English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
numerate قادر شمردن
Other Matches
to hold in contempt پست شمردن کوچک شمردن
all-powerful قادر مطلق
omnipotent قادر متعال
free swimming قادر به شنا
motile قادر بجنبش
almightly قادر مطلق
omnipotent قادر مطلق
literacy قادر به خواندن بودن
able to justify bail قادر به تقبل ضمانت
solvent قادر به پرداخت قروض
enabling قادر ساختن توانا
solvent قادر به پرداخت دیون
enables قادر ساختن توانا
solvents قادر به پرداخت دیون
enabled قادر ساختن توانا
solvable قادر بتادیه وام
solvents قادر به پرداخت قروض
enable قادر ساختن توانا
may توانایی داشتن قادر بودن
capability قادر به انجام کاری بودن
thermoduric قادر به استقامت در برابرحرارت زیاد
acatamathesia قادر بدرک سخن نبودن
eurybathic قادر به زندگی کردن در اعماق مختلف اب
enables قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enable قادر ساختن وسیله فراهم کردن
facility قادر به انجام کاری به سادگی بودن
enabling قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabled قادر ساختن وسیله فراهم کردن
batch processing سیستم کامپیوتری که قادر به پردازش گروهی از کارهاست
interactive برنامه کامپیوتری قادر به پذیرش داده از عملوند
ectogenic قادر بادامه زندگی درخارج از میزبان خود
able to withstand contamination <adj.> قادر به مقاومت در برابر آلودگی [بوم شناسی]
storage مواد مختلف که قادر به ذخیره داده هستند
absolutism حکومت مطلقه اعتقاد به قادر علی الاطلاق
enumerated شمردن
enumerates شمردن
tell over شمردن
enumerate شمردن
enumerating شمردن
reckon شمردن
reckons شمردن
counting شمردن
counted شمردن
counts شمردن
figure شمردن
figures شمردن
figuring شمردن
count شمردن
reckoned شمردن
account شمردن
repute شمردن
to count down شمردن
To count up to ten . تا ده شمردن
rate شمردن
tallying شمردن
rates شمردن
put down as شمردن
tallied شمردن
tallies شمردن
tally شمردن
to tell over شمردن
programmer شخصی که قادر به طراحی و نوشتن برنامه کاری است
graphics چاپگری که قادر به چاپ تصاویر map-bit است
aerospace vehicle هر رسانگر کنترلی که قادر به پرواز در هوا و فضا باشد
all weather fighter هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
directors هواپیمایی قادر به هدایت یک رسانگر بدون سرنشین یا یک موشک
director هواپیمایی قادر به هدایت یک رسانگر بدون سرنشین یا یک موشک
macro برنامه اسمبلر که قادر به کدگشایی دستورات ماکرو است
programmers شخصی که قادر به طراحی و نوشتن برنامه کاری است
music chip مدار مجتمع قادر به تولید صوت موسیقی و tane
disapproves ناپسند شمردن
validating نافذ شمردن
cheapens ناچیز شمردن
take stock of <idiom> شمردن فرصتها
validates نافذ شمردن
validated نافذ شمردن
validate نافذ شمردن
To count the money . پول شمردن
vilipend پست شمردن
delegation of authority مجاز شمردن
tell off شمردن وکنارگذاردن
snap at غنیمت شمردن
honor محترم شمردن
make nothing of ناچیز شمردن
think nothing of ناچیز شمردن
misprize ناچیز شمردن
sancify مقدس شمردن
re count دوباره شمردن
contemn حقیر شمردن
contemn خوار شمردن
to count طرفدار شمردن
to think little of ناچیز شمردن
to tell off شمردن وکنارگذاشتن
miscount غلط شمردن
saint مقدس شمردن
saints مقدس شمردن
to take a of غنیمت شمردن
to snap one;s fingers at ناچیز شمردن
to set at nought ناچیز شمردن
to make a push at ناچیز شمردن
postulation بدیهی شمردن
cheapening ناچیز شمردن
numbers نمره شمردن
disdain خوار شمردن
despise خوار شمردن
minimizing کوچک شمردن
depreciation کم ارزش شمردن
abominating ناپسند شمردن
abominates ناپسند شمردن
abominated ناپسند شمردن
abominate ناپسند شمردن
despises خوار شمردن
disdains خوار شمردن
disdaining خوار شمردن
number نمره شمردن
disdained خوار شمردن
minimizes کوچک شمردن
