English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (14 milliseconds)
English Persian
tolerable قابل تحمل
sustainable قابل تحمل
supportable قابل تحمل
Search result with all words
insufferable تن در ندادنی غیر قابل تحمل
intolerable غیر قابل تحمل
unbearable غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
unbearably غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
tolerance حدود قابل تحمل
tolerances حدود قابل تحمل
tolerably بطور قابل تحمل
too much of a good thing غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
smooth something over <idiom> بهتریا قابل تحمل تر شدن
unsustainable <adj.> غیر قابل تحمل
Other Matches
good humor تحمل
tolerances تحمل
tolerance تحمل
passiveness تحمل
toleration تحمل
endurance تحمل
enduringness تحمل
longanimity تحمل
weather تحمل یابرگزارکردن
insupportable تحمل ناپذیر
fault tolerance تحمل نقص
tolerates تحمل کردن
toll تحمل خسارت
tolling تحمل خسارت
insufferable تحمل ناپذیر
impassibility تحمل ناپذیری
beyond bearing تحمل ناپذیر
beyond bearing غیرقابل تحمل
suffer تحمل کردن
weathers تحمل یابرگزارکردن
weathered تحمل یابرگزارکردن
withstanding تحمل کردن
withstands تحمل کردن
lie down under تحمل کردن
withstand تحمل کردن
tolerable تحمل پذیر
withstood تحمل کردن
endures تحمل کردن
endurable تحمل پذیر
endured تحمل کردن
sufferable تحمل پذیر
endure تحمل کردن
tolls تحمل خسارت
tolerating تحمل کردن
intolerable تحمل ناپذیر
suffered تحمل کردن
bearing capacity گنجایش تحمل
tolerated تحمل کردن
undergo تحمل کردن
abhide تحمل کردن
to bear out تحمل کردن
sustains تحمل کردن
sustained تحمل کردن
sustain تحمل کردن
good humouredly با صبر و تحمل
suffers تحمل کردن
frustration tolerance تحمل ناکامی
tolerator تحمل کننده
to give support to تحمل کردن
tolerate تحمل کردن
unbearable تحمل ناپذیر
bearing capacity فرفیت تحمل
bearing capacity قدرت تحمل
abiding تحمل کننده
undergone تحمل کردن
undergoing تحمل کردن
thole تحمل کردن
undergoes تحمل کردن
expected time زمان تحمل
impossible [colloquial] <adj.> تحمل ناپذیر
unbearably تحمل ناپذیر
bide تحمل کردن
support تحمل کردن
intolerance عدم تحمل
forbore تحمل کرد
vasbyt تحمل کردن
stand تحمل کردن
forbearance تحمل امساک
sit down under تحمل کردن
put up with تحمل کردن
take it <idiom> تحمل مشکلات
keep up تحمل کردن
bearable تحمل پذیر
dure تحمل کردن
defrayal تحمل هزینه
experience تحمل کردن
dree تحمل کردن
experiences تحمل کردن
experiencing تحمل کردن
intolerancy عدم تحمل
intolerableness تحمل نا پذیری
intolerability تحمل ناپذیری
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
insufferably بطور تحمل ناپذیر
gameness طاقت تحمل مصائب
fault tolerance قدرت تحمل نقص
insupportably بطور تحمل ناپذیر
intolerably بطور تحمل ناپذیر
stomaching اشتها تحمل کردن
stomached اشتها تحمل کردن
borne تحمل کرده یاشده
stomach اشتها تحمل کردن
stress tolerance تحمل فشار روانی
taxpaying capacity تحمل کل بار مالیات
intolerantly بدون تحمل متعصبانه
breaking load حداکثر تحمل بار
outstand بیشتر تحمل کردن
stomachs اشتها تحمل کردن
to live through something چیزی را تحمل کردن
bearingly از روی تحمل و بردباری
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
tail boom پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
ties عضو تحمل کننده کشش
tie عضو تحمل کننده کشش
to sustain a loss ضر ردادن تحمل خسارت کردن
forborne دست برداشتن تحمل کردن
comport جور بودن تحمل کردن
stick پیچ درکار تحمل کردن
comports جور بودن تحمل کردن
comporting جور بودن تحمل کردن
comported جور بودن تحمل کردن
to suffer a loss ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
bear تاب اوردن تحمل کردن
bearing قسمت تحمل کننده بار
to champ the bit چیزیرابابی صبری تحمل کردن
i am out of p with it دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
at the top of one's bent تا انجا که می توان تحمل کرد
(can't) stand <idiom> تحمل نکردن،دوست نداشتن
bete noire ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
bears تاب اوردن تحمل کردن
broad shoulders نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
scaleweight وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
on line fault tolerant system سیستم تحمل خرابی درون خطی
tolerance قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
overweight تحمل وزن اضافه از طرف اسب
transients وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
tolerances قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
transient وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
have half a mind <idiom> احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
to see what [mettle] he is made of <idiom> تا ببینیم او [مرد] چقدر توانایی [تحمل] دارد
The nerves can only take so much . اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
penance تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
scale of weights جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
to gild the pill چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
to stand the racket ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
eurytopic دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
puncheon ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
an athlete's body [circulation] can take a lot of punishment. بدن [گردش خون] یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
nobody can take work [abuse] indefinitely. هیچ کس نمی تواند کار [سو استفاده] را به طور نامحدود تحمل بکند.
achievable قابل وصول قابل تفریق
combustible قابل سوزش قابل تراکم
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
adducible قابل اضهار قابل ارائه
presumable قابل استنباط قابل استفاده
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
presentable قابل معرفی قابل ارائه
sensible قابل درک قابل رویت
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
observable قابل مشاهده قابل گفتن
brace گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
braced گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
final setting time مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
wheel load فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
dual در یک سیستم FDDI ایستگاهی که حاوی دو حلقه شبکه است و برنامه تحمل خطا به کار می روند
fans بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
incidence of taxation تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
forces قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forcing قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
brooks تحمل کردن سازش کردن
bear تقبل کردن تحمل کردن
brook تحمل کردن سازش کردن
bears تقبل کردن تحمل کردن
brooked تحمل کردن سازش کردن
brooking تحمل کردن سازش کردن
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
soluble قابل حل
good قابل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com