English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English Persian
attributable قابل نسبت دادن نسبت دادنی
Other Matches
ascribable نسبت دادنی
imputable نسبت دادنی
leverage نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata برحسب نسبت معین بهمان نسبت
nationallism مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
variables داده قابل تغییر , که نسبت به نوشتن محافظت نمیشود
variable داده قابل تغییر , که نسبت به نوشتن محافظت نمیشود
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
assion نسبت دادن
imputing نسبت دادن
imputes نسبت دادن
impute نسبت دادن
imputed نسبت دادن
lay to نسبت دادن به
attribution نسبت دادن
ascribed نسبت دادن
ascribe نسبت دادن
attributes نسبت دادن
imputation نسبت دادن
crediting نسبت دادن
credits نسبت دادن
ascribes نسبت دادن
ascribing نسبت دادن
to put down نسبت دادن
credited نسبت دادن
credit نسبت دادن
attribute نسبت دادن
relativization نسبت دادن
attributing نسبت دادن
attaches نسبت دادن گذاشتن
to bear witness to شهادت دادن نسبت به
trump up نسبت ناروا دادن
attaching نسبت دادن گذاشتن
attach نسبت دادن گذاشتن
attributing نسبت دادن حمل کردن
giving نسبت دادن به بیان کردن
To cast a slur on some one . To speak disparagingly of someone . نسبت زشتی به کسی دادن
gives نسبت دادن به بیان کردن
attribute نسبت دادن حمل کردن
give نسبت دادن به بیان کردن
attributes نسبت دادن حمل کردن
To pin something on someone . چیزی را به کسی بستن (نسبت دادن )
ascription عمل نسبت دادن به چیزی اتصاف
mallet goal نمره دادن از صفر تا 01 به بازیگر به نسبت مهارت او
assigning نسبت دادن تخصیص دادن
assigns نسبت دادن تخصیص دادن
assigned نسبت دادن تخصیص دادن
assign نسبت دادن تخصیص دادن
protection سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
preferentialism اصول دادن امتیازات به برخی کشورها نسبت به حقوق گمرکی کالای انها
handicaps مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
issuable قابل صدور انتشار دادنی
towards نسبت به
in proprotion to نسبت به
relational نسبت
apropos of نسبت به
kinship نسبت
as compared to نسبت به
than نسبت به
in regard of نسبت به
quotients نسبت
bearing نسبت
respect نسبت
cognation نسبت
t ratio نسبت تی
in the ratio of به نسبت
in respect of نسبت به
the rat of to نسبت دو به سه
in relation to نسبت به
rapport نسبت
quotient نسبت
proportional به نسبت
in regard to نسبت به
in respect of به نسبت
respects نسبت
relation نسبت
formats نسبت
ratio نسبت
with respect to نسبت به
in connexion with نسبت به
format نسبت
In what proportion ? به چه نسبت ؟
to تا نسبت به
rates نسبت
rate نسبت
In the ration lf one to ten . به نسبت یک به ده
proportion نسبت
proportions نسبت
uncross نسبت
ratios نسبت
hit ratio نسبت اصابت
in d. of با بی اعتنایی نسبت به
he is faithful to me نسبت به من باوفاست
correspondingly بهمان نسبت
operating ratio نسبت عملیاتی
one's complement متمم نسبت به یک
baud rate نسبت باود
gyromagnetic ratio نسبت ژیرومغناطیسی
porosity نسبت روزنه ها
impluse ratio نسبت ایمپولز
error ratio نسبت خطا
progressive ratio نسبت تصاعدی
aspect ratio نسبت صفحه
progenitorship نسبت جدی
aspect ratio نسبت تصویر
current ratio نسبت جاری
aspect ratio نسبت دید
price ratio نسبت قیمت
distribution ratio نسبت توزیع
image ratio نسبت تصویر
impluse ratio نسبت ضربه
glide ratio نسبت سریدن
bear on نسبت داشتن
control ratio نسبت فرمان
fineness ratio نسبت فرافت
feedback ratio نسبت پس خوراند
ionic ratio نسبت یونی
inverse ratio نسبت معکوس
contact ratio نسبت تماس
impedance ratio نسبت امپدانس
concentration ratio نسبت تمرکز
deposit ratio نسبت سپرده
inverse ratio or proportion نسبت معکوس
favouritism مساعدت نسبت به
cash ratio نسبت نقدینگی
feedback ratio نسبت فیدبک
factor proportion نسبت عوامل
blood نسبت خویشاوندی
nines complement متمم نسبت به 9
cost benefit ratio نسبت فایده
correlation ratio نسبت همبستگی
connexions بستگی نسبت
mole ratio نسبت مولی
connection بستگی نسبت
mobility ratio نسبت تحرک
bypass ratio نسبت کنارگذاری
magnetogyric ratio نسبت ژیرومغناطیس
liquidity ratio نسبت نقدینگی
compression ratio نسبت تراکم
prorenata نسبت موافق
into نسبت به مقارن
toward بطرف نسبت به
us نسبت بما
percentage نسبت یا درصد
percentages نسبت یا درصد
to behave toward رفتارکردن نسبت به
proximity of blood قرابت نسبت
there is nothing wanting چیزی کم نسبت
visibility نسبت دید
ten's complement متمم نسبت به 01
stress ratio نسبت تنش
strength ratio نسبت استحکام
abundance نسبت فراوانی
shunt ratio نسبت شنت
settlement ratio نسبت نشست
sensitivity ratio نسبت حساسیت
transformation ratio نسبت تبدیل
transmissivity نسبت فرافرستی
regard باره نسبت
regarded باره نسبت
regards باره نسبت
rates اندازه نسبت
rate اندازه نسبت
relationship وابستگی نسبت
relationships وابستگی نسبت
weight ratio نسبت وزن
water cement ratio نسبت اب و سیمان
voltage ratio نسبت ولتاژ
void ratio نسبت منفذها
viscosity ratio نسبت گرانروی
velocity ratio نسبت سرعت
two's complement متمم نسبت به دو
to do by رفتارکردن نسبت به
affine نسبت سلبی
recycling ratio نسبت بازگردانی
roundness نسبت گردی
scale down به نسبت ثابت
saving ratio نسبت پس انداز
reduction ratio نسبت کاهش
ratio of transformer نسبت مبدل
advalorem به نسبت قیمت
absorption ratio نسبت جذب
abundance ratio نسبت فراوانی
activity ratio نسبت فعالیت
acidity coefficient نسبت اکسیژن
relation رابطه نسبت
recycle ratio نسبت بازگردانی
self relative نسبت بخود
ratio detector اشکارساز نسبت
affine نسبت ازدواجی
oxygen ration نسبت اکسیژن
selection ratio نسبت گزینش
scalling factor نسبت اشل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com