English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
advisable قابل توصیه
Other Matches
recommends سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommend سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommending سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommendation توصیه
recommendations توصیه
commendation توصیه
reference توصیه
references توصیه
reference توصیه
counseled توصیه کردن
recommending توصیه کردن
counsels توصیه کردن
letter of recommendation توصیه نامه
recommend توصیه کردن
letter of reference توصیه نامه
Letter of recommendation. توصیه نامه
counselled توصیه کردن
counsel توصیه کردن
poniter توصیه مفید
discommend توصیه نکردن
recommends توصیه کردن
counselling توصیه کردن
recommendatory توصیه امیز
recommit توصیه کردن
advise توصیه دادن
swear by جدا توصیه کردن
advising اگاهانیدن توصیه دادن
On my doctors advice. بنا به توصیه پزشکم
advises اگاهانیدن توصیه دادن
He advised (urged) me to go. به من توصیه کرد که بروم
You have been recommended to us. توصیه شما رابه ما کرده اند
blurb تقریظ یا توصیه نامه مختصری برکتابی
I bought it on the recommendation of a friend. طبق توصیه دوستم آنرا خریدم
To speake in recommendation of someone . To recommend somebody. سفارش کسی را کردن ( توصیه ومعرفی )
recommended retail price قیمت توصیه شده برای مصرف کننده
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
What advice would you give to someone starting up in business? چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟
nihilism شورش و شدت عمل را توصیه کند مفهومی تقریبا" معادل نهیلیسم و انارشیسم از خودگذشتگی و تن به فنا دادن
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
sensible قابل درک قابل رویت
adducible قابل اضهار قابل ارائه
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
presentable قابل معرفی قابل ارائه
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
presumable قابل استنباط قابل استفاده
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
achievable قابل وصول قابل تفریق
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
combustible قابل سوزش قابل تراکم
observable قابل مشاهده قابل گفتن
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
final act سندی است که در پایان کار کنفرانس تنظیم میشود وخلاصه کارهای کنفرانس ونتایج حاصله از آن و تعهدات و موافقتهای ناشیه از آن ونیز مسائلی که جنبه فرعی دارند مانند توصیه ها وارزوهای اعضا کنفرانس را در بردارد
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
apt قابل
dissoluble قابل حل
sensible قابل حس
soluble قابل حل
capable قابل
acceptor قابل
good قابل
thorough paced قابل
able قابل
abler قابل
solvable قابل حل
incapable نا قابل
qualified قابل
ablest قابل
open cheque چک قابل انتقال
operable قابل علاج
operable قابل درمان
piceous قابل اشتعال
pardoable قابل عفو
partible قابل افراز
knowable قابل دانستن
quoteworthy قابل اقتباس
separable قابل تفکیک
persuadable قابل تشویق
pasturable قابل چرا
omissible قابل حذف
observable قابل مراعات
nota bene قابل توجه
negotiate قابل انتقال
mobilizable قابل تجهیز
leviable قابل تحمیل
licensable قابل اجازه
limit of inflammability حد قابل اشتعال
limpsey قابل انحناء
limpsy قابل انحناء
regrettable قابل تاسف
limsy قابل انحناء
livable قابل زیستن
livable قابل معاشرت
livable قابل زندگی
liveable قابل زیستن
liveable قابل معاشرت
noticeable قابل توجه
kenspeckle قابل شناسایی
justiciable قابل دادرسی
inspirable قابل تنفس
insurable قابل بیمه
interconvertible قابل تبدیل
investigable قابل رسیدگی
inventible قابل اختراع
imaginable قابل درک
inventible قابل جعل
detectable قابل کشف
irrecusable غیر قابل رد
justifiable قابل توجیه
irrigable قابل ابیاری
judicable قابل قضاوت
liveable قابل زندگی
trustworthy قابل اعتماد
machinable قابل تراش
mistakable قابل اشتباه
moot قابل بحث
moveable قابل تغییر
multipliable قابل تکثیر
multiplicable قابل تکثیر
namable قابل ذکر
selectively قابل انتخاب
selective قابل انتخاب
drinkable قابل اشامیدن
eligible قابل انتخاب
negotiating قابل انتقال
negotiates قابل انتقال
minable قابل استخراج
mibeable قابل استخراج
pivoting قابل چرخش
macroscopic قابل رویت
maintainable قابل نگاهداری
medicable قابل معالجه
enforceable قابل اجرا
enforceable قابل اجراء
digestible قابل هضم
meltable قابل ذوب
mentionable قابل ذکر
merchantable قابل معامله
merchantable قابل فروش
negotiated قابل انتقال
handiest قابل استفاده
redeemable قابل ابتیاع
objectionable قابل اعتراض
renderable قابل ارائه
rentable قابل اجاره
vulnerable قابل حمله
repairable قابل جبران
comprehensible قابل درک
intelligible قابل درک
intelligible قابل فهم
reparable قابل جبران
repeatable قابل تکرار
replaceable قابل تعویض
removable قابل عزل
removable قابل انتقال
removable قابل رفع
handier قابل استفاده
admissible قابل قبول
refillable قابل تعویض
reflexible قابل انعکاس
refractile قابل انکسار
refrangible قابل انکسار
registrable قابل ثبت
distinct قابل تشخیص
discernible قابل تشخیص
discernible قابل تمیز
regulable قابل تعدیل
reimbursable قابل پرداخت
remittable قابل پرداخت
remediable قابل علاج
remissible قابل اغماض
substitutable قابل تعویض
representable قابل عرضه
realizable قابل درک
sociable قابل معاشرت
revokable قابل فسخ
adaptable قابل توافق
tolerable قابل قبول
tolerable قابل تحمل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com