English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
xerophilous قابل زیست درمحیطهای خشک
Other Matches
xerophile قابل زیست در محیطهای خشک
to tip something [British E] ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
eco-branch شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
environmental preservation نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
subsistence زیست
performance of the dam زیست سد
bio- زیست -
biogen زیست زا
symbion هم زیست
biochemistry زیست شیمی
exvia برون زیست
biotechnology زیست فناوری
livability زیست پذیری
biotype زیست گروه
biospher زیست کره
biopolymer زیست بسپار
biologist زیست شناس
biologically زیست شناختی
biochemistry زیست- شیمی
settlements زیست گاه
biological زیست شناختی
settlement زیست گاه
biology زیست شناسی
biometry زیست سنجی
biometrics زیست سنجش
biological chemistry زیست شیمی
biogenosphere زیست سپهر
subsistence وسایل زیست
subsistence مربوط به زیست
viability زیست پذیری
biogenosphere زیست کره
biogenic زیست زاییده
biogenetic زیست زادی
biogenesis زیست زاد
life space فضای زیست
existences زیست موجودیت
existence زیست موجودیت
life force زیست نیرو
libidinal زیست مایهای
libidos زیست مایه
biogeographic زیست جغرافیایی
biometrics زیست سنجی
liveware زیست افزار
biomechanics زیست مکانیک
colony زیست گاه
modus vivendi شیوه زیست
biome زیست بوم
biome اقلیم زیست
biomass زیست توده
bioluminescence زیست تابی
biologism زیست شناسی
biogeography زیست جغرافی
libido زیست مایه
environment محیط زیست
biophysics زیست- فیزیک
eco- زیست بوم
subsisted زیست کردن
subsist زیست کردن
biological clock زیست گشت
biogases زیست گاز
inhabitant زیست کننده در
biogas زیست گاز
biochemists زیست شیمیدان
worked زیست عمل
work زیست عمل
biosphere زیست کره
homeland زیست بوم
biosphere زیست سپهر
subsists زیست کردن
joie de vivre زیست شادی
biosphere فضای زیست
subsisting زیست کردن
environments محیط زیست
biochemist زیست شیمیدان
homelands زیست بوم
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
coexistent باهم زیست کننده
biological control کنترل زیست شناختی
biodegradable زیست تجزیه پذیر
proclimax منطقه زیست جانوریاگیاهی
environmental benefit فواید زیست محیطی
biomass pyramid هرم زیست توده
lacustrine زیست کننده دردریاچه
life zone منطقه زیست شناسی
biologism زیست شناختی نگری
viable زیست پذیر ماندنی
environmentalists محیط زیست گرا
eco-tech فناوری زیست بوم
eco-technology فناوری زیست بوم
biological chemistry بیوشیمی [زیست شیمی]
psychobiology روانشناسی زیست شناختی
human biometric زیست سنجی انسانی
environmental conservation حفافت محیط زیست
limnetic زیست کننده در اب شیرین
environmentalism محیط زیست گرایی
fluvial زیست کننده در رودخانه
saltwater زیست کننده در اب شور
geobiology زمین زیست شناسی
biochemistry بیوشیمی [زیست شیمی]
amylum نشاسته [زیست شیمی]
limnic زیست کننده در اب شیرین
limicoline زیست کننده درساحل
biochemical catalyst کاتالیزور زیست شیمیایی
environmental protection حفاظت محیط زیست
environmental impact نشانزد زیست محیطی
environmentalists محیط زیست شناس
environmentalist محیط زیست گرا
environmentalist محیط زیست شناس
environmental costs مضار زیست محیطی
phenology زیست پدیده شناسی
bioclimatology زیست اقلیم شناسی
biocid زیست کش مانع حیات
stenobathic درعمق کم زیست کننده
biochron زیست زمان جانداران
environmentalism محیط زیست شناسی
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
b.o.d نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
host ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
host organism ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
biochemical oxygen demand نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biological oxygen demand نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
to be parasitic [on] پارازیتی شدن [زیست شناسی]
to be parasitic [on] انگلی شدن [زیست شناسی]
biomass feedstock مواد اولیه زیست توده
biologic زیست شناسی معرفت الحیات
mesarch زیست کننده درناحیه مرطوب
