English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
verifiable قابل بازبینی
Other Matches
check-ups بازبینی
audited بازبینی
inspection بازبینی
revise بازبینی
revises بازبینی
audits بازبینی
check-up بازبینی
resurvey بازبینی
monitoring بازبینی
audit بازبینی
auditing بازبینی
revising بازبینی
verification بازبینی
verifying بازبینی کردن
verify بازبینی کردن
verifier بازبینی کننده
parity checking بازبینی مقایسه
inspection بازرسی و بازبینی
check-ups بازبینی کردن
verified بازبینی کردن
vertify بازبینی کردن
key verification بازبینی کلیدی
inspection hole روزنه بازبینی
control کنترل بازبینی
verifies بازبینی کردن
data verification بازبینی داده
check-up بازبینی کردن
controlling کنترل بازبینی
controls کنترل بازبینی
card verification بازبینی کارت
inspected ازمایش دقیق بازبینی
inspecting ازمایش دقیق بازبینی
inspect ازمایش دقیق بازبینی
inspects ازمایش دقیق بازبینی
Gun laws need to be revisited. قوانین تفنگ نیاز به بازبینی [تجدید نظر] دارند.
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
auditing حسابرسی کردن بازبینی کردن
audits حسابرسی کردن بازبینی کردن
audit حسابرسی کردن بازبینی کردن
audited حسابرسی کردن بازبینی کردن
monitored بازبینی کردن نظارت کردن
monitors بازبینی کردن نظارت کردن
monitor بازبینی کردن نظارت کردن
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
observable قابل مشاهده قابل گفتن
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
adducible قابل اضهار قابل ارائه
presumable قابل استنباط قابل استفاده
sensible قابل درک قابل رویت
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
achievable قابل وصول قابل تفریق
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
combustible قابل سوزش قابل تراکم
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
able قابل
capable قابل
solvable قابل حل
soluble قابل حل
apt قابل
qualified قابل
incapable نا قابل
thorough paced قابل
sensible قابل حس
abler قابل
ablest قابل
good قابل
acceptor قابل
dissoluble قابل حل
preventible قابل جلوگیری
numerable قابل شمارش
observable قابل مراعات
merchantable قابل فروش
knowable قابل دانستن
pardoable قابل عفو
operable قابل درمان
partible قابل افراز
pasturable قابل چرا
operable قابل علاج
open cheque چک قابل انتقال
omissible قابل حذف
nota bene قابل توجه
imaginable قابل درک
inventible قابل جعل
irrecusable غیر قابل رد
trustworthy قابل اعتماد
irrigable قابل ابیاری
judicable قابل قضاوت
repeatable قابل تکرار
pivoting قابل چرخش
justiciable قابل دادرسی
kenspeckle قابل شناسایی
enforceable قابل اجرا
enforceable قابل اجراء
digestible قابل هضم
leviable قابل تحمیل
licensable قابل اجازه
limit of inflammability حد قابل اشتعال
regrettable قابل تاسف
inventible قابل اختراع
investigable قابل رسیدگی
detectable قابل کشف
inferable قابل استنباط
inferible قابل استنباط
inflamable قابل اشتعال
inflective قابل صرف
justifiable قابل توجیه
inflexional قابل صرف
inhabitable قابل سکنی
inheritable قابل توارث
inoculable قابل تلقیح
inquirable قابل تحقیق
noticeable قابل توجه
inspirable قابل تنفس
insurable قابل بیمه
interconvertible قابل تبدیل
limpsey قابل انحناء
limpsy قابل انحناء
negotiating قابل انتقال
negotiates قابل انتقال
negotiated قابل انتقال
negotiate قابل انتقال
mibeable قابل استخراج
minable قابل استخراج
mistakable قابل اشتباه
mobilizable قابل تجهیز
moot قابل بحث
separable قابل تفکیک
moveable قابل تغییر
multipliable قابل تکثیر
multiplicable قابل تکثیر
eligible قابل انتخاب
merchantable قابل معامله
mentionable قابل ذکر
limsy قابل انحناء
livable قابل زیستن
livable قابل معاشرت
livable قابل زندگی
liveable قابل زیستن
liveable قابل معاشرت
liveable قابل زندگی
machinable قابل تراش
macroscopic قابل رویت
maintainable قابل نگاهداری
selectively قابل انتخاب
selective قابل انتخاب
medicable قابل معالجه
meltable قابل ذوب
drinkable قابل اشامیدن
namable قابل ذکر
elastic قابل ارتجاع
reclaimable قابل احیاء
regulable قابل تعدیل
reimbursable قابل پرداخت
remittable قابل پرداخت
remediable قابل علاج
remissible قابل اغماض
removable قابل رفع
removable قابل انتقال
removable قابل عزل
renderable قابل ارائه
rentable قابل اجاره
repairable قابل جبران
venial قابل عفو
reparable قابل جبران
remarkable قابل توجه
registrable قابل ثبت
refrangible قابل انکسار
refractile قابل انکسار
reconcilable قابل تلفیق
recoupable قابل جبران
redeemable قابل ابتیاع
objectionable قابل اعتراض
acclimatable قابل اعتیاد
vulnerable قابل حمله
comprehensible قابل درک
intelligible قابل درک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com