Total search result: 201 (14 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
differentiable |
قابل تشخیص فرق گذاشتنی |
|
|
Other Matches |
|
exceptions |
روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد |
exception |
روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد |
preterition |
فرو گذاشتنی |
discernible |
قابل تشخیص |
recognizably |
قابل تشخیص |
recognizable |
قابل تشخیص |
distinct |
قابل تشخیص |
indiscernible able |
غیر قابل تشخیص |
recognizable |
آنچه قابل تشخیص است |
recognizably |
آنچه قابل تشخیص است |
subclinical |
غیر قابل تشخیص در معاینات بالینی |
indistinguishable |
غیر قابل تشخیص تمیز ندادنی |
indiscoverable |
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص |
preclinical |
وابسته به زمانی که بیماری از نظر بالینی قابل تشخیص نشده باشد |
optical |
قابل تشخیص باشند توسط علامت خوان نوری و وارد کامپیوتر شوند |
punches |
وسیلهای که داده را روی پاچ منتقل میکند به صورتی که کامپیوتر قابل تشخیص باشد |
punch |
وسیلهای که داده را روی پاچ منتقل میکند به صورتی که کامپیوتر قابل تشخیص باشد |
punched |
وسیلهای که داده را روی پاچ منتقل میکند به صورتی که کامپیوتر قابل تشخیص باشد |
MCI device |
وسیله چند رسانهای قابل تشخیص که با درایور درست در کامپیوتر نصب شده است |
conscious error |
خطای اپراتور که به سرعت تشخیص داده میشود ولی درهمان زمان قابل جلوگیری از آن نیست |
aiming symbol |
ی که روی صفحه نشان داده میشود مربوط به محلی که قلم نوری قابل تشخیص است |
readers |
وسیلهای که داده روی پانچ کارت را به صورتی که توسط کامپیوتر قابل تشخیص است تبدیل میکند |
reader |
وسیلهای که داده روی پانچ کارت را به صورتی که توسط کامپیوتر قابل تشخیص است تبدیل میکند |
aiming field |
نشانهای که روی صفحه نشان داده میشود مربوط به محلی که قلم نوری قابل تشخیص است |
authentication |
استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است |
micr |
سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد. |
isogamete |
سلول جنسی که ازنظر شکل و کار از سلول جنسی جفت خود قابل تشخیص نیست |
optical |
وسیلهای که حروف چاپ شده یا نوشته شده را اسکن میکند و تشخیص میدهد و کد قابل خواندن ماشین تبدیل میکند برای پردازش کامپیوتر |
recognition |
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای .. |
ocr |
فرآیندی که امکان تشخیص حروف چاپ شده یا نوشته شده را به صورت نوری و تبدل آن به کد قابل خواندن توسط ماشین که ورودی کامپیوتر ست دارد با استفاده از حرف خان نوری |
optical |
فرآیندی که اجازه میدهد حروف چاپی یا نوشته شده به صورت نوری تشخیص داده شوند و به کد قابل خواندن توسط ماشین تبدیل شوند که وارد کامپیوتر می شوند به کمک حرف خوان نوری |
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . |
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد. |
identification |
تشخیص تشخیص دادن |
identification friendly or foe |
سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار |
recoverable item |
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی |
friendly front end |
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است |
archival quality |
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود |
escrow |
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد |
bilable |
قابل رهایی قابل ضمانت |
adducible |
قابل اضهار قابل ارائه |
tenable |
قابل مدافعه قابل تصرف |
achievable |
قابل وصول قابل تفریق |
flexile |
قابل تغییر قابل تطبیق |
thankworthy |
قابل تشکر قابل شکر |
exigible |
قابل تقاضا قابل ادعا |
presumable |
قابل استنباط قابل استفاده |
observable |
قابل مشاهده قابل گفتن |
combustible |
قابل سوزش قابل تراکم |
sensible |
قابل درک قابل رویت |
elastic |
قابل کش امدن قابل انعطاف |
presentable |
قابل نمایش قابل تقدیم |
presentable |
قابل معرفی قابل ارائه |
changeable |
قابل تعویض قابل تبدیل |
exigible |
قابل مطالبه قابل پرداخت |
transferable |
قابل واگذاری قابل انتقال |
percipience |
حس تشخیص |
specification |
تشخیص |
discretion |
تشخیص |
indistinctively |
بی تشخیص |
assessment |
تشخیص |
diagnostic |
تشخیص |
distinction |
تشخیص |
In my judgement. As I see it. |
به تشخیص من |
assessments |
تشخیص |
distinctions |
تشخیص |
diagnoses |
تشخیص |
diagnosis |
تشخیص |
denotation |
تشخیص |
diagnostics |
تشخیص ها |
discernment |
تشخیص |
contradistinction |
تشخیص |
capacities |
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است |
capacity |
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است |
