English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
removable قابل سوار و پیاده کردن
Other Matches
ramp محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramps محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
overhauls سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
unmounted سوار نشده پیاده
pickup man اسب سوار کمکی به گاوسواربرای پیاده شدن او
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
disembarkation به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
dismountable pack بسته قابل پیاده سازی
detrain از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
overhaul پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
interim overhaul پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
ethernet شبکه پیاده سازی شده با استفاده از کابل looxial ضخیم و گیرنده / فرستنده برای اتصال به شاخههای کابل قابل سرویس دهی در مسافت دور
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
grenadier سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
modulate سوار کردن
mounts سوار کردن
assembled سوار کردن
modulates سوار کردن
rig سوار کردن
modulating سوار کردن
assembles سوار کردن
fabricate سوار کردن
mount سوار کردن
fabricating سوار کردن
rigs سوار کردن
take up سوار کردن
fabricates سوار کردن
enchase سوار کردن
rigged سوار کردن
fabricated سوار کردن
assemble سوار کردن
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
jig ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jigs ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
assembles سوار کردن قطعات
modulate سوار کردن موج
to give somebody a ride کسی را سوار کردن
rodeo سوار کاری کردن
rodeos سوار کاری کردن
take on مسافر سوار کردن
setting up سوار کردن جاانداختن
sets سوار کردن جاانداختن
pick up سوار کردن مسافر
set سوار کردن جاانداختن
assembled سوار کردن قطعات
staging سوار کردن جا دادن
embarking درکشتی سوار کردن
embarked درکشتی سوار کردن
modulates سوار کردن موج
assemble سوار کردن قطعات
modulating سوار کردن موج
setting up apparatus دستگاه سوار کردن
embark درکشتی سوار کردن
to take ship در کشتی سوار کردن
imbark در کشتی سوار کردن
install سوار کردن جادادن
installs سوار کردن جادادن
embarks درکشتی سوار کردن
entrain سوار کردن کشیدن
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
mounting سوار کردن وسایل
installing سوار کردن جادادن
secondary landing منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
remounts برگشتن دوباره سوار کردن
assemblages انجمن عمل سوار کردن
erecting بناکردن سوار یا نصب کردن
mounting اسباب سوار شدن یا کردن
remounting برگشتن دوباره سوار کردن
assemblage انجمن عمل سوار کردن
erects بناکردن سوار یا نصب کردن
remount برگشتن دوباره سوار کردن
erected بناکردن سوار یا نصب کردن
juryrig سوار کردن موقت وسایل
erect بناکردن سوار یا نصب کردن
remounted برگشتن دوباره سوار کردن
disassembly order دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
dismantled پیاده کردن
unset پیاده کردن
demodulation پیاده کردن
dismantle پیاده کردن
disassemble پیاده کردن
take down پیاده کردن
dismounting پیاده کردن
disembark پیاده کردن
disembarked پیاده کردن
disembarks پیاده کردن
set down پیاده کردن
disembarking پیاده کردن
dismounts پیاده کردن
dismantles پیاده کردن
dismount پیاده کردن
dismantlement پیاده کردن
dismantling پیاده کردن
To pick up a passenger. مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
pedestrianised پیاده روی کردن
dismantle پیاده کردن موتور
dosmount command فرمان پیاده کردن
setting out پیاده کردن نقشه
setting out پیاده کردن مسیر
To implement a project. طرحی را پیاده کردن
dismantling پیاده کردن موتور
dismantled پیاده کردن موتور
disassembly پیاده کردن موتور
staking پیاده کردن مسیر
pedestrianize پیاده روی کردن
pedestrianizing پیاده روی کردن
pads پیاده سفر کردن
pedestrianizes پیاده روی کردن
pad پیاده سفر کردن
pedestrianized پیاده روی کردن
dismounts پیاده کردن یا شدن
dismount پیاده کردن یا شدن
dismounting پیاده کردن یا شدن
dismantles پیاده کردن موتور
pedestrianises پیاده روی کردن
pedestrianising پیاده روی کردن
piggybacks پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
port of embarkation بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
piggyback پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
the setting of a gem سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
cavalry man سوار در سوار نظام
salvaging پیاده کردن کامل قطعات
dismantled پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismount پیاده کردن قطعات و وسایل
dismounting پیاده کردن قطعات و وسایل
dismounts پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantle پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvages پیاده کردن کامل قطعات
walk گردش کردن پیاده رفتن
walks گردش کردن پیاده رفتن
walked گردش کردن پیاده رفتن
dismantles پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantling پیاده کردن قطعات مونتاژ
disassembly order روش پیاده کردن وسیله
salvage پیاده کردن کامل قطعات
salvaged پیاده کردن کامل قطعات
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
piggyback <idiom> روی کتف نشاندن ،پشت خود سوار کردن
stages سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
debarkation تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
disassemble پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
terminals محل پیاده وسوار کردن بارها
terminal محل پیاده وسوار کردن بارها
removal از بین بردن برداشتن پیاده کردن
assembled سوار کردن گردهمایی کردن
mounts قنداق سوار کردن بر پا کردن
assemble سوار کردن گردهمایی کردن
assembles سوار کردن گردهمایی کردن
mount قنداق سوار کردن بر پا کردن
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
rail loading سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
roll on roll off روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
overhauling پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
air landing پیاده شدن از راه هوا هوانشست کردن
tramp باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramped باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
overhauled پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
tramps باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
administrative landing پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
peg out کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
overhauls پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhaul پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
roll on roll off سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
take to pieces پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
floppy discs دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disk دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disks دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppies دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
doctrine اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrines اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com