English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
adaptive قابل تطبیق توافقی
Other Matches
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
adjustable قابل تطبیق
irreconcilable غیر قابل تطبیق
sliding scales جدول قابل تطبیق با در امدافراد
sliding scale جدول قابل تطبیق با در امدافراد
harmonic analysis تحلیل توافقی یاتصاعدتوافقی
I'm sure we can come to some arrangement. من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
modus vivendi توافقی که بین دو کشور بوجود می اید با این هدف که بعدا" شرایط ان دقیقتر و واضحتر تعیین شودهدف این نوع توافق حل مسائلی است که حل انها رانمیتوان به بعد موکول کرد
matches تطبیق
collations تطبیق
checked تطبیق
accommodating تطبیق
checks تطبیق
matching تطبیق
adaptation تطبیق
confirmation تطبیق
adaptations تطبیق
collation تطبیق
comparison تطبیق
conformation تطبیق
adjustment تطبیق
comparisons تطبیق
check تطبیق
adjustments تطبیق
match تطبیق
harmony تطبیق
harmonies تطبیق
inapplicable تطبیق نکردنی
completeness check تطبیق کامل
conformed تطبیق کردن
identification تطبیق تمیز
accommodate تطبیق نمودن
accommodations تطبیق موافقت
accommodates تطبیق دادن
versatility تطبیق پذیری
accommodated تطبیق نمودن
accommodate تطبیق دادن
accommodated تطبیق دادن
jibing تطبیق کردن
accomodate تطبیق کردن
accommodation تطبیق موافقت
accommodates تطبیق نمودن
matched تطبیق یافته
checked تطبیق کردن
conform تطبیق کردن
checks تطبیق کردن
template matching تطبیق الگوها
check تطبیق کردن
conforming تطبیق کردن
gibes تطبیق کردن
adaptation تطبیق اقتباس
jibe تطبیق کردن
jibed تطبیق کردن
jibes تطبیق کردن
coincidence تطبیق برخورد
coincidences تطبیق برخورد
adaptations تطبیق اقتباس
stock adjustment تطبیق موجودی
conforms تطبیق کردن
adapted تطبیق شده
adjust تطبیق دادن
comparison تطبیق سنجش
verification وارسی تطبیق
dark adaptation تطبیق با تاریکی
adaption تطبیق اقتباس
adjusting تطبیق دادن
adjusts تطبیق دادن
maladjustment عدم تطبیق
adjustments تنظیم تطبیق
certificate of compliance گواهی تطبیق
adjusability قابلیت تطبیق
matches تطبیق تطابق
match تطبیق تطابق
collation تطبیق دستخط ها
concordances تطبیق نامه
concordance تطبیق نامه
comparisons تطبیق سنجش
reconcile تطبیق کردن
alignment تطبیق دادن
alignments تطبیق دادن
compare with تطبیق کردن
reconciling تطبیق کردن
reconciles تطبیق کردن
reconcilement التیام تطبیق
adapter تطبیق کننده
coordinator تطبیق کننده
fire support coordination تطبیق اتش
maladjustments عدم تطبیق
collations تطبیق دستخط ها
fire coordination تطبیق اتش
adapter تطبیق دهنده
adaptor تطبیق دهنده ماسوره
channel adapter تطبیق دهنده کانال
adapters تطبیق دهنده ماسوره
inventory reconciliation تطبیق اسناد موجودی
idealization تطبیق یا تطابق با تصور
inapplicability عدم تناسب یا تطبیق
application of low to instances تطبیق قانون با موارد
adaptors تطبیق دهنده ماسوره
adaptation kit جعبه ابزار تطبیق
fire support coordinator تطبیق دهنده اتشها
acoustic coupler تطبیق دهنده صوتی
inapplicably بطوریکه تطبیق ننماید
adapter bearing یاطاقان تطبیق دهنده
adapter boards برد تطبیق دهنده
adapter booster غلاف تطبیق دهنده
adapter sleeve پوسته تطبیق دهنده
adapter toolholder ابزارگیر تطبیق دهنده
adapter flange فلانژ تطبیق دهنده
adapter arbor میله تطبیق دهنده
impedance comparator تطبیق دهنده امپدانس
reconcilability التیام پذیری قابلیت تطبیق
versatile چندسو گرد تطبیق پذیر
tally تطبیق کردن مطابق بودن
adaptation kit جعبه وسایل تطبیق دهنده
tallies تطبیق کردن حساب نگهداشتن
orients روانه کردن تطبیق دادن
tally تطبیق کردن حساب نگهداشتن
orient روانه کردن تطبیق دادن
tallied تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallying تطبیق کردن مطابق بودن
orienting روانه کردن تطبیق دادن
tallied تطبیق کردن مطابق بودن
tallies تطبیق کردن مطابق بودن
tallying تطبیق کردن حساب نگهداشتن
to align oneself with somebody خود را با کسی میزان [تطبیق] کردن
accomodation تطبیق طرز زندگی با محیط همراهی
ticked نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
ticks نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
tick نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
harmonist موسیقی دان متخصص تطبیق روایات
time chart جدول تطبیق ساعات نصف النهارات مختلف
agriology مطاله و تطبیق اداب و رسوم قبایل وحشی
coordination تشریک مساعی تطبیق دادن هم اهنگ کردن
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
homing adaptor تطبیق کننده مسیر پروازهواپیما با جهت امواج راداریا ایستگاه کنترل
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
sensible قابل درک قابل رویت
observable قابل مشاهده قابل گفتن
adducible قابل اضهار قابل ارائه
achievable قابل وصول قابل تفریق
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
presumable قابل استنباط قابل استفاده
combustible قابل سوزش قابل تراکم
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
speed ring طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
self reacting بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
fire coordination هماهنگ کردن اتش تطبیق کردن اتشها
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
align تنظیم کردن تطبیق کردن
aligned تنظیم کردن تطبیق کردن
aligns تنظیم کردن تطبیق کردن
aligning تنظیم کردن تطبیق کردن
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
fire support coordination هماهنگ کردن پشتیبانی اتش تطبیق پشتیبانی اتش
antivignetting filter صافی هماهنگ کننده نور صافی تطبیق نور
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
good قابل
qualified قابل
apt قابل
soluble قابل حل
capable قابل
acceptor قابل
sensible قابل حس
able قابل
dissoluble قابل حل
abler قابل
incapable نا قابل
thorough paced قابل
solvable قابل حل
ablest قابل
livable قابل معاشرت
tractile قابل کشش
opened قابل بحث
tractile قابل اتساع
livable قابل زیستن
elastic قابل ارتجاع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com