Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
expessible
قابل فهماندن
Other Matches
purporst
فهماندن
clear
فهماندن
clearer
فهماندن
clearest
فهماندن
clears
فهماندن
get across to
فهماندن
instils
کم کم فهماندن
instills
کم کم فهماندن
instilling
کم کم فهماندن
showed
فهماندن
shows
فهماندن
instilled
کم کم فهماندن
instil
کم کم فهماندن
to give to understand
فهماندن
put across
فهماندن
instill
کم کم فهماندن
purports
فهماندن
get across
فهماندن
show
فهماندن
purporting
فهماندن
purported
فهماندن
purport
فهماندن
gesticulated
باژست فهماندن
gesticulates
باژست فهماندن
gesticulating
باژست فهماندن
represent
نمایاندن فهماندن
represented
نمایاندن فهماندن
insinuates
به اشاره فهماندن
represents
نمایاندن فهماندن
inspeak
با سخن فهماندن
insinuate
به اشاره فهماندن
insinuated
به اشاره فهماندن
gesticulate
باژست فهماندن
to express one self
مقاصد خودرا فهماندن
insinuate
بطور ضمنی فهماندن
inexpessive
فاقد قوه فهماندن
insinuated
بطور ضمنی فهماندن
insinuates
بطور ضمنی فهماندن
expressed
دلالت کردن بر فهماندن صریح
express
دلالت کردن بر فهماندن صریح
to smack of something
<idiom>
ضمنا فهماندن
[اصطلاح مجازی]
expresses
دلالت کردن بر فهماندن صریح
expressing
دلالت کردن بر فهماندن صریح
signifies
حاکی بودن از باشاره فهماندن
signify
حاکی بودن از باشاره فهماندن
signifying
حاکی بودن از باشاره فهماندن
to draw a moral
معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
to i. obedience intoa child
فرمان برداری را کم کم به بچه ایی فهماندن
shrugging
بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
shrug
بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
shrugged
بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
bring home the importance of something to someone
<idiom>
شیرفهم کردن -کاملا فهماندن چیزی به کسی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
sensible
قابل درک قابل رویت
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
achievable
قابل وصول قابل تفریق
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
acceptor
قابل
sensible
قابل حس
incapable
نا قابل
qualified
قابل
good
قابل
dissoluble
قابل حل
thorough paced
قابل
soluble
قابل حل
apt
قابل
solvable
قابل حل
ablest
قابل
abler
قابل
capable
قابل
able
قابل
applicable
قابل اطلاق
tolerable
قابل قبول
tolerable
قابل تحمل
separable
قابل تفکیک
reproachable
قابل توبیخ
excitable
قابل تحریک
flammable
قابل اشتعال
reproducible
قابل تکثیر
restorable
قابل اعاده
inflammable
قابل اشتعال
respirable
قابل تنفس
reprouducible
قابل تولیدیاتناسل
permeable
قابل نفوذ
resistible
قابل مقاومت
multipliable
قابل تکثیر
reversible
قابل نقض
applicable
قابل اجراء
mobilizable
قابل تجهیز
adaptable
قابل توافق
representable
قابل عرضه
moveable
قابل تغییر
replaceable
قابل تعویض
eligible
قابل انتخاب
repeatable
قابل تکرار
mistakable
قابل اشتباه
minable
قابل استخراج
negotiating
قابل انتقال
negotiates
قابل انتقال
negotiated
قابل انتقال
mibeable
قابل استخراج
remarkable
قابل توجه
sociable
قابل معاشرت
moot
قابل بحث
realizable
قابل درک
realizable
قابل تحقق
expendable
قابل خرج
serviceable
قابل استفاده
substitutable
قابل تعویض
negotiate
قابل انتقال
returnable
قابل برگشت
inheritable
قابل توارث
inventible
قابل اختراع
inventible
قابل جعل
regrettable
قابل تاسف
irrecusable
غیر قابل رد
irrigable
قابل ابیاری
trustworthy
قابل اعتماد
judicable
قابل قضاوت
justiciable
قابل دادرسی
pivoting
قابل چرخش
kenspeckle
قابل شناسایی
leviable
قابل تحمیل
investigable
قابل رسیدگی
interconvertible
قابل تبدیل
inoculable
قابل تلقیح
inquirable
قابل تحقیق
preferable
قابل ترجیح
sailable
قابل کشتیرانی
culpable
قابل مجازات
inspirable
قابل تنفس
revokable
قابل فسخ
revocable
قابل رجوع
justifiable
قابل توجیه
insurable
قابل بیمه
noticeable
قابل توجه
licensable
قابل اجازه
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
venial
قابل عفو
maintainable
قابل نگاهداری
medicable
قابل معالجه
meltable
قابل ذوب
selectively
قابل انتخاب
selective
قابل انتخاب
limsy
قابل انحناء
mentionable
قابل ذکر
merchantable
قابل معامله
merchantable
قابل فروش
drinkable
قابل اشامیدن
revocable
قابل فسخ
fishable
قابل ماهیگیری
revocable
قابل برگشت
macroscopic
قابل رویت
enforceable
قابل اجرا
enforceable
قابل اجراء
digestible
قابل هضم
limpsey
قابل انحناء
limpsy
قابل انحناء
livable
قابل زیستن
livable
قابل معاشرت
livable
قابل زندگی
liveable
قابل زیستن
liveable
قابل معاشرت
liveable
قابل زندگی
machinable
قابل تراش
revealable
قابل مکاشفه
amenable
قابل جوابگویی
arguably
قابل بحث
arguable
قابل بحث
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com