may fly حشرهای که یک روز زیست میکند
gene analysis بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
green PC رایانه زیست بوم دوستانه
bio- پیشوند وابسته به زیست یا زیستشناسی
saxatile درسنگ زیست کننده یا روییده
bionic وابسته به زیست سازه شناسی
genetic screen بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
genetic analysis بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
limnologist زیست شناس جانوران اب شیرین
live-in زیست کننده در محل کار
lentic زیست کننده در ابهای راکد
pharyngeal tonsil لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
stenohaline زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
xerophyte گیاه زیست کننده درنواحی خشک و بی اب
paleontology مبحث زیست شناسی دوران قدیم
genetic analysis بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
genetic screen بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
gene analysis بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
starch [Amylum] نشاسته [زیست شیمی] [غذا و آشپزخانه]
environmental services دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
nasopharyngeal tonsil لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
biotecture [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
halobiont موجود زیست کننده دراب شور
medial meniscus منیسک داخلی [زیست شناسی] [کالبدشناسی]
adenoid لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
endobiotic زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
the Green Dot® [recycling symbol] علامت نقطه سبز [بازچرخی در محیط زیست]
java sparrow نوعی مرغ جولا که در جاوه زیست میکند
lotic زیست کننده بر روی امواج سریع السیر
biology زیست شناسی زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه
pond life جانوران بی مهره [که دراستخرها و حوض ها زیست می کنند.]
to greenwash نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
biodegraability قابلیت تجزیه بیولوژیکی پذیرندگی فروافت زیست شناختی
genetics شاخهای از علم زیست شناسی که در باره انتقال وراثت
paleontologist ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
radiobiology مبحث زیست شناسی مربوط به تشعشعات رادیو اکتیو
adducible قابل اضهار قابل ارائه
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
sensible قابل درک قابل رویت
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
presentable قابل معرفی قابل ارائه
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
combustible قابل سوزش قابل تراکم
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
presumable قابل استنباط قابل استفاده
achievable قابل وصول قابل تفریق
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
observable قابل مشاهده قابل گفتن
limnology بخشی از زیست شناسی که درباره موجودات اب شیرین بحث میکند
sere تغییر وسیر تکاملی محیط زیست گیاهان وجانوران خشک
phenology مبحث رابطه بین اب وهواوتغییرات حاصله در پدیدههای زیست شناسی
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
Plans for the dam have been rejected by environmentalists. برنامه ریزیها برای سد از طرف محیط زیست شناسان رد شده است.
greenwash نمایش سطحی یا ریاکارانه توسط یک سازمان که نگران محیط زیست است
hematology شاخهای از زیست شناسی که درباره خون ودستگاههای خونساز بحث میکند
biocenology رشتهای از زیست شناسی که از اجتماعی موجودات و تاثیرانها بریکدیگر بحث میکند
biogeography رشتهای از زیست شناسی که درباره طرزانتشار و پخش حیوانات ونباتات بحث میکند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
biotechnology ان قسمت از مباحث فنی که مربوط به اعمال قواعد زیست شناسی درانسان وماشین الات است
psychbiology علم مطالعه ارتباط میان روانشناسی وزیست شناسی زیست شناسی روانی
bionomics زیوه شناسی شاخهای از علم زیست شناسی که از رابطه موجودات زنده بامحیطبحث میکند
colony گروهی از جانوران یا گیاهان یا جانوران تک سلولی هم نوع که با هم زندگی یا رشد می کنند [زیست شناسی]
biochemists متخصص شیمی حیاتی والی ویژه گر زیست شیمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com