Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
controllable
قابل نظارت
Other Matches
proctorship
نظارت
surveillance
نظارت
presidency
نظارت
controls
نظارت
governance
نظارت
controlling
نظارت
control
نظارت
supervision
نظارت
intendancy
نظارت
superintendency
نظارت
helm
نظارت
stewardship
نظارت
controllership
نظارت
superintendence
نظارت
helms
نظارت
monitoring
نظارت
inspection
نظارت
controlment
نظارت
monitors
نظارت کردن
CCTV camera
دوربین نظارت
inspection certificate
گواهی نظارت
stewardship
نظارت خرج
observation camera
دوربین نظارت
security camera
دوربین نظارت
surveillance camera
دوربین نظارت
closed-circuit camera
دوربین نظارت
monetary control
نظارت پولی
exchange control
نظارت ارز
uncontrollably
غیرقابل نظارت
inspection clause
بند نظارت
budgetary control
نظارت بودجهای
bailiwick
مباشرت نظارت
staff supervision
نظارت ستادی
controlling
نظارت کردن
uncontrollable
غیرقابل نظارت
monitored
نظارت کردن
monitor
نظارت کردن
supervisor state
حالت نظارت
span of control
حوزه نظارت
supervisor state
وضعیت نظارت
administer
نظارت کردن
control
نظارت کردن
controls
نظارت کردن
inspection clause
ماده نظارت
control of resources
نظارت بر منابع
fiscal control
نظارت مالی
superintends
نظارت کردن بر
government control
نظارت دولتی
directs
نظارت کردن
directed
نظارت کردن
direct
نظارت کردن
superintending
نظارت کردن بر
foreign exchange control
نظارت بر ارز
control equipment
ابزار نظارت
superintend
نظارت کردن بر
supervising
نظارت کردن
supervises
نظارت کردن
supervised
نظارت کردن
supervise
نظارت کردن
superintended
نظارت کردن بر
close supervision
نظارت نزدیک
invigilation
نظارت درامتحانات
close supervision
نظارت مستقیم
inspector
نظارت کننده
qualitative controls
نظارت کیفی
inspectors
نظارت کننده
supervision
نظارت کردن
controlling
بازرسی نظارت جلوگیری
watching
بر کسی نظارت کردن
controls
نظارت و ممیزی کردن
invigilate
در امتحان نظارت کردن
invigilated
در امتحان نظارت کردن
controls
بازرسی نظارت جلوگیری
regulated monopoly
انحصار نظارت شده
invigilates
در امتحان نظارت کردن
election supervisory council
انجمن نظارت بر انتخابات
election supervisor council
انجمن نظارت بر انتخابات
invigilating
در امتحان نظارت کردن
watches
بر کسی نظارت کردن
control
نظارت و ممیزی کردن
managed money
پول نظارت شده
control
بازرسی نظارت جلوگیری
in the charge of
<idiom>
تحت مراقب یا نظارت
watch
بر کسی نظارت کردن
watched
بر کسی نظارت کردن
controlling
نظارت و ممیزی کردن
wardship
تحت سرپرستی یا نظارت بودن
watcher
کسیکه پاسداری و نظارت میکند
security monitoring
نظارت یا مراقبت تامینی یاحفافتی
watchers
کسیکه پاسداری و نظارت میکند
to keep under control
تحت نظارت نگه داشتن
head quarters
برج نظارت مرکز کار
under secretary
زیر نظارت دبیر کل معاون وزیر
movement control
کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
state midicine
سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
municipalist
طرفدار نظارت یا اقدامات شهر داری
they are under serveillance
انهارا نظارت میکنند انهارامی پایند
progress chaser
کسیکه برپیشرفت کار نظارت میکند
to have someone
[something]
under
[close]
scrutiny
کسی
[چیزی]
را با دقت آزمودن
[نظارت کردن]
slave driver
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
slave drivers
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
e c s c (european coal & steel commissio
لوکزامبورگ و هلندکه وفیفه اش نظارت برتولید و فروش ذغالسنگ وفولاد است
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
crown colony
بعضی از کلنیهای ممالک مشترک المنافع انگلیس که مقام سلطنت بر انها نظارت دارد
sheriffs
نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriff
نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
achievable
قابل وصول قابل تفریق
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
sensible
قابل درک قابل رویت
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
line chief
افسرجزء نیروی هوایی که درفرود امدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوایی نظارت میکند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
superintend
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintending
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintends
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
supervise
نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
supervised
نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
supervises
نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
supervising
نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
superintended
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
supervisory
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
controlling
نظارت کردن تنظیم کردن
monitored
بازبینی کردن نظارت کردن
administering
نظارت کردن وصایت کردن
administered
نظارت کردن وصایت کردن
administers
نظارت کردن وصایت کردن
monitor
بازبینی کردن نظارت کردن
controls
نظارت کردن تنظیم کردن
to a upon
نظارت کردن وصایت کردن
proctor
نظارت کردن بازرسی کردن
monitors
بازبینی کردن نظارت کردن
control
نظارت کردن تنظیم کردن
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
central treaty organization
پاکستان وترکیه که ایالات متحده امریکانیز در ان نظارت دارد و درمانورهایش شرکت میکند .این سازمان به سال 9591تاسیس یافته و دو سازمان دفاعی دیگر غرب یعنی Natoو Seato را به هم متصل میکند
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
communication security monitoring
کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
off one's hands
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
exchange control
نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
sensible
قابل حس
ablest
قابل
abler
قابل
able
قابل
acceptor
قابل
soluble
قابل حل
capable
قابل
qualified
قابل
dissoluble
قابل حل
apt
قابل
thorough paced
قابل
solvable
قابل حل
good
قابل
incapable
نا قابل
livable
قابل زیستن
pardoable
قابل عفو
open cheque
چک قابل انتقال
selective
قابل انتخاب
enforceable
قابل اجرا
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
justifiable
قابل توجیه
minable
قابل استخراج
limsy
قابل انحناء
limpsy
قابل انحناء
limpsey
قابل انحناء
mibeable
قابل استخراج
enforceable
قابل اجراء
pivoting
قابل چرخش
operable
قابل درمان
mistakable
قابل اشتباه
operable
قابل علاج
omissible
قابل حذف
flege
قابل پرواز
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com