Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
English
Persian
sizeable
قابل ملاحظه بزرگ
sizable
قابل ملاحظه بزرگ
Other Matches
healable
قابل ملاحظه
worthy of note
قابل ملاحظه
unconsidered
غیر قابل ملاحظه
petty
غیر قابل ملاحظه
noteworthily
بطور قابل ملاحظه
noticeably
بطرز قابل ملاحظه
remarkably
بطور قابل ملاحظه
noteworthiness
قابل ملاحظه بودن
remerkableness
قابل ملاحظه بودن
considerably
بطور قابل ملاحظه
It was some consikerable amount.
مبلغ قابل ملاحظه ای بود
notably
بطور برجسته یا قابل ملاحظه
worthy of remark
قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
She is a considerate (an inconsiderate ) person .
آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
partition
تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
partitions
تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
pan-
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pans
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
backgrounds
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
background
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
database
مجموعه پیچیده از فایل ها یا دادههای ذخیره شده به صورت ساخت یافته در یک حافظه بزرگ که توسط یک یا چند کاربر در ترمینالهای مختلف قابل دستیابی است
databases
مجموعه پیچیده از فایل ها یا دادههای ذخیره شده به صورت ساخت یافته در یک حافظه بزرگ که توسط یک یا چند کاربر در ترمینالهای مختلف قابل دستیابی است
NetBEUI
گونه پیشرفته پروتکل شبکه NetBios ساخت ماکروسافت NetBECI در شبکه قابل سیریابی نیست و برای شبکههای مابین بزرگ نامناسب میشود
My grandparents are six feet under.
<idiom>
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
fossil
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
big game
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
macropterous
دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
museum piece
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
so large
چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparents
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparent
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam
مادر بزرگ ننه بزرگ
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
remarks
ملاحظه
considerations
ملاحظه
respect
ملاحظه
remarking
ملاحظه
thoughtless
بی ملاحظه
remarked
ملاحظه
gravitas
ملاحظه
disregardful
بی ملاحظه
indiscreet
بی ملاحظه
incautious
بی ملاحظه
regards
ملاحظه
regarded
ملاحظه
rashness
بی ملاحظه گی
incosiderate
بی ملاحظه
prudence
ملاحظه
respects
ملاحظه
consideration
ملاحظه
unthinking
بی ملاحظه
incircumspect
بی ملاحظه
tact
ملاحظه
cum grano
با ملاحظه
bluftly
بی ملاحظه
inconsiderate
بی ملاحظه
animadversion
ملاحظه
regard
ملاحظه
observations
ملاحظه
not unmindful
بی ملاحظه
unmindful
بی ملاحظه
observation
ملاحظه
remark
ملاحظه
unconsidered
بی ملاحظه
regarded
ملاحظه کردن
perceive
ملاحظه کردن
note
ملاحظه کردن
perceived
ملاحظه کردن
regard for others
ملاحظه دیگران
perceives
ملاحظه کردن
considerately
ازروی ملاحظه
heeding
ملاحظه رعایت
circumspect
ملاحظه کار
heeds
ملاحظه رعایت
heeded
ملاحظه رعایت
heed
ملاحظه رعایت
circumspective
ملاحظه کار
regards
ملاحظه کردن
regardant
ملاحظه کننده
perceiving
ملاحظه کردن
notes
ملاحظه کردن
noting
ملاحظه کردن
regard
ملاحظه کردن
considers
ملاحظه کردن
consider
ملاحظه کردن
ciecumspect
ملاحظه کار
annotation
تحشیه ملاحظه
canniness
ملاحظه کاری
irrespective of
بدون ملاحظه
observed
ملاحظه کردن
observes
ملاحظه کردن
observing
ملاحظه کردن
noteless
غیرقابل ملاحظه بی نت
blat
بی معنی و بی ملاحظه
annotations
تحشیه ملاحظه
noted
مورد ملاحظه
to take note of
ملاحظه کردن
regrad for others
ملاحظه دیگران
observe
ملاحظه کردن
inadvertent
بی ملاحظه سهوی
reckless
بی ملاحظه بی اعتنا
wary
با ملاحظه هشیار
circumspectly
ملاحظه کارانه
oversubtle
بیش از حد ملاحظه کار
remarking
تبصره ملاحظه کردن
remarks
تبصره ملاحظه کردن
remarked
تبصره ملاحظه کردن
without the gloves
جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
To be observant of the regulations .
ملاحظه مقررات را کردن
As you can see for yourself.
همانطور که ملاحظه می فرمایید
observantly
از روی ملاحظه و رعایت
thoughtful of others
با ملاحظه نسبت بدیگران
remark
تبصره ملاحظه کردن
blat
بی ملاحظه حرف زدن
blankly
بدون ملاحظه بکلی
Without the least regard .
بدون کمترین ملاحظه یی
to take in a reef
با ملاحظه کار کردن
heeds
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
You must make allowances for his age .
باید ملاحظه سنش را بکنی
observingly
از روی ملاحظه حرمت گرارانه
Observation of natural phenomena .
ملاحظه پدیده های طبیعی
unadvised
تند وبی ملاحظه بی احتیاط
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) .
خیلی ملاحظه کار است
guarded
احتیاط امیز ملاحظه کار
glib answer
پاسخ بدون ملاحظه
[بی فکر]
to take off the gloves
رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
heeding
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heed
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeded
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
unadvied
تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
hardball
فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
irrespectively
بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
to respect persons
ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
reappraises
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraise
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraising
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
to be wary of saying something
در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
not to lose sight of
ملاحظه کردن
[به کسی یا چیزی]
را فراموش نکردن
No more Mr. Nice Guy!
<idiom>
دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم!
[اصطلاح روزمره]
scapegrace
ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
respecters
کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
respecter
کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
achievable
قابل وصول قابل تفریق
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
sensible
قابل درک قابل رویت
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
smallest
بزرگ نه
bulkiest
بزرگ
eminent
بزرگ
gross
بزرگ
bulkier
بزرگ
small
بزرگ نه
spankings
بزرگ
massive
بزرگ
smaller
بزرگ نه
gate
در بزرگ
egregious
بزرگ
grossing
بزرگ
grossest
بزرگ
grosses
بزرگ
grosser
بزرگ
grossed
بزرگ
walloping
بزرگ
bandog
سگ بزرگ
immane
بزرگ
canis majoris
سگ بزرگ
headman
بزرگ
headmen
بزرگ
full bottomed
بزرگ
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com