English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
English Persian
regulable قابل تعدیل
Search result with all words
adaptable قابل جرح و تعدیل
Other Matches
equalized تعدیل
equalizes تعدیل
editing تعدیل
equalizing تعدیل
modification تعدیل
modulation تعدیل
qualification تعدیل
regulation تعدیل
damping تعدیل
adjustment تعدیل
equalize تعدیل
equation of payments تعدیل
equalised تعدیل
equalises تعدیل
levelling تعدیل
equalising تعدیل
adjustments تعدیل
regulators تعدیل کننده
regulator الت تعدیل
adjust تعدیل کردن
measure تعدیل کردن
stock adjustment تعدیل موجودی
regulator تعدیل کننده
price adjustment تعدیل قیمت
moderators تعدیل کننده
moderator تعدیل کننده
corrector magnet اهنربای تعدیل کن
adjustable تعدیل پذیر
realigns تعدیل کردن
regulate تعدیل کردن
regulators الت تعدیل
regulated تعدیل کردن
realigning تعدیل کردن
demand accommodation تعدیل درخواستها
regulates تعدیل کردن
realigned تعدیل کردن
regulating تعدیل کردن
modulator تعدیل کننده
realign تعدیل کردن
sight reduction تعدیل رصد
modifies تعدیل کردن
modifies جرح و تعدیل
method of adjustment روش تعدیل
collimate تعدیل کردن
modify تعدیل کردن
modify جرح و تعدیل
modifying تعدیل کردن
modifying جرح و تعدیل
dampen تعدیل کردن
readjust دوباره تعدیل
readjusted دوباره تعدیل
dampened تعدیل کردن
adjusting تعدیل کردن
readjusting دوباره تعدیل
readjusts دوباره تعدیل
dampening تعدیل کردن
adapt تعدیل کردن
adjustment method روش تعدیل
lump sum redistribution تعدیل یکجا
modifiers تعدیل کننده
modulate تعدیل کردن
modulates تعدیل کردن
coordinator تعدیل کننده
modified تعدیل شده
modulating تعدیل کردن
adjusts تعدیل کردن
address adjustment تعدیل نشانی
escalators تعدیل کننده
partial adjustment تعدیل جزئی
dampens تعدیل کردن
modifier تعدیل کننده
escalator تعدیل کننده
moderator variable متغیر تعدیل کننده
adjustable dimension بعد تعدیل پذیر
maladjustments تعدیل وتنظیم غلط
sumptuary وابسته به تعدیل هزینه
adapter جرح و تعدیل کننده
strongback الوار تعدیل ناو
modificatory متضمن تعدیل یااصلاح
reduction to the meridian تعدیل به نصف النهار
contract escalation clause ماده تعدیل قرارداد
reduced form فرم تعدیل شده
contract price adjustment تعدیل قیمت قرارداد
adapters جرح و تعدیل کننده
damper عایق تعدیل کننده
adapted جرح و تعدیل شده
coordinate تعدیل کردن هم پایه
bunker adjustment factor ضریب تعدیل سوخت
adaptors جرح و تعدیل کننده
adaptor جرح و تعدیل کننده
escalation ماده یا عبارت تعدیل
maladjustment تعدیل وتنظیم غلط
baf ضریب تعدیل سوخت
modification factor ضریب تعدیل کننده
adjustments الت تعدیل اسباب تنظیم
adjustment آلت تعدیل اسباب تنظیم
caf ضریب تعدیل نرخ پول
cac هزینه تعدیل نرخ ارز
index linked insurance بیمهای که با شاخص تعدیل میشود
compensating winding سیم پیچ تعدیل کننده
emergency complement تعدیل یکانهابرای موارد اضطراری
trammel الت ترسیم بیضی تعدیل
trammel تعدیل کردن بدام افتادن
g.d.p deflator تعدیل کننده تولید ناخالص داخلی
frequency medulation تعدیل تناوب یا بسامد موج حامل
registers ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
thermostats :بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
thermostat :بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
registering ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
register ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
degaussing تعدیل حوزه میدان مغناطیسی ناو دیگازینگ
emergency complement جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
emergency establishment تعدیل و تقسیم سربازان بین یکانها برای موارد اضطراری
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
streamliner قطار یا هواپیمایی که مقاومت هوا را درهم شکسته وانرا تعدیل کند
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
adducible قابل اضهار قابل ارائه
achievable قابل وصول قابل تفریق
presumable قابل استنباط قابل استفاده
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
observable قابل مشاهده قابل گفتن
sensible قابل درک قابل رویت
combustible قابل سوزش قابل تراکم
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
escalation مادهای در قرارداد که براساس ان قیمتهای قرارداد تعدیل میگردد
thermostat :الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
thermostats :الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
adjusts تعدیل کردن تنظیم کردن
adapts تعدیل کردن اقتباس کردن
moderated اداره کردن تعدیل کردن
current compensation کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
moderate اداره کردن تعدیل کردن
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
moderating اداره کردن تعدیل کردن
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
adapting تعدیل کردن اقتباس کردن
moderates اداره کردن تعدیل کردن
adjusting تعدیل کردن تنظیم کردن
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
dogmatic marxism مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
good قابل
soluble قابل حل
abler قابل
able قابل
capable قابل
sensible قابل حس
ablest قابل
solvable قابل حل
incapable نا قابل
apt قابل
acceptor قابل
thorough paced قابل
dissoluble قابل حل
qualified قابل
negotiate قابل انتقال
negotiates قابل انتقال
negotiating قابل انتقال
negotiated قابل انتقال
marketable قابل فروش
mentionable قابل ذکر
merchantable قابل معامله
macroscopic قابل رویت
machinable قابل تراش
enforceable قابل اجراء
enforceable قابل اجرا
moot قابل بحث
moveable قابل تغییر
multipliable قابل تکثیر
merchantable قابل فروش
maintainable قابل نگاهداری
inheritable قابل توارث
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com