Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (47 milliseconds)
English
Persian
frame
قاب کردن قاب گرفتن
Search result with all words
slur
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurred
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurring
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurs
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
gather
نتیجه گرفتن استباط کردن
gathered
نتیجه گرفتن استباط کردن
float
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floated
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floats
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
rise
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
rises
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
get
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
gets
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
getting
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
secure
تصرف کردن گرفتن هدف
secures
تصرف کردن گرفتن هدف
fine
جریمه گرفتن از صاف کردن
fined
جریمه گرفتن از صاف کردن
finest
جریمه گرفتن از صاف کردن
engage
گرفتن استخدام کردن
engages
گرفتن استخدام کردن
seize
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
assume
در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
assumes
در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
borrow
وام گرفتن اقتباس کردن
borrowed
وام گرفتن اقتباس کردن
borrows
وام گرفتن اقتباس کردن
pass
سبقت گرفتن از خطور کردن
passed
سبقت گرفتن از خطور کردن
passes
سبقت گرفتن از خطور کردن
hold
جا گرفتن تصرف کردن
hold
دریافت کردن گرفتن توقف
holds
جا گرفتن تصرف کردن
holds
دریافت کردن گرفتن توقف
boot
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
tackle
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
fish
ماهی صید کردن ماهی گرفتن
fished
ماهی صید کردن ماهی گرفتن
fishes
ماهی صید کردن ماهی گرفتن
occupies
مشغول کردن به کار گرفتن
occupy
مشغول کردن به کار گرفتن
occupying
مشغول کردن به کار گرفتن
interfere
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
question
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
questioned
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
questions
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
overestimate
غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimated
غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimates
غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimating
غلو کردن دست بالا گرفتن
hug
بغل کردن محکم گرفتن
hugged
بغل کردن محکم گرفتن
hugging
بغل کردن محکم گرفتن
hugs
بغل کردن محکم گرفتن
jest
ببازی گرفتن شوخی کردن
jests
ببازی گرفتن شوخی کردن
embrace
در بر گرفتن بغل کردن
embraced
در بر گرفتن بغل کردن
embraces
در بر گرفتن بغل کردن
embracing
در بر گرفتن بغل کردن
conclude
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
concludes
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
resign
کناره گرفتن تفویض کردن
resigns
کناره گرفتن تفویض کردن
obtain
فراهم کردن گرفتن
obtain
گرفتن یا دریافت کردن
obtained
فراهم کردن گرفتن
obtained
گرفتن یا دریافت کردن
obtains
فراهم کردن گرفتن
obtains
گرفتن یا دریافت کردن
fuss
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fusses
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
embed
دور گرفتن جاسازی کردن
embeds
دور گرفتن جاسازی کردن
inflame
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
employ
مشغول کردن بکار گرفتن
employed
مشغول کردن بکار گرفتن
employing
مشغول کردن بکار گرفتن
employs
مشغول کردن بکار گرفتن
integrate
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrates
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrating
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
throttle
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttled
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttles
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttling
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
Other Matches
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
bevel
پخ کردن لبه گرفتن
strike root
ریشه کردن گرفتن
surrender
پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered
پس گرفتن و تبدیل کردن
surrenders
پس گرفتن و تبدیل کردن
educe
گرفتن استخراج کردن
circled
گرفتن احاطه کردن
circle
گرفتن احاطه کردن
fogs
تیره کردن مه گرفتن
abalienate
منتقل کردن پس گرفتن
circles
گرفتن احاطه کردن
to smell out
گرفتن وپیدا کردن
circling
گرفتن احاطه کردن
hunt down
دنبال کردن و گرفتن
fog
تیره کردن مه گرفتن
to fill up
گرفتن تکمیل کردن
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
mourned
ماتم گرفتن گریه کردن
mourns
ماتم گرفتن گریه کردن
run down
<idiom>
انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
follow through
گرفتن زه پس از رها کردن تیر
stack up
جمع کردن اندازه گرفتن
mourn
ماتم گرفتن گریه کردن
take on
گرفتن کارگر هیاهو کردن
to run over
مرور کردن زیر گرفتن
to set a
اندازه گرفتن باطل کردن
to go to school to
یاد گرفتن یا تقلید کردن از
bath
ابتنی کردن حمام گرفتن
bathed
ابتنی کردن حمام گرفتن
overlie
قرار گرفتن خفه کردن
to get to
شروع کردن دست گرفتن
to split the difference
میانه را گرفتن مصالحه کردن
to release for a ransom
با گرفتن فدیه ازاد کردن
frame
چارچوب گرفتن طرح کردن
wails
ناله کردن ماتم گرفتن
wailing
ناله کردن ماتم گرفتن
ingurgitate
فرا گرفتن زیاد پر کردن
wail
ناله کردن ماتم گرفتن
wailed
ناله کردن ماتم گرفتن
to mediate a result
وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
early weaning
از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
titrate
عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
takle
به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
track down a person
رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
To take an invevtory.
صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
To pick up (to lose) the thread of conversation.
رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
appose
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
emplace
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
to bolt somebody out
[با قفل کردن]
جلوی راه کسی را گرفتن
environ
دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to secure a debtby a mortagage
با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
lionize
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
bear arms
سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
high leg attack and shoulder control
زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
This is plain highway robbery .
این که اسمش لخت کردن است ( پول زیادی گرفتن )
to keep pace with something
<idiom>
با چیزی برابر راه رفتن
[یاد گرفتن]
[تغییر کردن]
[اصطلاح]
bozo bit
بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
kill off
سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
block the plate
موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
meaconing
گرفتن و رله علایم رادیویی برای گیج کردن سیستم ناوبری دشمن
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
skim
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
plenum chamber
محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
interwed
در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
duty with troops
در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
dehydrogenate
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenize
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
moralising
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
sail into
به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
moralizing
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
side sweep and over under
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
to send round the hat
برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
to pick up a language.
<idiom>
زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن.
[از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
gig
ماشین خارزنی
[این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
To tell some one his fortune .
برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
underhook
گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
to shut off
را گرفتن
unsay
پس گرفتن
to break in
گرفتن
to catch a fly
بل گرفتن
retreat
پس گرفتن
accompanied
دم گرفتن
ceasing
گرفتن
withdrawals
پس گرفتن
ceases
گرفتن
break out
در گرفتن
cease
گرفتن
wive
زن گرفتن
indwell
جا گرفتن
infold
در بر گرفتن
to draw back
پس گرفتن
retrieved
پس گرفتن
grabbing
گرفتن
to bring to a stop
را گرفتن
retrieve
پس گرفتن
wed
گرفتن
to put a stop to
را گرفتن
to take a wife
زن گرفتن
grabbed
گرفتن
catch
گرفتن
accompanies
دم گرفتن
accompany
دم گرفتن
to take up
گرفتن
retrieves
پس گرفتن
grabs
گرفتن
to get accustomed to
خو گرفتن
[به]
to get used to
خو گرفتن
[به]
to take one's stand
جا گرفتن
flea
کک گرفتن
fleas
کک گرفتن
acclimatize
خو گرفتن
take
گرفتن
acclimatized
خو گرفتن
renovate
از سر گرفتن
lay to heart
به دل گرفتن
renovated
از سر گرفتن
holds
گرفتن
retreats
پس گرفتن
retreating
پس گرفتن
acclimatising
خو گرفتن
inclasp
در بر گرفتن
get at
گرفتن
cork
گرفتن
encumbers
گرفتن
corks
گرفتن
encumbering
گرفتن
encumbered
گرفتن
to station oneself
جا گرفتن
encumber
گرفتن
acclimatised
خو گرفتن
to get at
گرفتن
acclimatises
خو گرفتن
renovates
از سر گرفتن
renovating
از سر گرفتن
to whisk away or off
گرفتن
acquiring
گرفتن
acclimatizing
خو گرفتن
accustoming
خو گرفتن
tong
گرفتن
retreated
پس گرفتن
hold
گرفتن
resume
از سر گرفتن
accustom
خو گرفتن
withdrawal
پس گرفتن
to call back
پس گرفتن
acquires
گرفتن
acquire
گرفتن
false grip
گرفتن
to begin again
از سر گرفتن
acclimatizes
خو گرفتن
takes
گرفتن
accustoms
خو گرفتن
to addict oneself
خو گرفتن
to take fast hold of
گرفتن
to catch on
گرفتن
devest
گرفتن
blind
گرفتن
retakes
پس گرفتن
puddles
گل گرفتن
puddle
گل گرفتن
retaking
پس گرفتن
skimmed
گرفتن کف
recapture
پس گرفتن
overtake
گرفتن
nailed
گرفتن
blinded
گرفتن
to lay a wager
گرفتن
overtakes
گرفتن
retaken
پس گرفتن
nails
گرفتن
obturate
گرفتن
To treat flippantly(lightly).
شل گرفتن
pushing
گرفتن
ceased
گرفتن
skims
گرفتن کف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com