Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (14 milliseconds)
English
Persian
literacy
قادر به خواندن بودن
Search result with all words
extend
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
Other Matches
may
توانایی داشتن قادر بودن
capability
قادر به انجام کاری بودن
facility
قادر به انجام کاری به سادگی بودن
literacy
اصط لاحات مربوطه و قادر بودن برای استفاده از کامپیوتر برای برنامه نویسی و برنامههای کاربردی
accessing
مجاز بودن به استفاده از کامپیوتر و خواندن و تغییردادن فایلهای ذخیره شده
accesses
مجاز بودن به استفاده از کامپیوتر و خواندن و تغییردادن فایلهای ذخیره شده
accessed
مجاز بودن به استفاده از کامپیوتر و خواندن و تغییردادن فایلهای ذخیره شده
access
مجاز بودن به استفاده از کامپیوتر و خواندن و تغییردادن فایل های ذخیره شده
lilt
اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilts
اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
read head
هد خواندن راس خواندن
numerate
قادر شمردن
almightly
قادر مطلق
omnipotent
قادر مطلق
omnipotent
قادر متعال
motile
قادر بجنبش
free swimming
قادر به شنا
all-powerful
قادر مطلق
enable
قادر ساختن توانا
able to justify bail
قادر به تقبل ضمانت
enabling
قادر ساختن توانا
enabled
قادر ساختن توانا
enables
قادر ساختن توانا
solvent
قادر به پرداخت دیون
solvable
قادر بتادیه وام
solvents
قادر به پرداخت دیون
solvent
قادر به پرداخت قروض
solvents
قادر به پرداخت قروض
head crash
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
thermoduric
قادر به استقامت در برابرحرارت زیاد
acatamathesia
قادر بدرک سخن نبودن
enabled
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enables
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
eurybathic
قادر به زندگی کردن در اعماق مختلف اب
enabling
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enable
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
batch processing
سیستم کامپیوتری که قادر به پردازش گروهی از کارهاست
ectogenic
قادر بادامه زندگی درخارج از میزبان خود
storage
مواد مختلف که قادر به ذخیره داده هستند
able to withstand contamination
<adj.>
قادر به مقاومت در برابر آلودگی
[بوم شناسی]
absolutism
حکومت مطلقه اعتقاد به قادر علی الاطلاق
interactive
برنامه کامپیوتری قادر به پذیرش داده از عملوند
graphics
چاپگری که قادر به چاپ تصاویر map-bit است
programmer
شخصی که قادر به طراحی و نوشتن برنامه کاری است
aerospace vehicle
هر رسانگر کنترلی که قادر به پرواز در هوا و فضا باشد
all weather fighter
هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
macro
برنامه اسمبلر که قادر به کدگشایی دستورات ماکرو است
director
هواپیمایی قادر به هدایت یک رسانگر بدون سرنشین یا یک موشک
programmers
شخصی که قادر به طراحی و نوشتن برنامه کاری است
directors
هواپیمایی قادر به هدایت یک رسانگر بدون سرنشین یا یک موشک
music chip
مدار مجتمع قادر به تولید صوت موسیقی و tane
faults
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
recorders
قطعهای که قادر به ارسال سیگنالهای ورودی به رسانه ذخیره سازی است
recorder
قطعهای که قادر به ارسال سیگنالهای ورودی به رسانه ذخیره سازی است
faulted
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
fault
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
communicating word processor
پردازنده کلمه یا ایستگاه کاری که قادر به ارسال و دریافت داده است
communication
ترمینال یا مودمی که قادر به ذخیره سازی داده ارسال شده است
edp
پردازشگر کلمه که قادر به انجام توابع پردازش داده مشخص است
handles
نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
handle
نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
landplane
هواپیمایی که قادر به برخاستن از سطح زمین که شامل برف و یخ نیز میگرددمیباشد
hypermedia
متن با کلمات کلیدی خاص که قادر به نمایش تصویر و صوت باشد
commodity
چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
chips
اتصال به یک قطعه که در صورت فهور یک سیگنال دیگر قادر به انجام عمل نیست
commodities
چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
integrated
نوعی طراحی مدار که قادر به تولید قط عات با توان پایین و کوچک است
chip
اتصال به یک قطعه که در صورت فهور یک سیگنال دیگر قادر به انجام عمل نیست
medium
هر ماده فیزیکی که قادر به ذخیره سازی داده برای برنامههای کاربردی کامپیوتری باشد
bulk
رسانهای که قادر به ذخیره سازی حجم بزرگی از داده با اندازه ها و حالتهای مختلف است
interactive
سیستم نمایش که قادر به عکس العمل نشان دادن به ورودی مختلف کاربر است
memory
فضای ذخیره سازی در سیستم کامپیوتری یا رسانه که قادر به بازیابی داده یا دستورات است
mediums
هر ماده فیزیکی که قادر به ذخیره سازی داده برای برنامههای کاربردی کامپیوتری باشد
memories
فضای ذخیره سازی در سیستم کامپیوتری یا رسانه که قادر به بازیابی داده یا دستورات است
