English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 212 (15 milliseconds)
English Persian
admirable <adj.> قابل پسند
amazing <adj.> قابل پسند
astonishing <adj.> قابل پسند
astounding <adj.> قابل پسند
gobsmacking [British] [colloquial] [amazing] <adj.> قابل پسند
marvellous [British] <adj.> قابل پسند
marvelous [American] <adj.> قابل پسند
prodigious <adj.> قابل پسند
startling <adj.> قابل پسند
stupendous <adj.> قابل پسند
wonderful <adj.> قابل پسند
wondrous <adj.> قابل پسند
Other Matches
choicest پسند
approbation پسند
choice پسند
choicer پسند
choices پسند
zerophytes خشکی پسند
xerophytes خشکی پسند
f.in taste مشکل پسند
popularly بطورعوام پسند
savoury مورد پسند
vervain گل شاه پسند
verbena گل شاه پسند
admires پسند کردن
admired پسند کردن
admire پسند کردن
picksome مشکل پسند
admiring پسند امیز
popular مردم پسند
dodo کهنه پسند
fastidious مشکل پسند
food preference پسند غذایی
mainline همه پسند
mainlined همه پسند
mainlines همه پسند
mainlining همه پسند
popular توده پسند
self affected خود پسند
miminy piminy مشکل پسند
hard to please مشکل پسند
admiration پسند تحسین
savory مورد پسند
self conscious خود پسند
lowest common denominators عامه پسند
lowest common denominator عامه پسند
finicky دیر پسند
dodos کهنه پسند
fuddy-duddy دیر پسند
dodoes کهنه پسند
fuddy-duddies دیر پسند
by popular [demand] request درخواست توده پسند
miminy piminy دیر پسند خودساز
flavoursome مورد پسند [غذا]
vulgarizer عوام پسند کننده
mangrove خانواده شاه پسند
lantana شاه پسند گرمسیری
mangroves خانواده شاه پسند
finicking جلوه فروش مشکل پسند
lemon plant یکجور گل شاه پسند که بوی ابلیمو میدهد
chap book کتابچه اشعاروادبیات عوام پسند که دوره گردان می فروشند
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
popularised مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularising مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizing مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizes مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularized مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularises مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularize مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
popular مردم پسند و مناسب حال مردم
observable قابل مشاهده قابل گفتن
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
combustible قابل سوزش قابل تراکم
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
presumable قابل استنباط قابل استفاده
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
achievable قابل وصول قابل تفریق
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
adducible قابل اضهار قابل ارائه
sensible قابل درک قابل رویت
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
capable قابل
incapable نا قابل
thorough paced قابل
soluble قابل حل
apt قابل
good قابل
sensible قابل حس
dissoluble قابل حل
able قابل
abler قابل
solvable قابل حل
qualified قابل
ablest قابل
acceptor قابل
revocable قابل فسخ
namable قابل ذکر
multiplicable قابل تکثیر
mibeable قابل استخراج
revocable قابل برگشت
selectively قابل انتخاب
merchantable قابل معامله
merchantable قابل فروش
negotiates قابل انتقال
negotiating قابل انتقال
eligible قابل انتخاب
drinkable قابل اشامیدن
selective قابل انتخاب
multipliable قابل تکثیر
revealable قابل مکاشفه
returnable قابل برگشت
reproducible قابل تکثیر
mobilizable قابل تجهیز
intelligible قابل درک
comprehensible قابل درک
reproachable قابل توبیخ
representable قابل عرضه
intelligible قابل فهم
plantable قابل کشت
substitutable قابل تعویض
replaceable قابل تعویض
mistakable قابل اشتباه
restorable قابل اعاده
respirable قابل تنفس
moveable قابل تغییر
resistible قابل مقاومت
reprouducible قابل تولیدیاتناسل
repeatable قابل تکرار
moot قابل بحث
minable قابل استخراج
digestible قابل هضم
insurable قابل بیمه
leviable قابل تحمیل
licensable قابل اجازه
limit of inflammability حد قابل اشتعال
noticeable قابل توجه
limpsey قابل انحناء
limpsy قابل انحناء
sailable قابل هوابری
limsy قابل انحناء
livable قابل زیستن
regrettable قابل تاسف
livable قابل معاشرت
livable قابل زندگی
flammable قابل اشتعال
kenspeckle قابل شناسایی
interconvertible قابل تبدیل
investigable قابل رسیدگی
apparent قابل رویت
inventible قابل اختراع
inventible قابل جعل
irrecusable غیر قابل رد
imaginable قابل درک
detectable قابل کشف
irrigable قابل ابیاری
judicable قابل قضاوت
justiciable قابل دادرسی
justifiable قابل توجیه
liveable قابل زیستن
tolerable قابل تحمل
maintainable قابل نگاهداری
vulnerable قابل حمله
venial قابل عفو
revokable قابل فسخ
revocable قابل رجوع
pivoting قابل چرخش
medicable قابل معالجه
meltable قابل ذوب
mentionable قابل ذکر
enforceable قابل اجرا
macroscopic قابل رویت
trustworthy قابل اعتماد
tolerable قابل قبول
adaptable قابل توافق
sociable قابل معاشرت
realizable قابل درک
liveable قابل معاشرت
realizable قابل تحقق
liveable قابل زندگی
sailable قابل کشتیرانی
expendable قابل خرج
serviceable قابل استفاده
remarkable قابل توجه
machinable قابل تراش
enforceable قابل اجراء
negotiated قابل انتقال
newsworthy قابل انتشار
transferable قابل انتقال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com