Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
caducity
قابل زوال
Other Matches
falling-off
زوال
consumption
زوال
ebbed
زوال
decays
زوال
decay
زوال
decaying
زوال
tailspin
زوال
deterioration
زوال
sublation
زوال
fall
زوال
epp
زوال
downcome
زوال
decadency
زوال
falling off
زوال
decline
زوال
ebbs
زوال
ebb
زوال
downfall
زوال
declining
زوال
fadeaway
زوال
decadence
زوال
chutes
زوال
chute
زوال
loss
زوال
declined
زوال
ebbing
زوال
declines
زوال
decayed
زوال
come down
زوال
dementia
زوال عقل
declined
زوال انحطاط
anergasia
زوال کارکرد
falling market
بازار رو به زوال
declining industry
صنعت رو به زوال
downfallen
زوال یافته
decline
زوال انحطاط
self naughting
زوال نفس
evanescence
زوال تدریجی
declines
زوال انحطاط
declining
زوال انحطاط
degenerative
<adj.>
زوال آفرین
depersonalization
زوال شخصیت
lapses
زوال سپری شدن
dementia praecox
زوال عقل پیشرس
lapse
زوال سپری شدن
dementia paralytica
زوال عقل فلجی
alcoholic dementia
زوال عقل الکلی
dementia infantilis
زوال عقل کودکی
lapsing
زوال سپری شدن
senile dementia
زوال عقل پیری
pseudodementia
زوال عقل کاذب
imperishably
بطور زوال ناپذیر
adiadokinesis
زوال حرکات تناوبی
depigmentation
زوال رنگ دانه
epileptic dementia
زوال عقل صرعی
lysis
زوال وفساد سلول وغیره
presenile dementia
زوال عقل پیش پیری
crumblings
فاسد شده زوال یافته
lysate
محصول زوال وفساد تدریجی سلول
dementia
زوال عقل
[نوعی بیماری]
[پزشکی]
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
sensible
قابل درک قابل رویت
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
achievable
قابل وصول قابل تفریق
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
soluble
قابل حل
qualified
قابل
solvable
قابل حل
able
قابل
thorough paced
قابل
ablest
قابل
apt
قابل
good
قابل
abler
قابل
incapable
نا قابل
capable
قابل
acceptor
قابل
dissoluble
قابل حل
sensible
قابل حس
multiplicable
قابل تکثیر
regrettable
قابل تاسف
moot
قابل بحث
moveable
قابل تغییر
inventible
قابل جعل
inventible
قابل اختراع
investigable
قابل رسیدگی
observable
قابل مراعات
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
interconvertible
قابل تبدیل
separable
قابل تفکیک
namable
قابل ذکر
noticeable
قابل توجه
multipliable
قابل تکثیر
knowable
قابل دانستن
inquirable
قابل تحقیق
partible
قابل افراز
inflexional
قابل صرف
pardoable
قابل عفو
operable
قابل درمان
operable
قابل علاج
open cheque
چک قابل انتقال
omissible
قابل حذف
numerable
قابل شمارش
inhabitable
قابل سکنی
mentionable
قابل ذکر
justifiable
قابل توجیه
inheritable
قابل توارث
potatory
قابل شرب
inoculable
قابل تلقیح
inspirable
قابل تنفس
nota bene
قابل توجه
insurable
قابل بیمه
inflective
قابل صرف
machinable
قابل تراش
merchantable
قابل فروش
drinkable
قابل اشامیدن
livable
قابل معاشرت
limsy
قابل انحناء
livable
قابل زیستن
digestible
قابل هضم
livable
قابل زندگی
merchantable
قابل معامله
selective
قابل انتخاب
liveable
قابل زندگی
macroscopic
قابل رویت
liveable
قابل معاشرت
maintainable
قابل نگاهداری
medicable
قابل معالجه
liveable
قابل زیستن
meltable
قابل ذوب
selectively
قابل انتخاب
enforceable
قابل اجراء
enforceable
قابل اجرا
eligible
قابل انتخاب
kenspeckle
قابل شناسایی
justiciable
قابل دادرسی
mistakable
قابل اشتباه
trustworthy
قابل اعتماد
judicable
قابل قضاوت
mobilizable
قابل تجهیز
irrigable
قابل ابیاری
inflamable
قابل اشتعال
minable
قابل استخراج
pivoting
قابل چرخش
leviable
قابل تحمیل
limpsy
قابل انحناء
negotiating
قابل انتقال
negotiates
قابل انتقال
negotiated
قابل انتقال
negotiate
قابل انتقال
limpsey
قابل انحناء
mibeable
قابل استخراج
licensable
قابل اجازه
irrecusable
غیر قابل رد
ratable
قابل ارزیابی
intelligible
قابل درک
intelligible
قابل فهم
refillable
قابل تعویض
reflexible
قابل انعکاس
refractile
قابل انکسار
refrangible
قابل انکسار
registrable
قابل ثبت
regulable
قابل تعدیل
reimbursable
قابل پرداخت
remittable
قابل پرداخت
remediable
قابل علاج
remissible
قابل اغماض
removable
قابل رفع
removable
قابل انتقال
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com