Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
receivable
قابل وصول پذیرفتنی
Other Matches
admissible
قابل تصدیق پذیرفتنی
achievable
قابل وصول قابل تفریق
practicable
<adj.>
قابل وصول
makeable
<adj.>
قابل وصول
recoverable
قابل وصول
contrivable
<adj.>
قابل وصول
makable
[spv. makeable]
<adj.>
قابل وصول
feasible
<adj.>
قابل وصول
doable
<adj.>
قابل وصول
achievable
<adj.>
قابل وصول
come at able
قابل وصول
makable
<adj.>
قابل وصول
executable
<adj.>
قابل وصول
collectible
قابل وصول
accessible
قابل وصول
collectable
قابل وصول
possible
[doable, feasible]
<adj.>
قابل وصول
workable
<adj.>
قابل وصول
manageable
<adj.>
قابل وصول
solvency
قابل وصول بودن
irrecoverable
غیر قابل وصول
accessible
در دسترس قابل وصول
bad debt
طلب غیر قابل وصول
bad debts
طلب غیر قابل وصول
pocket judgment
سنددینی که بلافاصله پس ازسررسید بدون هیچ تشریفاتی قابل وصول و اجرا است
current assets
پول نقد یامالیات یا عوارضی که درحدود یک سال پس از بستن ترازنامه قابل وصول باشد
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
del credere agent
نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
good
[sufficient]
<adj.>
پذیرفتنی
satisfactory
<adj.>
پذیرفتنی
sufficient
<adj.>
پذیرفتنی
adequate
<adj.>
پذیرفتنی
sufficing
<adj.>
پذیرفتنی
likly
پذیرفتنی
aceptive
پذیرفتنی
acceptable
پذیرفتنی
admissible
پذیرفتنی
admittable
پذیرفتنی
adoptable
پذیرفتنی
acceptable
<adj.>
پذیرفتنی
plausible
پذیرفتنی
collection
وصول
collections
وصول
recoveries
وصول
recovery
وصول
receptions
وصول
reception
وصول
collecting debts
وصول مطالبات
line of approach
راه وصول
recover
وصول کردن
recovery
وصول جبران
recovers
وصول کردن
recovering
وصول کردن
acknowledgment
اعلام وصول
collecting books
وصول مطالبات
accessibility
قابلیت وصول
acknowledgement of receipt
اعلام وصول
outstandingly
وصول نشده
cleared cheque
چک وصول شده
certificate of receipt
گواهی وصول
collection fee
هزینه وصول
receive
وصول کردن
receives
وصول کردن
outstanding
وصول نشده
get in
وصول کردن
receipts
وصول کردن
recvery
استرداد وصول
levying
وصول مالیات
levy
وصول مالیات
levies
وصول مالیات
levied
وصول مالیات
collecting
وصول کردن
recipients
وصول کننده
recipient
وصول کننده
collect
وصول کردن
collection charges
هزینه وصول
receipt
اعلام وصول
collection order
دستور وصول
to get in
وصول کردن
accession
تابع وصول
collects
وصول کردن
receipt
وصول کردن
receipts
اعلام وصول
recoveries
وصول جبران
collection charge
هزینه وصول
levier
مالیات وصول کن
good debt
طلب وصول شدنی
acknowledgments
اعلام وصول رسید
publican
مامور وصول مالیات
publicans
مامور وصول مالیات
acknowledgements
اعلام وصول رسید
cash
وصول کردن نقدکردن
receipts
اعلام وصول نمودن
acknowledgement
اعلام وصول رسید
receipt
اعلام وصول نمودن
cashed
وصول کردن نقدکردن
cashes
وصول کردن نقدکردن
acknowledgment
شماره اعلام وصول
cashing
وصول کردن نقدکردن
irrecoverably
بطور وصول نشدنی
good dept
طلب وصول شدنی
debt collecting agency
نماینده وصول مطالبات
collection charge
هزینه وصول مطالبات
acknowledging
اعلام وصول کردن
debt enforcement
درخواست طلب وصول
debt collector
وصول کننده طلب
collecting bank
بانک وصول کننده
acknowledges
اعلام وصول کردن
acknowledge
اعلام وصول کردن
acknowledges
وصول نامهای را اشعار داشتن
acknowledgement
خبر وصول نامه سپاسگزاری
acknowledging
وصول نامهای را اشعار داشتن
lien
حق وصول طلب حق تصرف وثیقه
remembrancer
مامور وصول مطالبات سلطنتی
acknowledgments
خبر وصول نامه سپاسگزاری
reviving
وصول مطالبات سوخت شده
collection of premiums
وصول اضافه ارزش سهام
bad dept
طلبی که امکان وصول ان کم باشد
acknowledgements
خبر وصول نامه سپاسگزاری
acknowledge
وصول نامه ای را اظهار داشتن
execution for debt
اقدام برای طلب وصول
accessibility
امکان نزدیکی وسیله وصول
accessibility
دستیابی پذیری قابلیت وصول
acknowledges
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
cod
وصول وجه در موقع تحویل کالا
acknowledge
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
taxing master
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
statement of affairs
وصول مطالبات و دیون واموال تاجر ورشکسته
pillotage
وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
recevied for shipment bill of exchange
بارنامهای که مبین وصول کالا برای حمل است
debt collection for realisation
property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
tonnage rent
حق امتیازی که از مواداستخراجی معدن به نسبت هرتن وصول میشود
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
pontage
مالیات یا عوارضی که برای مرمت و نگهداری پلها وصول میشود
feminism
عقیده به برابری زن و مرد ومبارزه در راه وصول به این تساوی
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
coalitions
در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
coalition
در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
vindictive damages
مقدار غرامتی که دادگاه علاوه بر خسارت واقعی وارد برخواهان از خوانده به منظورتنبیه او وصول میکند
demagogisme
استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
sensible
قابل درک قابل رویت
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
tactics
دانش فرماندهی در صحنه جنگ طرق و وسائل و طرحهای ماهرانهای که جهت وصول به هدف به کار گرفته میشود رویه ماهرانه
accessing
در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
accesses
در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
accessed
در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
access
در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
satyagraha
اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
cash on delivery
فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
fabianism
نحله سوسیالیستی معتدل که به سال 4881 درانگلستان تشکیل شد و در واقع پایه حزب کارگر محسوب میشود . اصحاب این مسلک باعقاید مارکس در زمینه لزوم کشمکش طبقاتی و نیز انقلاب و شدت عمل جهت وصول به اهداف سوسیالیزم موافقت ندارند
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
abler
قابل
incapable
نا قابل
qualified
قابل
thorough paced
قابل
solvable
قابل حل
soluble
قابل حل
dissoluble
قابل حل
ablest
قابل
able
قابل
apt
قابل
acceptor
قابل
sensible
قابل حس
good
قابل
capable
قابل
claimable
قابل مطالبه
claimable
قابل ادعا
appellable
قابل مراجعه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com