Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (14 milliseconds)
English
Persian
adaptable
قابل توافق
conformable
قابل توافق
Search result with all words
inadaptable
غیر قابل توافق ناسازگار
Other Matches
We have agreed in princeple .
درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
enewal of contract by tacit agreement
تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
accommodation
توافق
maladapted
بی توافق
band
توافق
concerts
توافق
concert
توافق
agreement
توافق
bands
توافق
analogies
توافق
agreements
توافق
analogy
توافق
adaptation
توافق
accommodations
توافق
adaptations
توافق
commensurability
توافق
concurrence
توافق
accords
توافق
accorded
توافق
accord
توافق
keeping
توافق
concent
توافق
concord
توافق
consistency
توافق
consenting
توافق
rapport
توافق
consented
توافق
consent
توافق
coincidences
توافق
settlements
توافق
settlement
توافق
commensurableness
توافق
coincidence
توافق
conciliation
توافق
to come to an understanding
توافق
consents
توافق
deals
توافق تجاری
adaption
توافق سازش
adaptableness
قابلیت توافق
agreement of arguments
توافق نشانوندها
maladjusted
بی توافق دژسازگار
collective agreement
توافق جمعی
adaptiveness
قوه توافق
deal
توافق تجاری
inconsonantly
باعدم توافق
disconformity
عدم توافق
agreement coefficient
ضریب توافق
unilateral agreement
توافق یک جانبه
discordance
عدم توافق
compromiser
توافق کار
accordance
وفق توافق
mutual agreement
توافق طرفین
reciprocal agreement
توافق دو جانبه
arbitration agreement
توافق بر حکمیت
disagreements
عدم توافق
disagreement
عدم توافق
maladjustments
عدم توافق
synesis
توافق معانی
maladjustment
عدم توافق
breaches
خطای رد یک توافق
harmonometer
توافق سنج
accompt
سازگاری توافق
speaking with prosecutor
توافق باشاکی
inadaptable
توافق ندادنی
breach
خطای رد یک توافق
dissidence
عدم توافق
breached
خطای رد یک توافق
maladaptation
عدم توافق
give-and-take
آماده به توافق
his painting lacked repose
نقاشی وی توافق
adaptability
توافق سازگاری
consistency
توافق سازگاری
reach an agreement
به توافق رسیدن
adhesion
همبستگی توافق
outline agreement
توافق اولیه
skeleton agreement
توافق اولیه
master agreement
توافق اولیه
frame agreement
توافق اولیه
conconancy
توافق صدا
concordat
توافق دوستانه
basic agreement
توافق اولیه
consensus
توافق عام
conformation
سازش توافق
inharmoniousness
عدم توافق
consistence
توافق سازگاری
consonance
توافق صدا
plea agreement
توافق مدافعه
correspondence principle
اصل توافق
adaptations
توافق سازش
adaptation
توافق سازش
disparities
عدم توافق
disparity
عدم توافق
modus vivendi
توافق موقت
understandings
توافق تظر
understanding
توافق تظر
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
conventionalization
توافق با ایین و رسوم
approves
توافق در مورد چیزی
plea bargain
توافق مدافعه
[حقوق]
meet someone half-way
<idiom>
به توافق رسیدن با کسی
approve
توافق در مورد چیزی
settlement
حل و فصل توافق بنگاه
settlements
حل و فصل توافق بنگاه
compromise
توافق مصالحه کردن
compromising
توافق مصالحه کردن
compromises
توافق مصالحه کردن
variance
مغایرت عدم توافق
approving
توافق در مورد چیزی
agreements
معاهده و مقاطعهء توافق
frame agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
master agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
skeleton agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
outline agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
adaptability
قابلیت توافق و سازش
discordantly
از روی عدم توافق
basic agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
abidance
رفتار برطبق توافق
inconsonance
عدم توافق ناهماهنگی
come to an agreement
توافق حاصل کردن
odds
عدم توافق مغایرت
agreement
معاهده و مقاطعهء توافق
consensus
توافق ورضایت عمومی
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
to settle out of court
به توافق رسیدن خارج از دادگاه
out of court settlement
توافق بدون محکمه
[حقوق]
undertaken
توافق برای انجام کاری
adequateness
توافق داشتن متفق بودن
acclimatization
توافق بااب و هوای یک محیط
undertake
توافق برای انجام کاری
undertakes
توافق برای انجام کاری
approval
توافق برای استفاده از چیزی
unless otherwise agreed
اگر توافق دیگری نباشد
collusion
توافق میان فروشندگان یک کالا
inadaptability
عدم قابلیت توافق ناسازگاری
agreement on partial payments
توافق در پرداخت های قسطی
acclimatation
توافق بااب و هوای یک محیط
adhering
توافق داشتن متفق بودن
adheres
توافق داشتن متفق بودن
adhered
توافق داشتن متفق بودن
breaks
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
discommend
با عدم توافق چیزی گفتن
break
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
contract note
سند مقاطعه توافق نامه
adhere
توافق داشتن متفق بودن
private treaty
معامله کالا یا توافق فروشنده وخریدار
arguments
بحث در باره چیزی بدون توافق
argument
بحث در باره چیزی بدون توافق
agreed value policy
بیمه نامه با ارزش توافق شده
pre-
آنچه قبلا توافق شده است
pre
آنچه قبلا توافق شده است
to come to an agreement
یکدل شدن توافق حاصل کردن
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
unless otherwise agreement
مگر به ترتیب دیگری توافق شده باشد
plea deal
[between Prosecution and Defense]
توافق مدافعه
[بین دادستان و وکیل دفاع]
presentation layer
کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
fashionableness
توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
deals
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deal
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
nodding
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nods
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodded
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nod
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
packages
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packaged
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
concerted action
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
service
توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
packs
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
serviced
توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
achievable
قابل وصول قابل تفریق
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
sensible
قابل درک قابل رویت
combination
توافق بین دو یا چند موسسه به منظور دست یافتن به بهره بیشتر
liquidated damages
خسارت عدم انجام تعهد مقطوع که بین متعاهدین مورد توافق قرارگیرد
exchange of instruments of ratification
مبادله اسناد دال بر تصدیق وتصویب موضوع مورد توافق یا تصویب معاهده
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
normalize
ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
board of conciliation
هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
normalizes
ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalised
ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
protocol
سیگنال ها و کدها و قوانین از پیش توافق شده , برای تبادل داده بین سیستم ها
normalises
ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
protocols
سیگنال ها و کدها و قوانین از پیش توافق شده , برای تبادل داده بین سیستم ها
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com