Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
habitable
قابل سکونت
Search result with all words
habitably
بطور قابل سکونت
Other Matches
habitancy
سکونت
habitation
سکونت
habitations
سکونت
habitance
سکونت
habitableness
قابلیت سکونت
residences
سکونت سکنی
residence
سکونت سکنی
occupancy cycle
دوره سکونت
habituated
سکونت کردن
habituate
سکونت کردن
quarters
محل سکونت
habitats
محل سکونت
habitat
محل سکونت
resident
در جائی سکونت داشتن
residents
در جائی سکونت داشتن
occupancy
سکونت اشغال مال
quartering
محل سکونت سکنا دهنده
beggary
محل سکونت گدایان گداخانه
lodging
محل سکونت اطاق کرایهای
lodgings
محل سکونت اطاق کرایهای
ultramontanism
سکونت در ارتفاعات زیاد اعتقاد به تفوق مطلق پاپ
lapland
ناحیه شمال سوئدونروژ وفنلاند وشوروی که محل سکونت اقوام لاپ میباشد
ghettos
محل کوچکی از شهرکه محل سکونت اقلیت هااست
ghettoes
محل کوچکی از شهرکه محل سکونت اقلیت هااست
general quarters
اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
ghetto
محل کوچکی از شهرکه محل سکونت اقلیت هااست
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
achievable
قابل وصول قابل تفریق
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
sensible
قابل درک قابل رویت
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
thorough paced
قابل
abler
قابل
ablest
قابل
dissoluble
قابل حل
capable
قابل
solvable
قابل حل
good
قابل
qualified
قابل
able
قابل
acceptor
قابل
sensible
قابل حس
incapable
نا قابل
apt
قابل
soluble
قابل حل
mistakable
قابل اشتباه
mibeable
قابل استخراج
increasable
قابل ازدیاد
believable
قابل قبول
open cheque
چک قابل انتقال
operable
قابل درمان
operable
قابل علاج
moveable
قابل تغییر
minable
قابل استخراج
pardoable
قابل عفو
omissible
قابل حذف
moot
قابل بحث
apparent
قابل رویت
liveable
قابل زیستن
observable
قابل مراعات
knowable
قابل دانستن
nota bene
قابل توجه
pasturable
قابل چرا
multiplicable
قابل تکثیر
namable
قابل ذکر
partible
قابل افراز
numerable
قابل شمارش
multipliable
قابل تکثیر
separable
قابل تفکیک
mobilizable
قابل تجهیز
inflective
قابل صرف
interconvertible
قابل تبدیل
investigable
قابل رسیدگی
inventible
قابل اختراع
inventible
قابل جعل
regrettable
قابل تاسف
irrecusable
غیر قابل رد
irrigable
قابل ابیاری
trustworthy
قابل اعتماد
judicable
قابل قضاوت
justiciable
قابل دادرسی
pivoting
قابل چرخش
kenspeckle
قابل شناسایی
detectable
قابل کشف
inferable
قابل استنباط
insurable
قابل بیمه
inflexional
قابل صرف
inhabitable
قابل سکنی
inheritable
قابل توارث
inoculable
قابل تلقیح
inquirable
قابل تحقیق
justifiable
قابل توجیه
liveable
قابل معاشرت
repeatable
قابل تکرار
inflamable
قابل اشتعال
inferible
قابل استنباط
inspirable
قابل تنفس
noticeable
قابل توجه
leviable
قابل تحمیل
enforceable
قابل اجرا
selectively
قابل انتخاب
selective
قابل انتخاب
meltable
قابل ذوب
mentionable
قابل ذکر
drinkable
قابل اشامیدن
merchantable
قابل معامله
merchantable
قابل فروش
imaginable
قابل درک
eligible
قابل انتخاب
negotiating
قابل انتقال
negotiates
قابل انتقال
negotiated
قابل انتقال
medicable
قابل معالجه
maintainable
قابل نگاهداری
macroscopic
قابل رویت
enforceable
قابل اجراء
digestible
قابل هضم
licensable
قابل اجازه
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
limpsey
قابل انحناء
limpsy
قابل انحناء
limsy
قابل انحناء
livable
قابل زیستن
livable
قابل معاشرت
livable
قابل زندگی
liveable
قابل زندگی
machinable
قابل تراش
negotiate
قابل انتقال
reclaimable
قابل استرداد
regulable
قابل تعدیل
reimbursable
قابل پرداخت
remittable
قابل پرداخت
remediable
قابل علاج
remissible
قابل اغماض
removable
قابل رفع
removable
قابل انتقال
removable
قابل عزل
renderable
قابل ارائه
rentable
قابل اجاره
repairable
قابل جبران
venial
قابل عفو
reparable
قابل جبران
remarkable
قابل توجه
registrable
قابل ثبت
refrangible
قابل انکسار
refractile
قابل انکسار
reclaimable
قابل احیاء
reconcilable
قابل تلفیق
recoupable
قابل جبران
redeemable
قابل ابتیاع
objectionable
قابل اعتراض
vulnerable
قابل حمله
comprehensible
قابل درک
intelligible
قابل درک
intelligible
قابل فهم
refillable
قابل تعویض
reflexible
قابل انعکاس
serviceable
قابل استفاده
expendable
قابل خرج
replaceable
قابل تعویض
resistible
قابل مقاومت
respirable
قابل تنفس
restorable
قابل اعاده
returnable
قابل برگشت
revealable
قابل مکاشفه
revocable
قابل فسخ
revocable
قابل برگشت
revocable
قابل رجوع
culpable
قابل مجازات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com