Dictiornary-Farsi | قابل مصرف | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 211 (15 milliseconds)

English	Persian
utilizable <adj.>	قابل مصرف
applicable <adj.>	قابل مصرف
suitable <adj.>	قابل مصرف
usable <adj.>	قابل مصرف
useful <adj.>	قابل مصرف
utilisable [British] <adj.>	قابل مصرف


Search result with all words

remainder	پس مانده غیر قابل مصرف
usable	قابل استفاده مصرف کردنی
craft reimbursable supply	اماد قابل جایگزین مربوط به هنرهای دستی اماد مصرف شدنی هنرهای دستی
utilizable	قابل استفاده مصرف
useable	قابل استفاده مصرف کردنی
Other Matches

average propensity to consume	میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility	اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics	امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
power consumer	مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume	تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
life cycle hypothesis	فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
pigou effect	اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
friendly front end	طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item	وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality	مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow	سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
good for nothing	بی مصرف
expenditure	مصرف
consumption possibility line	حد مصرف
wastes	بی مصرف
waste	بی مصرف
wasteful	مصرف
otiose	بی مصرف
sodden	بی مصرف
consumerism	مصرف
usage	مصرف
unemployed	بی مصرف
aggregate consumption	مصرف کل
usages	مصرف
income consumption curve	مصرف
offtake	مصرف
of no a	بی مصرف
extravagant	مصرف
expense	مصرف
disposal	مصرف
waster	مصرف
wasters	مصرف
comsumption	مصرف
consumption	مصرف
overall consumption	مصرف کل
achievable	قابل وصول قابل تفریق
adducible	قابل اضهار قابل ارائه
changeable	قابل تعویض قابل تبدیل
observable	قابل مشاهده قابل گفتن
flexile	قابل تغییر قابل تطبیق
presumable	قابل استنباط قابل استفاده
exigible	قابل تقاضا قابل ادعا
combustible	قابل سوزش قابل تراکم
transferable	قابل واگذاری قابل انتقال
bilable	قابل رهایی قابل ضمانت
presentable	قابل معرفی قابل ارائه
exigible	قابل مطالبه قابل پرداخت
thankworthy	قابل تشکر قابل شکر
elastic	قابل کش امدن قابل انعطاف
sensible	قابل درک قابل رویت
presentable	قابل نمایش قابل تقدیم
tenable	قابل مدافعه قابل تصرف
per capita water consumption	مصرف سرانه اب
to use up	مصرف کردن
usable <adj.>	مصرف کردنی
fuel consumption	مصرف سوخت
suitable <adj.>	مصرف کردنی
rags	بی مصرف شدن
consumers	مصرف کننده
throw away	چیز بی مصرف
applicable <adj.>	مصرف کردنی
autonomous consumption	مصرف مستقل
permanent consumption	مصرف دائمی
per capita consumption	مصرف سرانه
rag	بی مصرف شدن
peak load	بحبوحه مصرف
consumer	مصرف کننده
use up	مصرف کردن
transitory consumption	مصرف گذرا
optional consumption	مصرف اختیاری
consumable	مصرف شدنی
consumer brand	کالای پر مصرف
abuse	سوء مصرف
abused	سوء مصرف
abuses	سوء مصرف
abusing	سوء مصرف
coefficient of utility	ضریب مصرف
conspicuious consumption	مصرف تجملی
usage rate	نرخ مصرف
unproductive consumption	مصرف بیهوده
national consumption	مصرف ملی
maximum power demand	مصرف حداکثر
mass consumption	مصرف کلان
gasoline consumption	مصرف بنزین
mass consumption	مصرف انبوه
transitory consumption	مصرف انتقالی
conspicious consumption	مصرف تجملی
consumerism	مصرف گرایی
