English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
combustible قابل سوزش قابل تراکم
Other Matches
joint filler نوارهایی که ازمواد قابل تراکم ساخته شده و پر کردن درزها به کارمیرود
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
presentable قابل معرفی قابل ارائه
achievable قابل وصول قابل تفریق
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
observable قابل مشاهده قابل گفتن
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
adducible قابل اضهار قابل ارائه
presumable قابل استنباط قابل استفاده
sensible قابل درک قابل رویت
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
burn out تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
qualified قابل
soluble قابل حل
solvable قابل حل
capable قابل
good قابل
apt قابل
thorough paced قابل
incapable نا قابل
ablest قابل
abler قابل
dissoluble قابل حل
able قابل
sensible قابل حس
acceptor قابل
contradictable قابل تکذیب
controllable قابل نظارت
distinct قابل تشخیص
handiest قابل استفاده
conductive قابل هدایت
handy <adj.> قابل استفاده
utilizable <adj.> قابل مصرف
mobile قابل حرکت
conductible قابل انتقال
mobile قابل تحرک
mobiles قابل حرکت
vulnerable قابل حمله
mobiles قابل تحرک
conductible قابل هدایت
liable قابل اطمینان
contractile قابل انقباض
conferrable قابل تفویض
conformable قابل توافق
conjecturable قابل تخمین
conservable قابل حفافت
consignable قابل تفویض
consignable قابل ارسال یا
construable قابل تفسیر
constructible قابل ساختن
contestable قابل اعتراض
continuable قابل ادامه
discernible قابل تمیز
discernible قابل تشخیص
handier قابل استفاده
macroscopic قابل رویت
confinable قابل حبس
admissible قابل قبول
objectionable قابل اعتراض
confinable قابل تحدید
unifiable قابل اتحاد
machinable قابل تراش
unifiable قابل هم رنگی
confiscable قابل توقیف
confiscatable قابل توقیف
redeemable قابل ابتیاع
communicable قابل ارتباط
employable قابل استخدام
compensable قابل جبران
transmissive قابل انتقال
compensable قابل پاداش
compliable قابل موافقت
minable قابل استخراج
mibeable قابل استخراج
pitiable قابل ترحم
traversable قابل عبور
merchantable قابل فروش
transmittable قابل پراکنی
mistakable قابل اشتباه
translatable قابل تعبیر
communicable قابل ابلاغ
translatable قابل ترجمه
commutable قابل تغییر
opens قابل بحث
opened قابل بحث
open قابل بحث
extendable قابل تعمیم
extendable قابل تمدید
moot قابل بحث
divisible قابل تقسیم
mobilizable قابل تجهیز
considerable قابل توجه
transmutable قابل تبدیل
transmutative قابل تبدیل
transmutative قابل تغییر
meltable قابل ذوب
transportable قابل حمل
arguably قابل بحث
arguable قابل بحث
medicable قابل معالجه
maintainable قابل نگاهداری
treatable قابل درمان
treatable قابل بحث
trig قابل اعتماد
condemnable قابل اعتراض
condensible قابل انقباض
transferable قابل انتقال
passable قابل قبول
passable قابل عبور
merchantable قابل معامله
changeable قابل تغییر
amenable قابل جوابگویی
plausible قابل استماع
mentionable قابل ذکر
accountable قابل توضیح
recoverable قابل وصول
procurable قابل حصول
obtainable قابل حصول
acceptable قابل پذیرش
acceptable قابل قبول
transferable قابل ورابری
willable قابل اعمال
deniable قابل تکذیب
denumerable قابل شمارش
deportable قابل تبعید
excusable قابل عفو
deposable قابل عزل
pardonable قابل عفو
pardonable قابل بخشیدن
deprivable قابل محرومیت
forgivable قابل عفو
forgivable قابل بخشایش
irrigable قابل ابیاری
derivable قابل اشتقاق
descendible قابل نزول
descendible قابل انتقال
deniable قابل انکار
demountable قابل انتقال
demountable قابل برداشتن
willable قابل ارث
winnable قابل فتح
justiciable قابل دادرسی
exportable قابل صدور
judicable قابل قضاوت
distillable قابل تقطیر
deliverable قابل تحویل
wirable قابل مخابره
worshipful قابل پرستش
worthy of note قابل ملاحظه
writable قابل درج
demandable قابل تقاضا
demandable قابل مطالبه
demonstrability قابل شرح
describable قابل توصیف
recommendable قابل توصیف
debatable قابل گفتگو
discoverable قابل کشف
discriminable قابل تمیز
discussable قابل بحث
discussible قابل بحث
dislikable قابل تنفر
dislikeable قابل تنفر
displaceable قابل تغییر
laudable قابل ستایش
tensile قابل انبساط
trusty قابل اعتماد
adorable قابل پرستش
marketable قابل فروش
sale قابل فروش
discountable قابل کسر
on hand <idiom> قابل دسترس
debatable قابل منافره
debatable قابل بحث
washable قابل شستشو
despisable قابل استحقار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com