identifies |
تشخیص دادن |
indiscreet |
فاقد حس تشخیص |
diacritical marks |
نشان تشخیص |
identify |
تشخیص دادن |
identifying |
تشخیص دادن |
diagnostic routine |
روال تشخیص |
diagnostic test |
تست تشخیص |
orientation |
تشخیص موقعیت |
diagnostically |
ازراه تشخیص |
diacritical |
نشان تشخیص |
sense |
حس تشخیص مفهوم |
sensed |
حس تشخیص مفهوم |
speech recogintion |
تشخیص کلام |
senses |
حس تشخیص مفهوم |
speech recogintion |
تشخیص گفتار |
corrective maintenance |
عمل تشخیص |
error detecting code |
کد تشخیص خطا |
identification |
تشخیص هویت |
descry |
تشخیص دادن |
designator code |
کد تشخیص یکان |
diacritic |
نشان تشخیص |
identified |
تشخیص دادن |
judiciously |
از روی تشخیص |
discern |
تشخیص دادن |
discerned |
تشخیص دادن |
pattern recognitation |
تشخیص الگو |
pattern recognition |
تشخیص الگو |
differentiable |
تشخیص پذیر |
resolutions |
قدرت تشخیص |
discerns |
تشخیص دادن |
assessing |
تشخیص دادن |
recognition |
تشخیص بازشناخت |
differential diagnosis |
تشخیص افتراقی |
distinguishing |
تشخیص دهنده |
espying |
تشخیص دادن |
espies |
تشخیص دادن |
espied |
تشخیص دادن |
diagnostics |
شیوههای تشخیص |
resolution |
قدرت تشخیص |
moral perception |
حس تشخیص اخلاقی |
moral sense |
حس تشخیص خوب و بد |
assess |
تشخیص دادن |
assessed |
تشخیص دادن |
flair |
قوه تشخیص |
assesses |
تشخیص دادن |
diagnosis |
تشخیص عیب |
discriminately |
از روی تشخیص |
psychodiagnosis |
تشخیص روانی |
discriminant function |
تابع تشخیص |
sensibilities |
حس تشخیص دقت |
espy |
تشخیص دادن |
differential |
تشخیص دهنده |
character recognition |
تشخیص کاراکتر |
differentials |
تشخیص دهنده |
spot |
تشخیص دادن |
diagnosis |
تشخیص ناخوشی |
diagnoses |
تشخیص عیب |
coefficient of determination |
ضریب تشخیص |
voice recognition |
تشخیص صدا |
indiscrete |
غیرقابل تشخیص |
voice recognition |
تشخیص صوتی |
indiscrimination |
عدم تشخیص |
sensibility |
حس تشخیص دقت |
identification signs |
علائم تشخیص |
blind diagnosis |
تشخیص بی نام |
Diagnosis. |
تشخیص بیماری |
handwriting recognition |
تشخیص دست خط |
frequency discrimination |
تشخیص فرکانس |
i.f.f. system |
دستگاه تشخیص |
identification of friend from foe |
دستگاه تشخیص |
make out <idiom> |
تشخیص دادن |
carrier detect |
تشخیص حامل |
fault datagnosis |
تشخیص عیب |
Power of distiction. |
قوه تشخیص |
diagnoses |
تشخیص ناخوشی |
recognizes |
تشخیص دادن |
recognize |
تشخیص دادن |
recognising |
تشخیص دادن |
spotting |
تشخیص دادن |
vertification of debts |
تشخیص مطالبات |
verification of debt |
تشخیص مطالبات |
spots |
تشخیص دادن |
diagnosing |
تشخیص دادن |
recognizing |
تشخیص دادن |
diagnosed |
تشخیص دادن |
diagnose |
تشخیص دادن |
to know right from wrong |
تشخیص دادن |
collision detection |
تشخیص تصادم |
recognises |
تشخیص دادن |
vision recognition |
تشخیص بصری |
visual identification |
تشخیص بصری |
diagnostic |
وابسته به تشخیص ناخوشی |
whiteout |
عدم تشخیص موقعیت |
see through |
خوب تشخیص دادن |
tell apart <idiom> |
تشخیص تا کس یادو چیز |
prognostications |
تشخیص قبلی مرض |
whiteouts |
عدم تشخیص موقعیت |
see-through |
خوب تشخیص دادن |
eye |
دیدخوب با تشخیص مسافت |
finds |
جستن تشخیص دادن |
find |
جستن تشخیص دادن |
psychodiagnostics |
ابزارهای تشخیص روانی |
eyeing |
دیدخوب با تشخیص مسافت |
eyes |
دیدخوب با تشخیص مسافت |
eying |
دیدخوب با تشخیص مسافت |
prognostication |
تشخیص قبلی مرض |
detection |
عمل تشخیص چیزی |
to distinguish oneself [by] |
خود را تشخیص دادن [با] |
identification zone |
منطقه تشخیص هدف |
spotting |
تشخیص محل گلوله |
diagnostic routine |
برنامه تشخیص عیب |
diagnostician |
تشخیص دهندهء مرض |
hotter |
تشخیص و ترمیم خطا |
hottest |
تشخیص و ترمیم خطا |
diagnostician |
متخصص تشخیص مرض |
identification of supplies |
تشخیص هویت کالا |
optical recognition device |
دستگاه تشخیص نوری |
indistinguishably |
بطور غیرقابل تشخیص |
differential aptitude tests |
ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی |
electrodiagnosis |
تشخیص با دستگاههای برقی |
materiel cognizance |
مدیریت تشخیص کالا |
ocr |
تشخیص کاراکترهای نوری |
fault diagnosis |
تشخیص نقص فنی |
hot |
تشخیص و ترمیم خطا |
cess |
تشخیص وتعیین مالیات |
frequency discriminator |
دستگاه تشخیص دهنده فرکانس |
distinguish |
تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن |