English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
quizzable قابل ریشخند
Other Matches
cajolement ریشخند
ridiculing ریشخند
gabber ریشخند کن
irrision ریشخند
momus ریشخند
ridiculed ریشخند
blandishment ریشخند
ridicules ریشخند
bamboozlement ریشخند
ridicule ریشخند
bamboozling ریشخند کردن
bamboozles ریشخند کردن
bamboozled ریشخند کردن
blarney ریشخند کردن
wheedle ریشخند کردن
sarcasm ریشخند سرزنش
scoff ریشخند استهزاء
scoffing ریشخند استهزاء
jeer ریشخند استهزاء
scoffs ریشخند استهزاء
derisible شایسته ریشخند
jeering ریشخند استهزاء
jeered ریشخند استهزاء
scoffed ریشخند استهزاء
wheedled ریشخند کردن
wheedles ریشخند کردن
bamboozle ریشخند کردن
illude ریشخند کردن
mockingly ریشخند کنان
blandish ریشخند کردن
sweet talk ریشخند کردن
to speak with a sweet tongue <idiom> ریشخند کردن
to talk with the tongues of angels <idiom> ریشخند کردن
jeers ریشخند استهزاء
deridingly ازروی ریشخند
wheedling ریشخند کردن
sneeringly ریشخند کنان
scoffingly ریشخند کنان
cajolery ریشخند گول
insinuating موذی ریشخند کننده
to laugh to scorn خندیدن به ریشخند کردن
to w anything out of a person چیزیرا به ریشخند ازکسی گرفتن
cuittle ریشخند کردن غلغلک دادن
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
to make game of مسخره کردن ریشخند کردن
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
sensible قابل درک قابل رویت
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
observable قابل مشاهده قابل گفتن
presentable قابل معرفی قابل ارائه
adducible قابل اضهار قابل ارائه
achievable قابل وصول قابل تفریق
presumable قابل استنباط قابل استفاده
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
combustible قابل سوزش قابل تراکم
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
qualified قابل
capable قابل
solvable قابل حل
thorough paced قابل
apt قابل
dissoluble قابل حل
ablest قابل
abler قابل
sensible قابل حس
able قابل
soluble قابل حل
good قابل
acceptor قابل
incapable نا قابل
negotiable قابل انتقال
negotiable قابل معامله
adjustable قابل تنظیم
adjustable قابل تطبیق
navigable قابل کشتیرانی
reparable قابل جبران
negotiable قابل مذاکره
repeatable قابل تکرار
propagable قابل تکثیر
replaceable قابل تعویض
propagable قابل ترویج
propagable قابل تبلیغ
identifiable قابل شناسایی
quoteworthy قابل اقتباس
quodlibet نکته قابل
quenchable قابل جلوگیری
predictable قابل پیشگویی
predictably قابل پیشگویی
purchasable قابل خریداری
publishable قابل نشر
pursuable قابل تعقیب
substitutable قابل تعویض
apparent قابل رویت
representable قابل عرضه
promotable قابل ترویج
producible قابل تولید
revocable قابل فسخ
preventible قابل جلوگیری
preventable قابل جلوگیری
revocable قابل برگشت
prescriptible قابل تجویز
pregnable قابل ابستنی
predicable قابل اسناد
pliable قابل انعطاف
justifiable قابل توجیه
revealable قابل مکاشفه
prosecutable قابل تعقیب
reproachable قابل توبیخ
reproducible قابل تکثیر
reprouducible قابل تولیدیاتناسل
imaginable قابل درک
detectable قابل کشف
pronounceable قابل تلفظ
resistible قابل مقاومت
respirable قابل تنفس
restorable قابل اعاده
returnable قابل برگشت
potatory قابل شرب
advisable قابل توصیه
refillable قابل تعویض
registered قابل اهمیت
recoupable قابل جبران
negligible قابل فراموشی
remissible قابل اغماض
negligible قابل اغماض
verifiable قابل رسیدگی
verifiable قابل بازبینی
removable قابل رفع
removable قابل انتقال
remediable قابل علاج
reflexible قابل انعکاس
combustible قابل احتراق
remittable قابل پرداخت
analogous قابل قیاس
analogous قابل مقایسه
detachable قابل تجزیه
reimbursable قابل پرداخت
combustible قابل اشتعال
regulable قابل تعدیل
registrable قابل ثبت
refrangible قابل انکسار
refractile قابل انکسار
reconcilable قابل تلفیق
receivable قابل قبول
rebuttable presumptions احکام قابل رد
repairable قابل جبران
perceptible قابل درک
handiest قابل استفاده
viable قابل دوام
audible قابل شنیدن
audible قابل شنوایی
rebuttable قابل رو کردن
potable قابل شرب
ratable قابل ارزیابی
rentable قابل اجاره
renderable قابل ارائه
removable قابل عزل
reclaimable قابل احیاء
detachable قابل تفکیک
admirable <adj.> قابل پسند
admirable <adj.> قابل تحسین
sustainable قابل تحمل
practicable قابل اجرا
attributable قابل اسناد
variant قابل تغییر
reasonable قابل قبول
reclaimable قابل استرداد
arable قابل کشتکاری
considerable قابل توجه
passable قابل عبور
passable قابل قبول
believable قابل قبول
arguably قابل بحث
translatable قابل ترجمه
translatable قابل تعبیر
transmissive قابل انتقال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com