extends
استانداردهای گرافیک با resolution بالا توسعه نیافته توسط IBM که قادر به نمایش تا X پیکسل است
effective demand
تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
extend
استانداردهای گرافیک با resolution بالا توسعه نیافته توسط IBM که قادر به نمایش تا X پیکسل است
extending
استانداردهای گرافیک با resolution بالا توسعه نیافته توسط IBM که قادر به نمایش تا X پیکسل است
appleline
IB تبادل اطلاعات کندرا قادر می سازد تا باکامپیوترهای بزرگ شرکت یک دستگاه سخت افزاری که ریزکامپیوتر ACINTOSH
demonstration
نرم افزاری که آنچه یک برنامه قادر به انجام است بدون پیاده سازی توابع آن نشان میدهد
demonstrations
نرم افزاری که آنچه یک برنامه قادر به انجام است بدون پیاده سازی توابع آن نشان میدهد
cell
محل تک حافظهای قادر به ذخیره سازی یک کلمه داده که توسط یک آدرس مشخص قابل دسترسی است
cells
محل تک حافظهای قادر به ذخیره سازی یک کلمه داده که توسط یک آدرس مشخص قابل دسترسی است
vertical take off and landing
هواپیمایی که بدون داشتن سرعت نسبی قادر به برخاستن از سطح زمین معلق ماندن در هوا و فرودمجدد باشد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
teleprinter
وسیلهای که قادر به ارسال و دریافت داده از نقط ه دور توسط مدارهای تلگراف و چاپ پیام روی چاپگر است
ZMODEM
گونه پیشرفته پروتکل ارسالی MODEM که قادر به تشخیص خطا و توانایی ارسال مجدد است در صورتی که اتصال قط ع شود
teleprinters
وسیلهای که قادر به ارسال و دریافت داده از نقط ه دور توسط مدارهای تلگراف و چاپ پیام روی چاپگر است
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
inelastic demand
تقاضای غیر قابل کشش تقاضا برای اجناسی که به علت گرانی بیش از حد فقط طبقه خاصی قادر به خرید ان می باشند
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
literate
قادر به فهمیدن اصط لاحات مربوط به کامپیوتر و نحوه استفاده از کامپیوتر
mass storage
وسیله ذخیره پشتیبان که قادر به ذخیره سایز حجم زیاد داده است
processor
وسیله سخت افزاری یا نرم افزاری که قادر به تغییر داده طبق دستورات است
integrated
پایگاه داده که قادر به تامین اطلاعات برای نیازهای مختلف بدون داده افزودنه است
screens
وسیله نمایش که قادر به نمایش اطلاعات زیادی است مثل CRT یا VDU. مراجعه شود به READOUT
screened
وسیله نمایش که قادر به نمایش اطلاعات زیادی است مثل CRT یا VDU. مراجعه شود به READOUT
screening, screenings
وسیله نمایش که قادر به نمایش اطلاعات زیادی است مثل CRT یا VDU. مراجعه شود به READOUT
screen
وسیله نمایش که قادر به نمایش اطلاعات زیادی است مثل CRT یا VDU. مراجعه شود به READOUT
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
pseudo random
قط عات حافظه RAM پویا , که قادر به تنظیم مجدد هستند و بنابراین فاهری مشابه قطعه , RAM ایستا دارند
transphasor
ترانزیستور نوری که از کریستال ساخته شده است که قادر به تنظیم اشعه اصلی نور طبق سیگنال ورودی کوچکتر است
gurantee
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
rhapsodiz
خواندن
reads
خواندن
lip-reads
لب خواندن
read
خواندن
to take lessons
یا خواندن
reading age
سن خواندن
lip-read
لب خواندن
lip read
لب خواندن
intone
خواندن
reading
خواندن
intoned
خواندن
intones
خواندن
intoning
خواندن
recitation
از بر خواندن
recitations
از بر خواندن
misread
بد خواندن
misreads
بد خواندن
misreading
بد خواندن
readings
خواندن
harder
دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
hardest
دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
hard
دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
fibre optics
لایه شیشهای یا پلاستیکی نازک که قادر به ارسال سیگنالهای نوری است . سیگنال نوری یا لیزری برای نمایش داده ارسالی تقسیم میشود
reading habit
عادت خواندن
lullabies
لالایی خواندن
misreading
غلط خواندن
misreads
غلط خواندن
brags
رجز خواندن
unreadable
غیرقابل خواندن
unreadable
نامستحق خواندن
perused
بدقت خواندن
peruses
بدقت خواندن
perusing
بدقت خواندن
To misread the facts . To infer wrongly .
کور خواندن
brag
رجز خواندن
bragged
رجز خواندن
bragging
رجز خواندن
beatified
مبارک خواندن
beatifies
مبارک خواندن
beatify
مبارک خواندن
beatifying
مبارک خواندن
misread
غلط خواندن
peruse
بدقت خواندن
lullaby
لالایی خواندن
bastardize
حرامزاده خواندن
readable
قابل خواندن
lulls
لالایی خواندن
lulling
لالایی خواندن
lulled
لالایی خواندن
boasted
رجز خواندن
boast
رجز خواندن
rehearsals
تمرین از بر خواندن
rehearsal
تمرین از بر خواندن
lull
لالایی خواندن
spells
پی بردن به خواندن
trills
با تحریر خواندن
to read wrong
اشتباه
[ی]
خواندن
chortle
سرودوتسبیح خواندن
chortled
سرودوتسبیح خواندن
chortles
سرودوتسبیح خواندن
chortling
سرودوتسبیح خواندن
spell
پی بردن به خواندن
scan
با وزن خواندن
scanned
با وزن خواندن
scans
با وزن خواندن
trill
با تحریر خواندن
trilled
با تحریر خواندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com