English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
compensable قابل پاداش
Other Matches
compensation پاداش
reinforcement پاداش
allowances پاداش
premium پاداش
unvalued بی پاداش
premiums پاداش
rewarding پر پاداش
fee پاداش
reward پاداش
compensations پاداش
solatium پاداش
allowance پاداش
recompenses پاداش
recompensed پاداش
recompense پاداش
incentive پاداش
nonreward بی پاداش
gratuity پاداش
rewardable پاداش
rewardless بی پاداش
recompensing پاداش
consideration پاداش
bonuses پاداش
quittance پاداش
bonus پاداش
incentives پاداش
considerations پاداش
gratuities پاداش
remuneration پاداش
rewards پاداش
guerdon پاداش
mense پاداش
back پاداش
backs پاداش
incentive pay پاداش
remunerations پاداش
rewarded پاداش
extra premium پاداش اضافی
incentive pay پاداش کار
bonuses پاداش قرضه
compensative پاداش دهنده
bonus پاداش قرضه
awarded پاداش تقدیر
secondary reward پاداش ثانوی
premiums پاداش عوض
premiums پاداش عمل
meed پاداش ارزش
requiting پاداش دادن
awards پاداش تقدیر
extrinsic reward پاداش برونی
rewardable پاداش دادن
hay تختخواب پاداش
external reward پاداش برونی
requite پاداش دادن
requited پاداش دادن
requites پاداش دادن
award پاداش دادن
award پاداش تقدیر
awarded پاداش دادن
reward training اموزش با پاداش
awarding پاداش دادن
awarding پاداش تقدیر
awards پاداش دادن
premium پاداش نیکو
negative reward پاداش منفی
testimonial پاداش جایزه
reward پاداش دادن
rewardable پاداش دادنی
valuable consideration پاداش پربها
smart money پاداش زیان
testimonials پاداش جایزه
feoff پول پاداش
yielder پاداش دهنده
come-uppance پاداش عمل بد
premiums پاداش نیکو
premium پاداش عمل
rewards پاداش دادن
premium پاداش عوض
rewarded پاداش دادن
point fund پاداش پایان فصل
rewarder جایزه یا پاداش دهنده
warison پاداش شیپور حمله
dispatch money پاداش سرعت کار
self rewarding پاداش دهنده بخود
incentive bonus scheme طرح پاداش تشویقی
primage پاداش ناخدای کشتی
to merit reward سزاوار پاداش بودن
hand-out <idiom> پاداش ،معمولا از طرف دولت
underemployed دارای شغل کم تخصص و کم پاداش
despatch money پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
lostlabour کارذوقی که کننده انراچشم داشت پاداش نیست
reward is an iduce to toil چیزیکه ادم را بکار کردن تشویق میکند پاداش است
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
sensible قابل درک قابل رویت
observable قابل مشاهده قابل گفتن
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
achievable قابل وصول قابل تفریق
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
combustible قابل سوزش قابل تراکم
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
presumable قابل استنباط قابل استفاده
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
adducible قابل اضهار قابل ارائه
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
compensate پاداش دادن عوض دادن
compensated پاداش دادن عوض دادن
compensates پاداش دادن عوض دادن
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
qualified قابل
ablest قابل
good قابل
incapable نا قابل
capable قابل
abler قابل
able قابل
acceptor قابل
sensible قابل حس
solvable قابل حل
apt قابل
soluble قابل حل
dissoluble قابل حل
thorough paced قابل
terminable <adj.> قابل فسخ
demonstrability قابل شرح
supportable قابل تحمل
demountable قابل برداشتن
reliable قابل اطمینان
supposable قابل فرض
swimmable قابل شناوری
macroscopic قابل رویت
divisible قابل تقسیم
temptable قابل اغوا
knowable قابل دانستن
transformative قابل تغییر
considerable قابل توجه
statutable قابل تقنین
medicable قابل معالجه
crystallizable قابل تبلور
cultivable قابل کشت
suable قابل پیگرد
submersible قابل شناوری
superposable قابل انطباق
maintainable قابل نگاهداری
superimposable قابل اضافه
superimposable قابل تحمیل
observable قابل مراعات
superimposable قابل تزاید
submergible قابل فروکردن در اب
seeable قابل دید
machinable قابل تراش
to come into operation قابل اجراشدن
decomposable قابل تجزیه
deducible قابل کسر
opens قابل بحث
elastic قابل ارتجاع
traceable قابل ردیابی
deliverable قابل تحویل
defeasible قابل القاء
traceable قابل تعقیب
newsworthy قابل انتشار
tractile قابل کشش
to take effect قابل اجراشدن
to come into effect قابل اجراشدن
demandable قابل تقاضا
demandable قابل مطالبه
thankworthy قابل سپاسگزاری
thinkable قابل فکر
decidable قابل حکم
decipherable قابل استخراج
extendable قابل تمدید
declinable قابل تصریف
extendable قابل تعمیم
titratable قابل عیارگیری
open قابل بحث
opened قابل بحث
tractile قابل اتساع
discernible قابل تشخیص
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com