English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
fissionable قابل شکستن وتقسیم
Other Matches
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
linear روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
Multiplication and division . ضرب وتقسیم (ریاضیات )
watershed منطقهای که اب دریا یا رودخانه را پخش وتقسیم میکند
watersheds منطقهای که اب دریا یا رودخانه را پخش وتقسیم میکند
force درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forcing درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
breakaway شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
pipped شکستن شکستن وبازشدن
pips شکستن شکستن وبازشدن
pip شکستن شکستن وبازشدن
pipping شکستن شکستن وبازشدن
pierces شکستن
chopped شکستن
pierce شکستن
fraction شکستن
crush شکستن
crushes شکستن
fly asunder شکستن
cracking شکستن
crushed شکستن
split up شکستن
nick شکستن
nicked شکستن
nicking شکستن
fractions شکستن
hewn شکستن
to break apart شکستن
to break open شکستن
dishallow شکستن
to break rank صف شکستن
to break to pieces شکستن
to fly asunder شکستن
to hew asunder شکستن
to fall apart در هم شکستن
disruption شکستن
disruptions شکستن
disobey شکستن
disobeyed شکستن
disobeying شکستن
disobeys شکستن
to break a شکستن
nicks شکستن
fractures شکستن
break شکستن
infract شکستن
breaks شکستن
fractured شکستن
infraction شکستن
fracture شکستن
To break ranks. صف را شکستن
chop شکستن
deflected شکستن
deflecting شکستن
fracturing شکستن
deflects شکستن
deflect شکستن
crashing درهم شکستن
crashes درهم شکستن
to bruise somebody دل کسی را شکستن
crashed درهم شکستن
crash درهم شکستن
to crack an egg تخمی را شکستن
crashingly درهم شکستن
refracts بر گرداندن شکستن
to break one's leg شکستن ساق پا
refracting بر گرداندن شکستن
refracted بر گرداندن شکستن
refract بر گرداندن شکستن
to break one's promise شکستن عهدوقول
0To break thru a blockade ( siege ) . محاصره را شکستن
crush باصدا شکستن
abjures سوگند شکستن
abjured سوگند شکستن
abjure سوگند شکستن
slashes قیمت را شکستن
crushed باصدا شکستن
housebreak حرز را شکستن
slashed قیمت را شکستن
slash قیمت را شکستن
perjuring عهد شکستن
unseal مهرچیزی را شکستن
perjures عهد شکستن
crushes باصدا شکستن
scrunching درهم شکستن
scrunches درهم شکستن
vanquish درهم شکستن
vanquished درهم شکستن
vanquishes درهم شکستن
vanquishing درهم شکستن
overwhelm درهم شکستن
overwhelmed درهم شکستن
overwhelms درهم شکستن
abjuring سوگند شکستن
scrunch درهم شکستن
scrunched درهم شکستن
perjure عهد شکستن
fracture شکستن شکافتن
break شکستن موج
fracturing شکستن شکافتن
deblock شکستن کنده
brittle fracture شکستن از تردی
cleaved شکستن ورامدن
fractured شکستن شکافتن
break down درهم شکستن
fractures شکستن شکافتن
breaks شکستن موج
cleave شکستن ورامدن
cleaves شکستن ورامدن
beat a record حد نصاب را شکستن
smashes خرد کردن شکستن
smash خرد کردن شکستن
knap ضربه زدن شکستن
to break in شاخ شکستن سوغان
shatter داغان کردن شکستن
to bruise somebody قلب کسی را شکستن
breach of promise شکستن پیمان ازدواج
violate شکستن نقض کردن
smite خرد کردن شکستن
smiting خرد کردن شکستن
stave شکستن ریزش کردن
edman degradation technique شکستن به روش ادمن
To feel on top of the world. با دم خود گردو شکستن
fission شکستن هسته اتمی
shatters داغان کردن شکستن
His failure was a bitter experience. شکستن تجربه تلخی شد
To break a promise. عهد وقولی را شکستن
violates شکستن نقض کردن
violated شکستن نقض کردن
smites خرد کردن شکستن
elision باقوه مکانیکی شکستن
To bite the hand that feeds one . نمک راخوردن ونمکدان شکستن
age شکستن جسم با فشارهای مکرر
ages شکستن جسم با فشارهای مکرر
fissional وابسته به شکستن هسته اتم
smash شکست دادن درهم شکستن
To break down the enemys resistance. مقاومت دشمن رادرهم شکستن
shiwari شکستن اجسام سخت درکاراته
to collapse درهم شکستن [مذاکره یا فرضیه]
shards شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
shard شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
smashes شکست دادن درهم شکستن
section out شکستن موج بطور ناهموار
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
break in حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break-in حرز را شکستن وبزور داخل شدن
multilation شکستن یا فلج کردن اعضا بدن
battering rams میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
break-ins حرز را شکستن وبزور داخل شدن
battering ram میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
To set the Thames on fire . to do a herculeam task . کمر غول راخم کردن ( شکستن )
squish صدای شکستن یا پرتاب چیزی له کردن
throw the book at <idiom> شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
snapping شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snapped شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snap شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
lay waste <idiom> خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
crackles صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackled صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackle صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
snaps شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
amulet دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
creptation تخریب خلل و فرج بتن همراه با صدای درهم شکستن
untimate load بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
parsed شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
parse شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
parses شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
pagination روند شکستن یک گزارش چاپ شده به واحدهایی متنافر باصفحات
cracking وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
achievable قابل وصول قابل تفریق
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
observable قابل مشاهده قابل گفتن
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
adducible قابل اضهار قابل ارائه
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
sensible قابل درک قابل رویت
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
presumable قابل استنباط قابل استفاده
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
combustible قابل سوزش قابل تراکم
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
cracking شکستن هیدروکربورهای متشکله نفت خام و تبدیل ان به هیدروکربورهای سبکتر
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
get the axe ناپدید شدن موج سوار زیر اب با شکستن موج
sonic boom انفجار صوتی شکستن دیوار صوتی
sonic booms انفجار صوتی شکستن دیوار صوتی
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com