Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (28 milliseconds)
English
Persian
exhalable
قابل بیرون دادن
Other Matches
to turn out
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
to set forth
شرح دادن بیرون دادن
to pay away
بیرون دادن
to pay off
بیرون دادن
vents
بیرون دادن
expulse
بیرون دادن
to give out
بیرون دادن
vented
بیرون دادن
vent
بیرون دادن
venting
بیرون دادن
to pay a way
بیرون دادن
bear out
بیرون دادن
to give forth
بیرون دادن
flings
بیرون دادن
ejaculation
بیرون دادن
fling
بیرون دادن
give forth
بیرون دادن
throw off
بیرون دادن
pay out
بیرون دادن
exsert
بیرون دادن
exhaling
بیرون دادن
give off
بیرون دادن
flinging
بیرون دادن
exhale
بیرون دادن
give out
بیرون دادن
exhaled
بیرون دادن
exhales
بیرون دادن
evolves
بیرون دادن دراوردن
evolved
بیرون دادن دراوردن
veer out
بیرون دادن طناب
emissions
نشر بیرون دادن
to spit out food
بیرون دادن غذا
to evolve heat
گرما بیرون دادن
evolving
بیرون دادن دراوردن
evolve
بیرون دادن دراوردن
ooze
بیرون دادن لای
oozing
بیرون دادن لای
emission
نشر بیرون دادن
oozes
بیرون دادن لای
oozed
بیرون دادن لای
emitted
بیرون دادن خارج کردن
emitting
بیرون دادن خارج کردن
To stick out ones chest.
سینه خود را بیرون دادن
to give off smoke
[از خود]
دود بیرون دادن
barrage
رگبارگلوله بطورمسلسل بیرون دادن
let out
اجازه بیرون امدن دادن
barrages
رگبارگلوله بطورمسلسل بیرون دادن
emits
بیرون دادن خارج کردن
emit
بیرون دادن خارج کردن
hatched
تخم دادن جوجه بیرون امدن
squirting
اب را بصورت فواره بیرون دادن پراندن
hatches
تخم دادن جوجه بیرون امدن
squirted
اب را بصورت فواره بیرون دادن پراندن
squirts
اب را بصورت فواره بیرون دادن پراندن
hatch
تخم دادن جوجه بیرون امدن
emit
بیرون دادن از خود خارج کردن
squirt
اب را بصورت فواره بیرون دادن پراندن
emitting
بیرون دادن از خود خارج کردن
emitted
بیرون دادن از خود خارج کردن
emits
بیرون دادن از خود خارج کردن
to turn off
خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
bounce
مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
bounces
مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
to show one out
راه بیرون رفتن را بکسی نشان دادن
bounced
مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
show one out
راه بیرون رفتن را به کسی نشان دادن
to put out washing
رختهای شستنی خودرابرخت شویی بیرون دادن
projected
ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
removing
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
project
ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
projects
ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
to effuse
از خود بیرون
[بروز]
دادن
[مانند مایع نور بو یا کیفیت]
to strain at a gnat
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
pleadable
قابل عرضحال دادن
money refund offer
فروش قابل پس دادن
organizable
قابل تشکیلات دادن
pleadable
قابل درخواست دادن
moveable
قابل حرکت دادن
permeable
قابل عبور دادن رطوبت
witjout
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
extravasate
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
extrusion
بیرون اندازی بیرون امدگی
eject
بیرون راندن بیرون انداختن
ejected
بیرون راندن بیرون انداختن
ejects
بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting
بیرون راندن بیرون انداختن
passed
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passes
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
burn notice
علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
authentication
به سند یا رونوشت مصذق ان اعتبار و اقتدار قانونی دادن به نحوی که در مقام اثبات قانونا قابل ارائه باشد
pans
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan-
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
formats
تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
format
تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
off one's hands
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
markers
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
marker
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
hinting
در فن چاپ دیجیتال یا رقمی کاهش وزن یا میزان طرح حرف بطوریکه فونتهای کوچک از نظر اندازه بدون ازدست دادن جزئیات خود روی چاپگرهای dpi003 قابل چاپ باشند
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
achievable
قابل وصول قابل تفریق
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
sensible
قابل درک قابل رویت
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
microsoft
واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
out
[of]
<adv.>
بیرون
[از]
extra terrestrial
بیرون از
out-
بیرون از
forth
بیرون از
outside
[of]
<adv.>
بیرون
[از]
outwith
[Scotish E]
<adv.>
بیرون
[از]
out
<adv.>
بیرون
out
بیرون از
outed
بیرون از
from out of town
از بیرون
[از]
out door
بیرون
off the track
بیرون
external
بیرون
externals
بیرون
outside appearance
بیرون
without
بیرون
outward bound
بیرون رو
without
بیرون از
bakkat
به بیرون
from outside
از بیرون
[از]
efferent
بیرون بر
abroad
بیرون
outsides
بیرون
away
بیرون
out-of-
بیرون از
out of
بیرون از
out
<adv.>
به بیرون
outside
بیرون
forth of
بیرون از
from the outside
از بیرون
away
بیرون از
outdoor
بیرون
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
out with
بیرون انداختن
outwardness
چگونگی بیرون
out of the wood
بیرون ازجنگل
deferent
بیرون برنده
cashiers
بیرون کردن
jettisoning
بیرون افکندن
cashier
بیرون کردن
extrusive
بیرون اندازنده
forces
بیرون کردن
jettisoned
بیرون افکندن
outfield
بیرون ازمحیط
force
بیرون کردن
jettison
بیرون افکندن
out of town
بیرون شهر
outpour
بیرون ریختن
outpour
بیرون ریزش
saleint
بیرون زده
saleintiant
بیرون امده
draw
بیرون کشیدن
issue
بیرون امدن
to hunt out
بیرون کردن
outward show
نمایش بیرون
extrusion
بیرون امدن
unthread
نخ بیرون اوردن از
outwork
سفارش به بیرون
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com