minimized کوچک شمردن
minimize کوچک شمردن
cheapened ناچیز شمردن
minimises کوچک شمردن
cheapen ناچیز شمردن
disapprove ناپسند شمردن
scorned خوار شمردن
minimised کوچک شمردن
scorning خوار شمردن
scorns خوار شمردن
scorn خوار شمردن
minimising کوچک شمردن
despised خوار شمردن
despising خوار شمردن
honour a contract قرارداد را محترم شمردن
To seize an opportunity . فرصت را غنیمت شمردن
vilipend ناچیز شمردن تحقیرکردن
gain opportunity فرصت را مغتنم شمردن
to d. of جایز شمردن نپسندیدن
to cathan an opportunity فرصت راغنیمت شمردن
long count شمردن تا 01 در ناک اوت
to profit by the accasion موقع را مغتنم شمردن
to pace off باگام برداری شمردن
aim ارزیابی کردن شمردن
scruff پس گردن دون شمردن
respects احترام محترم شمردن
respect احترام محترم شمردن
enumerating برشمردن یکایک شمردن
enumerates برشمردن یکایک شمردن
enumerated برشمردن یکایک شمردن
enumerate برشمردن یکایک شمردن
aimed ارزیابی کردن شمردن
rule out غیر محتمل شمردن
to thinks scorn of ناچیز یا حقیر شمردن
include قرار دادن شمردن
mandatory eight count شمردن تا 8 در ناک اوت
to seize the opportunity فرصت را غنیمت شمردن
includes قرار دادن شمردن
to put any one down for a fool کسیرا نادان شمردن
aims ارزیابی کردن شمردن
edp پردازشگر کلمه که قادر به انجام توابع پردازش داده مشخص است
recorders قطعهای که قادر به ارسال سیگنالهای ورودی به رسانه ذخیره سازی است
recorder قطعهای که قادر به ارسال سیگنالهای ورودی به رسانه ذخیره سازی است
communication ترمینال یا مودمی که قادر به ذخیره سازی داده ارسال شده است
hypermedia متن با کلمات کلیدی خاص که قادر به نمایش تصویر و صوت باشد
communicating word processor پردازنده کلمه یا ایستگاه کاری که قادر به ارسال و دریافت داده است
handle نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
handles نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
faults سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
landplane هواپیمایی که قادر به برخاستن از سطح زمین که شامل برف و یخ نیز میگرددمیباشد
faulted سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
fault سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
underrating ناچیز شمردن دست کم گرفتن
underrates ناچیز شمردن دست کم گرفتن
to exclude something [as something] چیزی را غیر محتمل شمردن
misreckon بد شمردن حساب غلط کردن
counts تعداد جریانهای ضربهای شمردن
to rule something out چیزی را غیر محتمل شمردن
counting تعداد جریانهای ضربهای شمردن
counted تعداد جریانهای ضربهای شمردن
count تعداد جریانهای ضربهای شمردن
to make noyhing of ناچیز شمردن اهمیت ندادن
underrated ناچیز شمردن دست کم گرفتن
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist. فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
underrate ناچیز شمردن دست کم گرفتن
despise حقیر شمردن تحقیر کردن
despises حقیر شمردن تحقیر کردن
He cant count yet. هنوز شمردن بلد نیست
To hold someone dear . کسی را عزیز داشتن ( شمردن )
despising حقیر شمردن تحقیر کردن
despised حقیر شمردن تحقیر کردن
chip اتصال به یک قطعه که در صورت فهور یک سیگنال دیگر قادر به انجام عمل نیست
integrated نوعی طراحی مدار که قادر به تولید قط عات با توان پایین و کوچک است
commodities چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
commodity چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
chips اتصال به یک قطعه که در صورت فهور یک سیگنال دیگر قادر به انجام عمل نیست
canonizes درزمره مقدسان شمردن شرعی کردن
canonizing درزمره مقدسان شمردن شرعی کردن
canonize درزمره مقدسان شمردن شرعی کردن
junk بنجل شمردن قایق ته پهن چینی
canonising درزمره مقدسان شمردن شرعی کردن
recitative درس راپس دادن یکایک شمردن
count down از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com