English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
inoculable قابل تلقیح
Other Matches
insemination تلقیح
vaccination تلقیح
inoculation تلقیح
inoculations تلقیح
inoculative تلقیح کننده
inoculable تلقیح پذیر
inoculates تلقیح کردن
inoculate تلقیح کردن
inoculating تلقیح کردن
inoculator تلقیح کننده
inoculated تلقیح کردن
inseminator تلقیح کننده
inseminating افشاندن تلقیح کردن
inseminates افشاندن تلقیح کردن
impregnated پارچه تلقیح شده
inseminated افشاندن تلقیح کردن
plolinate با گرده تلقیح کردن
inseminate افشاندن تلقیح کردن
vaccinate برضد بیماری تلقیح شدن
vaccinating برضد بیماری تلقیح شدن
vaccinated برضد بیماری تلقیح شدن
vaccinates برضد بیماری تلقیح شدن
to i. the germs of a disease میکربهای یک ناخوشی را به کسی تلقیح کردن
autoinoculation تلقیح کسی با مایه بدن خودش
impregnated پارچه تلقیح شده بر علیه اثر موادشیمیایی
immune مقاوم دربرابرمرض بر اثر تلقیح واکسن دارای مصونیت قانونی وپارلمانی
NCR paper کاغذ خاص تلقیح شده با مواد شیمیایی که به صورتهای مختلف استفاده میشود. پس از چاپ گرفتن این کاغذ با چاپگر impact
agamic بی نیازی از جفت گیری بی نیازی از تلقیح
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
observable قابل مشاهده قابل گفتن
combustible قابل سوزش قابل تراکم
sensible قابل درک قابل رویت
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
presentable قابل معرفی قابل ارائه
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
adducible قابل اضهار قابل ارائه
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
achievable قابل وصول قابل تفریق
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
presumable قابل استنباط قابل استفاده
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
capable قابل
acceptor قابل
qualified قابل
incapable نا قابل
abler قابل
ablest قابل
dissoluble قابل حل
able قابل
thorough paced قابل
solvable قابل حل
soluble قابل حل
sensible قابل حس
apt قابل
good قابل
revocable قابل فسخ
revocable قابل برگشت
removable قابل عزل
removable قابل رفع
revealable قابل مکاشفه
regrettable قابل تاسف
remediable قابل علاج
variant قابل تغییر
remissible قابل اغماض
remittable قابل پرداخت
reasonable قابل قبول
removable قابل انتقال
noticeable قابل توجه
renderable قابل ارائه
apparent قابل رویت
reproachable قابل توبیخ
representable قابل عرضه
rentable قابل اجاره
substitutable قابل تعویض
repairable قابل جبران
reparable قابل جبران
replaceable قابل تعویض
repeatable قابل تکرار
reproducible قابل تکثیر
reprouducible قابل تولیدیاتناسل
resistible قابل مقاومت
returnable قابل برگشت
negotiable قابل انتقال
restorable قابل اعاده
respirable قابل تنفس
justifiable قابل توجیه
detectable قابل کشف
negotiable قابل معامله
negotiable قابل مذاکره
imaginable قابل درک
pliable قابل انعطاف
predictable قابل پیشگویی
prosecutable قابل تعقیب
pursuable قابل تعقیب
publishable قابل نشر
purchasable قابل خریداری
navigable قابل کشتیرانی
arable قابل کشتکاری
quizzable قابل ریشخند
quodlibet نکته قابل
quoteworthy قابل اقتباس
audible قابل شنوایی
audible قابل شنیدن
viable قابل دوام
predictably قابل پیشگویی
propagable قابل تبلیغ
potable قابل شرب
potatory قابل شرب
predicable قابل اسناد
pregnable قابل ابستنی
prescriptible قابل تجویز
preventable قابل جلوگیری
preventible قابل جلوگیری
producible قابل تولید
adjustable قابل تطبیق
adjustable قابل تنظیم
identifiable قابل شناسایی
promotable قابل ترویج
pronounceable قابل تلفظ
propagable قابل تکثیر
propagable قابل ترویج
perceptible قابل درک
ratable قابل ارزیابی
attributable قابل اسناد
refillable قابل تعویض
negligible قابل اغماض
reflexible قابل انعکاس
advisable قابل توصیه
analogous قابل قیاس
analogous قابل مقایسه
detachable قابل تجزیه
detachable قابل تفکیک
combustible قابل اشتعال
combustible قابل احتراق
refractile قابل انکسار
refrangible قابل انکسار
registrable قابل ثبت
regulable قابل تعدیل
recoupable قابل جبران
reconcilable قابل تلفیق
practicable قابل اجرا
sustainable قابل تحمل
admirable <adj.> قابل تحسین
admirable <adj.> قابل پسند
rebuttable قابل رو کردن
verifiable قابل بازبینی
verifiable قابل رسیدگی
negligible قابل فراموشی
rebuttable presumptions احکام قابل رد
receivable قابل قبول
reclaimable قابل استرداد
reclaimable قابل احیاء
registered قابل اهمیت
reimbursable قابل پرداخت
tractile قابل کشش
arguable قابل بحث
transformative قابل تغییر
translatable قابل ترجمه
translatable قابل تعبیر
transferable قابل انتقال
transferable قابل ورابری
mobiles قابل تحرک
mobiles قابل حرکت
mobile قابل تحرک
mobile قابل حرکت
handy <adj.> قابل استفاده
handiest قابل استفاده
handier قابل استفاده
transmissive قابل انتقال
arguably قابل بحث
believable قابل قبول
passable قابل قبول
tractile قابل اتساع
seeable قابل دید
changeable قابل تغییر
amenable قابل جوابگویی
plausible قابل استماع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com