English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
worthy of remark قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
Other Matches
notably بطور برجسته یا قابل ملاحظه
rarely beautiful استثنائی یافوق العاده
supereminent برجسته فوق العاده برجسته
worthy of note قابل ملاحظه
healable قابل ملاحظه
remarkably بطور قابل ملاحظه
remerkableness قابل ملاحظه بودن
sizeable قابل ملاحظه بزرگ
sizable قابل ملاحظه بزرگ
noticeably بطرز قابل ملاحظه
considerably بطور قابل ملاحظه
unconsidered غیر قابل ملاحظه
noteworthiness قابل ملاحظه بودن
noteworthily بطور قابل ملاحظه
petty غیر قابل ملاحظه
It was some consikerable amount. مبلغ قابل ملاحظه ای بود
noticeable قابل ملاحضه برجسته
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
She is a considerate (an inconsiderate ) person . آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
alto-rilievo [ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
perspective spatial model مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
embossing طرح برجسته [برجسته کردن زمینه فرش]
abnormal استثنائی
exceptive استثنائی
exceptional استثنائی
abnormal water level تراز استثنائی آب
exceptionally بطور استثنائی
singularly بطور استثنائی
exceptionality استثنائی بودن
only in exceptional cases فقط در موارد استثنائی
There's an exception to every rule. برای هر قانونی استثنائی وجود دارد.
embossment نقوش برجسته برجسته کاری
salience نکته برجسته موضوع برجسته
bas relif حجاری ونقوش برجسته برجسته
saliency نکته برجسته موضوع برجسته
field allowance فوق العاده ماموریت رزمی فوق العاده جنگی
stereoscope جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
stereograph نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
repousse برجسته نمایاحکاکی برجسته
anaglyph عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
well-known مشهور
celebrated مشهور
of d. مشهور
historic مشهور
famous مشهور
of renown مشهور
famed مشهور
of reputation مشهور
grand مشهور
rents مشهور
renting مشهور
well known مشهور
popular مشهور
magnific مشهور
illustrous مشهور
rented مشهور
renowned مشهور
grandest مشهور
grander مشهور
reputed مشهور
well-thought-of مشهور
putative مشهور
known مشهور
reputable مشهور
go-ahead مشهور
proverbial مشهور
illustrated مشهور
loudest مشهور
well thought of مشهور
louder مشهور
loud مشهور
to make a noise in the world مشهور شدن
reputedly بطور مشهور
celebrator مشهور کننده
well known معروف مشهور
glaring اشکار مشهور
renown مشهور کردن
famed for valour دردلاوری مشهور
name مشهور نامدار
saying گفتار مشهور
as is well known چنانکه مشهور
to create an image for oneself as somebody مشهور شدن
sayings گفتار مشهور
names مشهور نامدار
known مشهور معروف
to create an image for oneself as somebody معروف و مشهور شدن
popularizer مشهور ومتداول کننده
reputably بطور معتبر یا مشهور
as the saying is مثلی است مشهور
as the saying goes مثلی است مشهور
accepted barbarism غلط مشهور یا پذیرفته
name brand علامت تجارتی مشهور
tron یک پسوند عالی فنی و مشهور
world wide مشهور جهان متداول درهمه جا
calebrate باتشریفات انجام دادن مشهور کردن
proverbially بشکل ضرب المثل بطور مشهور
pc paint برنامه مشهور نقاشی وترسیم برای ریزکامپیوترها
to make one's mark مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
she was her putative daughter اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
sidekick برنامه مشهور که یک ماشین حساب کامپیوتری صفحه یادداشت
pc write IB و کامپیوتر سازگار با ان برنامه مشهور پردازش کلمه برای PC
sidekicks برنامه مشهور که یک ماشین حساب کامپیوتری صفحه یادداشت
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
cbasic یک کامپایلر مشهور زبان برنامه نویسی که بسیارسریعتر از مترجم BASIC میباشد
tact ملاحظه
not unmindful بی ملاحظه
respects ملاحظه
regard ملاحظه
rashness بی ملاحظه گی
thoughtless بی ملاحظه
unconsidered بی ملاحظه
gravitas ملاحظه
unmindful بی ملاحظه
regarded ملاحظه
regards ملاحظه
disregardful بی ملاحظه
respect ملاحظه
unthinking بی ملاحظه
incosiderate بی ملاحظه
remarks ملاحظه
observation ملاحظه
observations ملاحظه
remark ملاحظه
considerations ملاحظه
incautious بی ملاحظه
incircumspect بی ملاحظه
inconsiderate بی ملاحظه
prudence ملاحظه
indiscreet بی ملاحظه
consideration ملاحظه
remarking ملاحظه
cum grano با ملاحظه
bluftly بی ملاحظه
animadversion ملاحظه
remarked ملاحظه
visicalc یک برنامه مشهور صفحه گسترده الکترونیکی نام تجاری یک بسته نرم افزاری
circumspect ملاحظه کار
regard for others ملاحظه دیگران
regardant ملاحظه کننده
reckless بی ملاحظه بی اعتنا
inadvertent بی ملاحظه سهوی
perceive ملاحظه کردن
circumspective ملاحظه کار
canniness ملاحظه کاری
noteless غیرقابل ملاحظه بی نت
irrespective of بدون ملاحظه
noting ملاحظه کردن
notes ملاحظه کردن
note ملاحظه کردن
regard ملاحظه کردن
perceived ملاحظه کردن
heeding ملاحظه رعایت
heeds ملاحظه رعایت
observes ملاحظه کردن
observing ملاحظه کردن
heeded ملاحظه رعایت
ciecumspect ملاحظه کار
circumspectly ملاحظه کارانه
wary با ملاحظه هشیار
perceiving ملاحظه کردن
consider ملاحظه کردن
noted مورد ملاحظه
perceives ملاحظه کردن
considers ملاحظه کردن
blat بی معنی و بی ملاحظه
observed ملاحظه کردن
to take note of ملاحظه کردن
observe ملاحظه کردن
annotation تحشیه ملاحظه
regarded ملاحظه کردن
annotations تحشیه ملاحظه
heed ملاحظه رعایت
regrad for others ملاحظه دیگران
considerately ازروی ملاحظه
regards ملاحظه کردن
macintosh یک سیستم ریزکامپیوتری مشهور که توسط شرکت کامپیوتری APPLE ساخته شده است مکینتاش
blankly بدون ملاحظه بکلی
remarks تبصره ملاحظه کردن
observantly از روی ملاحظه و رعایت
blat بی ملاحظه حرف زدن
As you can see for yourself. همانطور که ملاحظه می فرمایید
thoughtful of others با ملاحظه نسبت بدیگران
without the gloves جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
Without the least regard . بدون کمترین ملاحظه یی
remark تبصره ملاحظه کردن
To be observant of the regulations . ملاحظه مقررات را کردن
remarked تبصره ملاحظه کردن
remarking تبصره ملاحظه کردن
to take in a reef با ملاحظه کار کردن
oversubtle بیش از حد ملاحظه کار
atari نام نوعی از کامپیوترهای شخصی و وسائل جانبی مشهور که توسط شرکت ATARI تولید میشود
word star یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
glib answer پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
guarded احتیاط امیز ملاحظه کار
unadvied تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
You must make allowances for his age . باید ملاحظه سنش را بکنی
Observation of natural phenomena . ملاحظه پدیده های طبیعی
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) . خیلی ملاحظه کار است
heeds محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding محل گذاشتن به ملاحظه کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com