English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (14 milliseconds)
English Persian
dishonored قابل پرداخت نبودن
dishonoring قابل پرداخت نبودن
dishonors قابل پرداخت نبودن
dishonour قابل پرداخت نبودن
dishonoured قابل پرداخت نبودن
dishonouring قابل پرداخت نبودن
dishonours قابل پرداخت نبودن
Other Matches
to be left in disbelief <idiom> قابل فهم نبودن
inapprehensibility قابل درک نبودن
sets of bill نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
due bill در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
ransom وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
payable قابل پرداخت
remittable قابل پرداخت
reimbursable قابل پرداخت
due ذمه قابل پرداخت
due پرداختنی قابل پرداخت
accounts payable حساب قابل پرداخت
chargeable call مکالمه قابل پرداخت
payable in arrears قابل پرداخت در سررسید
payable in advance قابل پیش پرداخت
payable immediately قابل پرداخت فوری
chargeable قابل بدهی یا پرداخت
payable at maturity قابل پرداخت دراینده
payable at destiination قابل پرداخت در مقصد
bill payable برات قابل پرداخت
solvable واریز شدنی قابل پرداخت
payable to order قابل پرداخت به حواله کرد
payable to bearer قابل پرداخت در وجه حامل
benefits payable to surviving dependents مزایای قابل پرداخت به وابستگان بازمانده
foreign bill برات قابل پرداخت در خارج ازکشور
frozen سرمازده غیر قابل پرداخت تاانقضامدت
net amount payable to contractor مبلغ خالص قابل پرداخت به پیمانکار
bill time draft برات و سفته قابل پرداخت درتاریخ معین در اینده
deferred dividened سود اعلام شده و قابل پرداخت در تاریخ معین
nonneutralities of income taxation خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
special acceptance of a bill of قبولی براتی که فقط در محلی خاص قابل پرداخت است
re issuable notes اوراق بهادار در وجه حامل که پس از یک بار پرداخت دوباره قابل استفاده هستند
sight bill حواله دیداری برات یا حواله ایکه در زمان ارائه قابل پرداخت میباشد
assemble capital stock بقیه سرمایهای که به محض تقاضا قابل پرداخت است سرمایهای که بر مبنای ان مالیات محاسبه میشود
payable at sight قابل پرداخت به محض رویت به رویت
progress payment پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matt فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matte فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
usance مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
droppage کسری پرداخت کسر پرداخت
fate پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
fates پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
tax evasion عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
lack نبودن
lacks نبودن
lacked نبودن
absence نبودن
absences نبودن
disagreeing موافق نبودن
misbeseem زیبنده نبودن
disagreed موافق نبودن
disagrees موافق نبودن
to be no more دیگر نبودن
stand off محشور نبودن
stand-off محشور نبودن
stand-offs محشور نبودن
be off one's duty سر خدمت نبودن
no new is good new نبودن خبر
to be out of heart سرخلق نبودن
to go out of fashion دیگرمتداول نبودن
haze روشن نبودن مه
to retire in to oneself معاشر نبودن
to be at ease راحت نبودن
bushes در فرم نبودن
bush در فرم نبودن
unconditionality معلق نبودن
disagree موافق نبودن
eccentrics هم مرکز نبودن
eccentric هم مرکز نبودن
run short <idiom> کافی نبودن
twiddle one's thumbs <idiom> مشغول نبودن
inapplicability عملی نبودن
inedibility ماکول نبودن
displease خوش ایند نبودن
unanswered همردیف نبودن حریف
no great shakes <idiom> حدوسط ،مهم نبودن
[be] no chicken دیگر جوان نبودن
no deal <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
to be under a person p زیرحمایت کسی نبودن
displeases خوش ایند نبودن
no cigar <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
out of step <idiom> دریک گام نبودن
out of kilter <idiom> دربالانس خوبی نبودن
misbeseem نیامدن به نبودن برای
misbecome زیبنده نبودن ناجوربودن برای
let the chips fall where they may <idiom> نگران نتیجه یک کشف نبودن
inexpressiveness زیان دار نبودن گنگی
goof off <idiom> کار نکردن یاجدی نبودن
indulge مخالف نبودن رها ساختن
differ شبیه چیز دیگر نبودن
differing شبیه چیز دیگر نبودن
differed شبیه چیز دیگر نبودن
run-of-the-mill برجسته نبودن در جنس متوسط
run of the mill برجسته نبودن در جنس متوسط
fluctuates ثابت نبودن موج زدن
fluctuated ثابت نبودن موج زدن
fluctuate ثابت نبودن موج زدن
throw together <idiom> عجله داشتن ومراقب نبودن
sell out <idiom> صادق نبودن ،فرختن راز
differs شبیه چیز دیگر نبودن
indulging مخالف نبودن رها ساختن
acatamathesia قادر بدرک سخن نبودن
not my cup of tea <idiom> باب طبع کسی نبودن
forlackof shoes بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
mismatch متناسب نبودن ناجور بودن
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
miscast برای نقش خودمناسب نبودن
to have no say [in that matter] پاسخگو نبودن [در این قضیه]
indulges مخالف نبودن رها ساختن
indulged مخالف نبودن رها ساختن
write off <idiom> پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
bark is worse than one's bite <idiom> به بدی چیزی که به نظر میرسه،نبودن
to sit heavy on the stomach گوارا نبودن دیر هضم بودن
carnet اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
stand pat <idiom> ازموقعیت راضی بودن وخواستار تغییرات نبودن
off balance <idiom> فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
asleep at the switch <idiom> متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
drown out <idiom> سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
don't give up the day job <idiom> [در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
gibberish اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
to go easy on somebody [something] خیلی ایراد نگرفتن [انتقادی نبودن] از کسی [در مورد چیزی]
claim for indemnification ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
ability to pay principle of taxation اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
subscribes تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
dividend warrant چک پرداخت سود سهام اجازه پرداخت سود سهام
sensible قابل درک قابل رویت
achievable قابل وصول قابل تفریق
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
observable قابل مشاهده قابل گفتن
presumable قابل استنباط قابل استفاده
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
combustible قابل سوزش قابل تراکم
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
adducible قابل اضهار قابل ارائه
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
disclaimers عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimer عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
heir presumptive وارث درجه دوم که درصورت نبودن حخاجبی وارث میشوند وارث مقدر
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
finishing پرداخت
bleaching پرداخت
disbursement پرداخت
burnisher پرداخت گر
payments پرداخت
paying پرداخت
pays پرداخت
rendering پرداخت
glosser پرداخت گر
settlement پرداخت
settlements پرداخت
outlay پرداخت
expenditure پرداخت
trim پرداخت
glazes پرداخت
finishes پرداخت
discharges پرداخت
polish پرداخت
discharge پرداخت
defrayal پرداخت
remitment پرداخت
pay پرداخت
finishing touches پرداخت
pt پرداخت
renderings پرداخت
payment پرداخت
refinishing پرداخت
making good پرداخت
lustreer پرداخت
refunds پس پرداخت
refunding پس پرداخت
refunded پس پرداخت
refund پس پرداخت
discharging پرداخت
polishes پرداخت
finish پرداخت
furbisher پرداخت گر
glaze پرداخت
presumption hominis قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
finishes پرداخت کار
finish پرداخت کار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com