English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
submergible قابل فروکردن در اب
Other Matches
pierce فروکردن
jams فروکردن
jammed فروکردن
to beat into فروکردن
jam فروکردن
pierces فروکردن
engrain مخمرکردن فروکردن
ingraft در جسم چیزی فروکردن
to poke at any thing چوب یا چیزدیگر در چیزی فروکردن
to mug up به زور در مغز خود فروکردن
engrain درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
to ram a thing intoa person چیزیرا بزور تکراردرمغز کسی فروکردن
pricked خلیدن باچیز نوک تیز فروکردن خراش دادن
prick خلیدن باچیز نوک تیز فروکردن خراش دادن
pricking خلیدن باچیز نوک تیز فروکردن خراش دادن
acupuncture روش چینی بی حس سازی بوسیلهء فروکردن سوزن در بدن
pricks خلیدن باچیز نوک تیز فروکردن خراش دادن
acupunctuate با سوزن سوراخ کردن سوزن فروکردن
intubate لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
achievable قابل وصول قابل تفریق
observable قابل مشاهده قابل گفتن
adducible قابل اضهار قابل ارائه
sensible قابل درک قابل رویت
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
presumable قابل استنباط قابل استفاده
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
combustible قابل سوزش قابل تراکم
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
thorough paced قابل
solvable قابل حل
incapable نا قابل
abler قابل
soluble قابل حل
ablest قابل
qualified قابل
acceptor قابل
capable قابل
able قابل
good قابل
dissoluble قابل حل
sensible قابل حس
apt قابل
knowable قابل دانستن
persuadable قابل تشویق
newsworthy قابل انتشار
pasturable قابل چرا
tangible قابل لمس
elastic قابل ارتجاع
multipliable قابل تکثیر
inquirable قابل تحقیق
multiplicable قابل تکثیر
observable قابل مراعات
namable قابل ذکر
operable قابل درمان
opened قابل بحث
open قابل بحث
opens قابل بحث
piceous قابل اشتعال
extendable قابل تعمیم
extendable قابل تمدید
operable قابل علاج
partible قابل افراز
omissible قابل حذف
numerable قابل شمارش
nota bene قابل توجه
open cheque چک قابل انتقال
divisible قابل تقسیم
plantable قابل کشت
pardoable قابل عفو
inventible قابل اختراع
inventible قابل جعل
irrecusable غیر قابل رد
trustworthy قابل اعتماد
irrigable قابل ابیاری
pivoting قابل چرخش
judicable قابل قضاوت
justiciable قابل دادرسی
enforceable قابل اجرا
enforceable قابل اجراء
digestible قابل هضم
kenspeckle قابل شناسایی
leviable قابل تحمیل
licensable قابل اجازه
investigable قابل رسیدگی
regrettable قابل تاسف
imaginable قابل درک
detectable قابل کشف
inferable قابل استنباط
inferible قابل استنباط
inflamable قابل اشتعال
justifiable قابل توجیه
inflective قابل صرف
inflexional قابل صرف
inhabitable قابل سکنی
inheritable قابل توارث
noticeable قابل توجه
inspirable قابل تنفس
insurable قابل بیمه
interconvertible قابل تبدیل
limit of inflammability حد قابل اشتعال
limpsey قابل انحناء
limpsy قابل انحناء
negotiating قابل انتقال
negotiates قابل انتقال
negotiated قابل انتقال
negotiate قابل انتقال
mentionable قابل ذکر
merchantable قابل معامله
merchantable قابل فروش
mibeable قابل استخراج
minable قابل استخراج
mistakable قابل اشتباه
mobilizable قابل تجهیز
separable قابل تفکیک
moot قابل بحث
eligible قابل انتخاب
meltable قابل ذوب
limsy قابل انحناء
livable قابل زیستن
livable قابل معاشرت
livable قابل زندگی
liveable قابل زیستن
liveable قابل معاشرت
liveable قابل زندگی
machinable قابل تراش
macroscopic قابل رویت
selectively قابل انتخاب
selective قابل انتخاب
maintainable قابل نگاهداری
medicable قابل معالجه
drinkable قابل اشامیدن
moveable قابل تغییر
recoupable قابل جبران
removable قابل انتقال
removable قابل عزل
renderable قابل ارائه
venial قابل عفو
rentable قابل اجاره
remarkable قابل توجه
repairable قابل جبران
serviceable قابل استفاده
expendable قابل خرج
reparable قابل جبران
realizable قابل تحقق
realizable قابل درک
sociable قابل معاشرت
removable قابل رفع
remissible قابل اغماض
remediable قابل علاج
predicable قابل اسناد
vulnerable قابل حمله
comprehensible قابل درک
intelligible قابل درک
intelligible قابل فهم
refillable قابل تعویض
reflexible قابل انعکاس
refractile قابل انکسار
refrangible قابل انکسار
registrable قابل ثبت
regulable قابل تعدیل
reimbursable قابل پرداخت
remittable قابل پرداخت
repeatable قابل تکرار
adaptable قابل توافق
tolerable قابل قبول
returnable قابل برگشت
revealable قابل مکاشفه
revocable قابل فسخ
revocable قابل برگشت
revocable قابل رجوع
culpable قابل مجازات
revokable قابل فسخ
preferable قابل ترجیح
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com