English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (13 milliseconds)
English Persian
to be left in disbelief <idiom> قابل فهم نبودن
Search result with all words
dishonored قابل پرداخت نبودن
dishonoring قابل پرداخت نبودن
dishonors قابل پرداخت نبودن
dishonour قابل پرداخت نبودن
dishonoured قابل پرداخت نبودن
dishonouring قابل پرداخت نبودن
dishonours قابل پرداخت نبودن
inapprehensibility قابل درک نبودن
Other Matches
nonneutralities of income taxation خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
lacked نبودن
lack نبودن
lacks نبودن
absences نبودن
absence نبودن
to be out of heart سرخلق نبودن
to go out of fashion دیگرمتداول نبودن
stand-offs محشور نبودن
stand-off محشور نبودن
stand off محشور نبودن
bushes در فرم نبودن
bush در فرم نبودن
to retire in to oneself معاشر نبودن
no new is good new نبودن خبر
inapplicability عملی نبودن
twiddle one's thumbs <idiom> مشغول نبودن
to be no more دیگر نبودن
to be at ease راحت نبودن
be off one's duty سر خدمت نبودن
run short <idiom> کافی نبودن
misbeseem زیبنده نبودن
inedibility ماکول نبودن
disagrees موافق نبودن
disagreed موافق نبودن
disagree موافق نبودن
eccentrics هم مرکز نبودن
eccentric هم مرکز نبودن
haze روشن نبودن مه
unconditionality معلق نبودن
disagreeing موافق نبودن
out of step <idiom> دریک گام نبودن
no great shakes <idiom> حدوسط ،مهم نبودن
no deal <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
no cigar <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
unanswered همردیف نبودن حریف
[be] no chicken دیگر جوان نبودن
misbeseem نیامدن به نبودن برای
displeases خوش ایند نبودن
to be under a person p زیرحمایت کسی نبودن
displease خوش ایند نبودن
out of kilter <idiom> دربالانس خوبی نبودن
sell out <idiom> صادق نبودن ،فرختن راز
differ شبیه چیز دیگر نبودن
forlackof shoes بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
acatamathesia قادر بدرک سخن نبودن
indulge مخالف نبودن رها ساختن
let the chips fall where they may <idiom> نگران نتیجه یک کشف نبودن
goof off <idiom> کار نکردن یاجدی نبودن
indulges مخالف نبودن رها ساختن
differed شبیه چیز دیگر نبودن
indulging مخالف نبودن رها ساختن
differing شبیه چیز دیگر نبودن
indulged مخالف نبودن رها ساختن
fluctuates ثابت نبودن موج زدن
differs شبیه چیز دیگر نبودن
miscast برای نقش خودمناسب نبودن
misbecome زیبنده نبودن ناجوربودن برای
mismatch متناسب نبودن ناجور بودن
inexpressiveness زیان دار نبودن گنگی
to have no say [in that matter] پاسخگو نبودن [در این قضیه]
not my cup of tea <idiom> باب طبع کسی نبودن
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
throw together <idiom> عجله داشتن ومراقب نبودن
run-of-the-mill برجسته نبودن در جنس متوسط
run of the mill برجسته نبودن در جنس متوسط
fluctuate ثابت نبودن موج زدن
fluctuated ثابت نبودن موج زدن
to sit heavy on the stomach گوارا نبودن دیر هضم بودن
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
bark is worse than one's bite <idiom> به بدی چیزی که به نظر میرسه،نبودن
write off <idiom> پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
off balance <idiom> فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
stand pat <idiom> ازموقعیت راضی بودن وخواستار تغییرات نبودن
asleep at the switch <idiom> متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
don't give up the day job <idiom> [در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
drown out <idiom> سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
to go easy on somebody [something] خیلی ایراد نگرفتن [انتقادی نبودن] از کسی [در مورد چیزی]
gibberish اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
observable قابل مشاهده قابل گفتن
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
combustible قابل سوزش قابل تراکم
achievable قابل وصول قابل تفریق
presumable قابل استنباط قابل استفاده
adducible قابل اضهار قابل ارائه
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
sensible قابل درک قابل رویت
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
presentable قابل معرفی قابل ارائه
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
disclaimer عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimers عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
heir presumptive وارث درجه دوم که درصورت نبودن حخاجبی وارث میشوند وارث مقدر
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
presumption hominis قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
quando acciderint وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
capable قابل
ablest قابل
good قابل
able قابل
solvable قابل حل
apt قابل
acceptor قابل
abler قابل
qualified قابل
soluble قابل حل
dissoluble قابل حل
incapable نا قابل
thorough paced قابل
sensible قابل حس
reproachable قابل توبیخ
admissible قابل قبول
rentable قابل اجاره
handier قابل استفاده
mistakable قابل اشتباه
renderable قابل ارائه
handiest قابل استفاده
repairable قابل جبران
reparable قابل جبران
representable قابل عرضه
substitutable قابل تعویض
replaceable قابل تعویض
distinct قابل تشخیص
minable قابل استخراج
regrettable قابل تاسف
mibeable قابل استخراج
repeatable قابل تکرار
merchantable قابل فروش
handy <adj.> قابل استفاده
moveable قابل تغییر
remissible قابل اغماض
remediable قابل علاج
remittable قابل پرداخت
reimbursable قابل پرداخت
regulable قابل تعدیل
registrable قابل ثبت
refrangible قابل انکسار
trustworthy قابل اعتماد
refractile قابل انکسار
removable قابل رفع
moot قابل بحث
removable قابل عزل
removable قابل انتقال
mobile قابل حرکت
mobiles قابل حرکت
mobiles قابل تحرک
transferable قابل ورابری
transferable قابل انتقال
mobilizable قابل تجهیز
arguable قابل بحث
noticeable قابل توجه
apparent قابل رویت
imaginable قابل درک
intelligible قابل فهم
intelligible قابل درک
liveable قابل زیستن
liveable قابل معاشرت
detectable قابل کشف
liveable قابل زندگی
comprehensible قابل درک
livable قابل زندگی
livable قابل معاشرت
livable قابل زیستن
limsy قابل انحناء
scrutable قابل درک
scrutable قابل کشف
satiable قابل اشباع
salvageable قابل نجات
sailable قابل هوابری
sailable قابل کشتیرانی
revokable قابل فسخ
revocable قابل رجوع
vulnerable قابل حمله
revocable قابل برگشت
medicable قابل معالجه
meltable قابل ذوب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com