Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
English
Persian
habitable
قابل سکنی
inhabitable
قابل سکنی
Search result with all words
residential
وابسته به اقامت قابل سکنی
Other Matches
dwelling house
در CL درقوانین مربوط به هتک حرمت منازل و ورود در شب به منازل به قصد ارتکاب جرم مطرح میشود و عبارت ازمحلی است که عملا" و بالفعل محل سکنی باشد و یا ازملحقات عرفی محل سکنی محسوب شود
right of habitation
حق سکنی
abidance
سکنی
inhabitation
سکنی
right of occupation
حق سکنی
biding
سکنی
inhabitancy
سکنی
habitance
سکنی
inhabitance
سکنی
occupancy
سکنی
habitancy
سکنی
occupation
سکنی
occupations
سکنی
residence
سکونت سکنی
abhide
سکنی کردن
residences
سکونت سکنی
dwellings
محل سکنی
by
محل سکنی
place of abode
محل سکنی
habitability
قابلیت سکنی
won
سکنی کردن
take up ones abode
سکنی گرفتن
to hang out
سکنی کردن
dwelling
محل سکنی
inhabitancy
تصرف حق سکنی
habitations
سکنی مستعمره
habitation
سکنی مستعمره
inhabiting
مسکن گزیدن سکنی گرفتن در
inhabits
مسکن گزیدن سکنی گرفتن در
manses
محل سکنی خانه کشیش
inhabit
مسکن گزیدن سکنی گرفتن در
manse
محل سکنی خانه کشیش
location audit
تصدیق دقت تعیین محل هدف به وسیله رادار تصدیق محل سکنی پرسنل یامحل اجناس درانبار
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
sensible
قابل درک قابل رویت
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
achievable
قابل وصول قابل تفریق
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
thorough paced
قابل
sensible
قابل حس
capable
قابل
abler
قابل
qualified
قابل
ablest
قابل
solvable
قابل حل
incapable
نا قابل
apt
قابل
able
قابل
good
قابل
soluble
قابل حل
acceptor
قابل
dissoluble
قابل حل
submergible
قابل فروکردن در اب
imaginable
قابل درک
ignitable
قابل اشتعال
ignitable
قابل احتراق
revokable
قابل فسخ
superimposable
قابل تحمیل
detectable
قابل کشف
revocable
قابل رجوع
imposable
قابل تحمیل
superimposable
قابل اضافه
submersible
قابل شناوری
ignitible
قابل احتراق
identifiable
قابل شناسایی
sailable
قابل هوابری
negotiable
قابل معامله
negotiable
قابل مذاکره
adjustable
قابل تنظیم
adjustable
قابل تطبیق
apparent
قابل رویت
sailable
قابل کشتیرانی
superimposable
قابل تزاید
revocable
قابل برگشت
returnable
قابل برگشت
allowable
قابل قبول
allowable
قابل استفاده
profitable
قابل استفاده
thankworthy
قابل سپاسگزاری
regrettable
قابل تاسف
restorable
قابل اعاده
thinkable
قابل فکر
practical
<adj.>
قابل استفاده
terminable
<adj.>
قابل فسخ
noticeable
قابل توجه
superposable
قابل انطباق
supportable
قابل تحمل
supposable
قابل فرض
swimmable
قابل شناوری
revocable
قابل فسخ
revealable
قابل مکاشفه
justifiable
قابل توجیه
temptable
قابل اغوا
pliable
قابل انعطاف
numerable
قابل شمارش
negotiable
قابل انتقال
suable
قابل پیگرد
sellable
قابل فروش
viable
قابل دوام
shippable
قابل ارسال
soiothfast
قابل اعتماد
soluble oil
روغن قابل حل
audible
قابل شنیدن
audible
قابل شنوایی
searchable
قابل جستجو
advisable
قابل توصیه
analogous
قابل قیاس
arable
قابل کشتکاری
registered
قابل اهمیت
negligible
قابل فراموشی
negligible
قابل اغماض
admirable
<adj.>
قابل پسند
admirable
<adj.>
قابل تحسین
sustainable
قابل تحمل
practicable
قابل اجرا
attributable
قابل اسناد
seeable
قابل دید
seaworthy
قابل دریانوردی
perceptible
قابل درک
verifiable
قابل رسیدگی
analogous
قابل مقایسه
detachable
قابل تجزیه
predictable
قابل پیشگویی
spareable
قابل امساک
predictably
قابل پیشگویی
satiable
قابل اشباع
salvageable
قابل نجات
variant
قابل تغییر
reasonable
قابل قبول
statutable
قابل تقنین
imitable
قابل تقلید
nota bene
قابل توجه
soundable
قابل ایجادصوت
imaginal
قابل درک
detachable
قابل تفکیک
combustible
قابل اشتعال
verifiable
قابل بازبینی
navigable
قابل کشتیرانی
combustible
قابل احتراق
scrutable
قابل درک
scrutable
قابل کشف
impugnable
قابل اعتراض
liable
قابل اطمینان
transferable
قابل انتقال
transferable
قابل ورابری
mobiles
قابل تحرک
mobiles
قابل حرکت
mobile
قابل تحرک
mobile
قابل حرکت
wirable
قابل مخابره
handy
<adj.>
قابل استفاده
handiest
قابل استفاده
handier
قابل استفاده
admissible
قابل قبول
worshipful
قابل پرستش
worthy of note
قابل ملاحظه
writable
قابل درج
winnable
قابل فتح
willable
قابل ارث
accountable
قابل توضیح
recoverable
قابل وصول
procurable
قابل حصول
obtainable
قابل حصول
acceptable
قابل پذیرش
acceptable
قابل قبول
passable
قابل عبور
passable
قابل قبول
believable
قابل قبول
arguably
قابل بحث
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com