English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
shippable قابل حمل باکشتی
Other Matches
imbark باکشتی بودن
embarcation عزیمت باکشتی
embarcation حمل باکشتی
waterline خط بر خورد اب باکشتی
to sail a sea باکشتی عبورکردن ازدریا
floating cargo باری که باکشتی حمل میشود
shipper حمل کمننده کالا باکشتی
ships باکشتی فرستادن یا حمل کردن
shipment کالای حمل شده باکشتی
ship باکشتی فرستادن یا حمل کردن
shipments کالای حمل شده باکشتی
stow away مسافرت قاچاقی کردن باکشتی وغیره
steamboat قایق بخاری باکشتی بخارسفر کردن
how many day's sail is it? چند روز راه است باکشتی
shipments ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
shipment ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
sailings باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
presentable قابل معرفی قابل ارائه
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
sensible قابل درک قابل رویت
presumable قابل استنباط قابل استفاده
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
adducible قابل اضهار قابل ارائه
achievable قابل وصول قابل تفریق
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
combustible قابل سوزش قابل تراکم
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
observable قابل مشاهده قابل گفتن
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
thorough paced قابل
capable قابل
good قابل
abler قابل
acceptor قابل
able قابل
ablest قابل
qualified قابل
dissoluble قابل حل
solvable قابل حل
incapable نا قابل
sensible قابل حس
soluble قابل حل
apt قابل
observable قابل مراعات
extendable قابل تمدید
extendable قابل تعمیم
knowable قابل دانستن
operable قابل درمان
moot قابل بحث
namable قابل ذکر
multiplicable قابل تکثیر
divisible قابل تقسیم
multipliable قابل تکثیر
moveable قابل تغییر
open قابل بحث
nota bene قابل توجه
persuadable قابل تشویق
newsworthy قابل انتشار
elastic قابل ارتجاع
piceous قابل اشتعال
mobiles قابل حرکت
pasturable قابل چرا
plantable قابل کشت
inflexional قابل صرف
numerable قابل شمارش
omissible قابل حذف
open cheque چک قابل انتقال
operable قابل علاج
opened قابل بحث
pardoable قابل عفو
opens قابل بحث
partible قابل افراز
negotiating قابل انتقال
interconvertible قابل تبدیل
investigable قابل رسیدگی
inventible قابل اختراع
inventible قابل جعل
irrecusable غیر قابل رد
trustworthy قابل اعتماد
irrigable قابل ابیاری
pivoting قابل چرخش
judicable قابل قضاوت
justiciable قابل دادرسی
enforceable قابل اجرا
enforceable قابل اجراء
digestible قابل هضم
kenspeckle قابل شناسایی
regrettable قابل تاسف
insurable قابل بیمه
apparent قابل رویت
increasable قابل ازدیاد
imaginable قابل درک
detectable قابل کشف
inferable قابل استنباط
inferible قابل استنباط
justifiable قابل توجیه
inflamable قابل اشتعال
inflective قابل صرف
inhabitable قابل سکنی
noticeable قابل توجه
inheritable قابل توارث
inquirable قابل تحقیق
inspirable قابل تنفس
leviable قابل تحمیل
licensable قابل اجازه
drinkable قابل اشامیدن
meltable قابل ذوب
eligible قابل انتخاب
negotiates قابل انتقال
negotiated قابل انتقال
negotiate قابل انتقال
mentionable قابل ذکر
merchantable قابل معامله
merchantable قابل فروش
mibeable قابل استخراج
minable قابل استخراج
mistakable قابل اشتباه
medicable قابل معالجه
maintainable قابل نگاهداری
limit of inflammability حد قابل اشتعال
limpsey قابل انحناء
limpsy قابل انحناء
limsy قابل انحناء
livable قابل زیستن
livable قابل معاشرت
livable قابل زندگی
liveable قابل زیستن
liveable قابل معاشرت
liveable قابل زندگی
machinable قابل تراش
macroscopic قابل رویت
selectively قابل انتخاب
selective قابل انتخاب
mobilizable قابل تجهیز
recoupable قابل جبران
removable قابل عزل
renderable قابل ارائه
venial قابل عفو
rentable قابل اجاره
remarkable قابل توجه
repairable قابل جبران
serviceable قابل استفاده
expendable قابل خرج
reparable قابل جبران
realizable قابل تحقق
realizable قابل درک
sociable قابل معاشرت
repeatable قابل تکرار
removable قابل انتقال
removable قابل رفع
remissible قابل اغماض
vulnerable قابل حمله
comprehensible قابل درک
intelligible قابل درک
intelligible قابل فهم
refillable قابل تعویض
reflexible قابل انعکاس
refractile قابل انکسار
refrangible قابل انکسار
registrable قابل ثبت
regulable قابل تعدیل
reimbursable قابل پرداخت
remittable قابل پرداخت
remediable قابل علاج
adaptable قابل توافق
tolerable قابل قبول
tolerable قابل تحمل
revealable قابل مکاشفه
revocable قابل فسخ
revocable قابل برگشت
revocable قابل رجوع
culpable قابل مجازات
revokable قابل فسخ
preferable قابل ترجیح
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com