capital consumption	مصرف سرمایه
consumption rate	میزان مصرف
consumption rate	اهنگ مصرف
consumption schedule	جدول مصرف
consumption theory	نظریه مصرف
users	مصرف کننده
idle stock	موجودی بی مصرف
user	مصرف کننده
consumption rate	نواخت مصرف
expendable	مصرف پذیر
throwaway	یکبار مصرف
high mass consumption	مصرف انبوه
home consumption	مصرف خانگی
home consumption	مصرف داخلی
home use entry	اعلامیه مصرف
consumption function	تابع مصرف
bootless	بی مصرف بی علاج
consumption possibility line	خط امکانات مصرف
partial substitution	جانشینی مصرف
useful <adj.>	مصرف کردنی
using	مورد مصرف
utilisation [British]	مورد مصرف
utilization	مورد مصرف
usages	موارد مصرف
utilisations	موارد مصرف
industrial consumption	مصرف صنعتی
utilizations	موارد مصرف
usage	مورد مصرف
ready use	اماده مصرف
expenditure credit	اعتبار مصرف
exhausted	مصرف شده
induced consumption	مصرف القائی
induced consumption	مصرف تشویقی
rate of consumption	نرخ مصرف
exploitation [utilization]	مورد مصرف
ready for use	اماده مصرف
shelf life	تاریخ مصرف
rival consumption	مصرف رقابتی
energy consumption	مصرف انرژی
spend	مصرف کردن
spends	مصرف کردن
uses	استعمال مصرف
internal consumption	مصرف داخلی
use	استعمال مصرف
internal power	مصرف داخلی
TAN [Transaction authentication number]	رمز یکبار مصرف
consume	مصرف کردن
domestic consumption	مصرف خانگی
irrigation consumption	مصرف ابیاری
disposable	مصرف شدنی
consumes	مصرف کردن
eat	مصرف کردن
eats	مصرف کردن
excise tax	مالیات بر مصرف
consumed	مصرف کردن
recive	مصرف کنید
utilisable [British] <adj.>	مصرف کردنی
present consumption	مصرف جاری
present consumption	مصرف حال
dismantling	بی مصرف کردن
dismantles	بی مصرف کردن
dismantled	بی مصرف کردن
dismantle	بی مصرف کردن
expenditure	میزان مصرف
power consumption	مصرف برق
utilizable <adj.>	مصرف کردنی
power consumer	مصرف برق
power consumption	مصرف قدرت
utilization	مصرف بکاربری
productive consumption	مصرف مولد
propensity to consume	تمایل به مصرف
put away	مصرف کردن
private consumption	مصرف خصوصی
using	استعمال مصرف
inconsumable	مصرف نکردنی
propensity to consume	گرایش به مصرف
indirect consumption	مصرف غیر مستقیم
bauble	چیزقشنگ وبی مصرف
disposal	مصرف درمعرض گذاری
var hour meter	کنتور مصرف کور
home use entry	اعلامیه مصرف شخصی
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
law of diminishing atility	قانون مصرف نزولی
low marginal propensity to cunsume	تمایل ارام به مصرف
dud	بی مصرف گلوله معیوب
gew gaw	اشیاء قشنگ بی مصرف
gimcrack	قشنگ و بی مصرف عروسک
volt ampere hour meter	کنتور مصرف فاهری
logplate	صفحه صورت مصرف
marginal propensity to consume	میل نهائی به مصرف
consumerism	حمایت از مصرف کننده
throwaway	مصرف کن و دور بیانداز
macronutrient	عنصر غذایی پر مصرف
materials utilisation control	کنترل مصرف مواد
age of mass consumption	عصر مصرف انبوه
consumer preference	رجحان مصرف کننده
to lay up in a napkin	بی مصرف نگاه داشتن
to be on the strain	زیاد مصرف شدن
tertiary consumers	مصرف کنندگان سومین
meters	کنتور مصرف سنج
meter	کنتور مصرف سنج
specific fuel consumption	مصرف سوخت ویژه
baubles	چیزقشنگ وبی مصرف
gewgaw	چیز قشنگ بی مصرف
inputted	نیروی مصرف شده
total consumption burner	مشعل تمام مصرف کن
p day	زمان تعادل مصرف
consumer protection	حمایت از مصرف کننده
consumer psychology	روانشناسی مصرف کننده
consumer sovereignty	حاکمیت مصرف کننده
soverignty of the consumer	حاکمیت مصرف کننده
consumer surplus	نصیب مصرف کننده