English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (13 milliseconds)
English Persian
wiry قابل انحناء
limpsey قابل انحناء
limpsy قابل انحناء
limsy قابل انحناء
Search result with all words
flexibly بطور قابل انحناء
Other Matches
curvature انحناء مقدار انحناء
curves انحناء
deflexion انحناء
tortuosity انحناء
camber انحناء
flexuosity انحناء
cambers انحناء
flexture انحناء
infelection انحناء
flection انحناء
curvature انحناء
total curvature انحناء کل
wind انحناء
winds انحناء
curving انحناء
flexion انحناء
flexure انحناء
curve انحناء
inflexion انحناء
incurve انحناء
crookedness انحناء و کج شدگی
pliancy انحناء پذیری
inflexible انحناء ناپذیر
degree of curve درجه انحناء
deflection انحناء خم سازی
deflections انحناء خم سازی
radius of curvatupe شعاع انحناء
radius of curvature شعاع انحناء
compound curve انحناء مرکب
inflection انحناء صرف فعل
inflections انحناء صرف فعل
inflexions انحناء صرف فعل
inflexibility سفتی انحناء نا پذیری
inflexibly بطور غیرقابل انحناء
flatfoot ازبین رفتن انحناء کف پا
aspheric شبیه کره انحناء دار
pliable انحناء پذیر نرم شدنی
losse jointed دارای مفاصل نرم وقابل انحناء
curvacious دارای انحناء وقوسهای فریف زنانه
curvaceous دارای انحناء وقوسهای فریف زنانه
semirigid دارای مخزن گاز استوانهای شکل وقابل انحناء
geostrophic وابسته به نیروی انحناء وپیچیدگی یا انقباضی که دراثرگردش زمین ایجادمیشود
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
achievable قابل وصول قابل تفریق
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
combustible قابل سوزش قابل تراکم
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
presentable قابل معرفی قابل ارائه
sensible قابل درک قابل رویت
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
presumable قابل استنباط قابل استفاده
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
adducible قابل اضهار قابل ارائه
observable قابل مشاهده قابل گفتن
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
sensible قابل حس
solvable قابل حل
incapable نا قابل
good قابل
acceptor قابل
qualified قابل
soluble قابل حل
apt قابل
thorough paced قابل
able قابل
dissoluble قابل حل
abler قابل
ablest قابل
capable قابل
inoculable قابل تلقیح
omissible قابل حذف
open cheque چک قابل انتقال
noticeable قابل توجه
numerable قابل شمارش
inspirable قابل تنفس
moveable قابل تغییر
multipliable قابل تکثیر
multiplicable قابل تکثیر
knowable قابل دانستن
namable قابل ذکر
inquirable قابل تحقیق
observable قابل مراعات
nota bene قابل توجه
insurable قابل بیمه
inferable قابل استنباط
inflamable قابل اشتعال
inferible قابل استنباط
pasturable قابل چرا
detectable قابل کشف
imaginable قابل درک
elastic قابل ارتجاع
apparent قابل رویت
justifiable قابل توجیه
inflective قابل صرف
operable قابل علاج
operable قابل درمان
inheritable قابل توارث
mobiles قابل تحرک
pardoable قابل عفو
inhabitable قابل سکنی
partible قابل افراز
inflexional قابل صرف
separable قابل تفکیک
macroscopic قابل رویت
enforceable قابل اجراء
enforceable قابل اجرا
kenspeckle قابل شناسایی
selective قابل انتخاب
justiciable قابل دادرسی
maintainable قابل نگاهداری
judicable قابل قضاوت
pivoting قابل چرخش
sociable قابل معاشرت
irrigable قابل ابیاری
digestible قابل هضم
leviable قابل تحمیل
selectively قابل انتخاب
machinable قابل تراش
liveable قابل زندگی
liveable قابل معاشرت
liveable قابل زیستن
livable قابل زندگی
livable قابل معاشرت
livable قابل زیستن
limit of inflammability حد قابل اشتعال
licensable قابل اجازه
trustworthy قابل اعتماد
medicable قابل معالجه
merchantable قابل معامله
merchantable قابل فروش
investigable قابل رسیدگی
mibeable قابل استخراج
minable قابل استخراج
mistakable قابل اشتباه
mobilizable قابل تجهیز
moot قابل بحث
negotiate قابل انتقال
negotiated قابل انتقال
meltable قابل ذوب
irrecusable غیر قابل رد
drinkable قابل اشامیدن
mentionable قابل ذکر
inventible قابل جعل
inventible قابل اختراع
eligible قابل انتخاب
negotiating قابل انتقال
negotiates قابل انتقال
regrettable قابل تاسف
interconvertible قابل تبدیل
newsworthy قابل انتشار
redeemable قابل ابتیاع
refrangible قابل انکسار
registrable قابل ثبت
regulable قابل تعدیل
reimbursable قابل پرداخت
remittable قابل پرداخت
remediable قابل علاج
remissible قابل اغماض
removable قابل رفع
removable قابل انتقال
removable قابل عزل
venial قابل عفو
remarkable قابل توجه
renderable قابل ارائه
serviceable قابل استفاده
refractile قابل انکسار
reflexible قابل انعکاس
reclaimable قابل استرداد
objectionable قابل اعتراض
substantial قابل توجه
reclaimable قابل احیاء
reconcilable قابل تلفیق
vulnerable قابل حمله
recoupable قابل جبران
comprehensible قابل درک
intelligible قابل درک
intelligible قابل فهم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com