English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
trick or treat قاشق زنی وکاسه زنی دم درب خانههای مردم
Other Matches
democracy مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracies مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
popular مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscite مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscites مردم خواست رای قاطبه مردم
bungalows خانههای ییلاقی
bungalow خانههای ییلاقی
half way houses خانههای امادگی
white squate weakness ضعف خانههای سفیدرنگ شطرنج
terraces ردیف خانههای بهم پیوسته
terrace ردیف خانههای بهم پیوسته
to never let yourself get to thinking like them <idiom> نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
black square weakness ضعف خانههای سیه رنگ شطرنج
atrium اطاق میانی خانههای روم قدیم
magic square چار گوشی که خانههای شطرنجی دارد
asynchronous در یک شبکه با استفاده از خانههای داده با اندازه ثابت
contiguous خانههای گرافیکی یا حروفی که بر همدیگر اثر می گذارند
garbage collection پاک کردن خانههای بلااستفاده حافظه در یک فایل
wanigan خانههای نصب شده روی تریلر سیار خانه پیش ساخته
a spoon یک قاشق
spoons قاشق
spoon قاشق
spooned قاشق
spooning قاشق
spoon ful یک قاشق
home rule حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
tablespoon قاشق سوپخوری
spooned با قاشق برداشتن
tablespoons قاشق سوپخوری
spoonful باندازه یک قاشق
spoons با قاشق برداشتن
dessert spoons قاشق مرباخوری
dessert spoons قاشق دسرخوری
spoon با قاشق برداشتن
bowl of a spoon گودی قاشق
spoonfuls باندازه یک قاشق
one spoonful a day روزی یک قاشق
spooning با قاشق برداشتن
table spoonful قاشق سوپخوری
pouring cup قاشق ریزش
I don't have a spoon. من قاشق ندارم.
silver spoon قاشق نقره
table spoon قاشق سوپ خوری
split spoon قاشق نمونه برداری
plate basket سبد قاشق و چنگال
pouring cup قاشق ریخته گری
tea spoon قاشق چای خوری
teaspoon قاشق چای خوری
teaspoons قاشق چای خوری
two table spoonful a day روزی دو قاشق سوپخوری
populations تعداد مردم مردم
population تعداد مردم مردم
tablespoonful بقدر یک قاشق سوپ خوری
teaspoonfuls بقدر یک قاشق چای خوری
tablespoonsful بقدر یک قاشق سوپ خوری
teaspoonful بقدر یک قاشق چای خوری
teaspoonsful بقدر یک قاشق چای خوری
tea spoon قاشق چایخوری [غذا و آشپزخانه]
tablespoonfuls بقدر یک قاشق سوپ خوری
teaspoon قاشق چایخوری [غذا و آشپزخانه]
teaspoons قاشق های چایخوری [غذا و آشپزخانه]
tea spoons قاشق های چایخوری [غذا و آشپزخانه]
terraced houses خانههای در یک ردیف ردیف خانه ها
thinned وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thin وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thinners وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thinnest وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thins وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
residential investments سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
cell relay روش ارسال بستههای اطلاعاتی روی یک شبکه باند وسیع مثل roadband ISDN مثلاگ سیسیتم ATM داده را با حرکت خانههای داده بین گره ها در یک شبکه گسترده منتقل میکند
peoples مردم
public مردم
population [pop.] مردم
folk مردم
the people مردم
peopling مردم
folks مردم
people مردم
the deaf مردم کر
peopled مردم
land n قوم مردم
lao مردم تایی
laotian مردم تایی
flower people مردم معتقدبهآئینیکهطرفدارصلحوعشقبودند
underfed مردم گرسنه
manragora مردم گیاه
ombudsmen فریادرس مردم
jawsmith مردم فریب
all men کلیه مردم
anthropometry مردم سنجی
Among the people . درمیان مردم
unsociability مردم گریزی
head count شمارش مردم
canaille مردم پست
head counts شمارش مردم
citizenry مردم تبعیت
lowest common denominator مردم پذیر
lowest common denominators مردم پذیر
mandrake مردم گیاه
ombudsman فریادرس مردم
many people خیلی از مردم
many people بسیاری از مردم
other people سایر مردم
outside opinion عقیده مردم
people say مردم می گویند
the total population همه مردم
the american public مردم امریکا
the million توده مردم
the offscourings humanity مردم پست
the many بیشتر مردم
other people مردم دیگر
population [pop.] تعداد مردم
the multitude توده مردم
men of intellgence مردم باهوش
most people بیشتر مردم
on the tongues of men سر زبان مردم
the public عموم مردم
outside opinion رای مردم
the old مردم سالخورده
public notice آگهی به مردم
the dregs of the people مردم پست
all men مردم همه
sociability مردم امیزی
common : مردم عوام
demos توده مردم
anthropology مردم شناسی
citizenship مردم تبعیت
parading اجتماع مردم
parades اجتماع مردم
paraded اجتماع مردم
parade اجتماع مردم
plebeians توده مردم
misanthrope مردم گریز
popular مردم پسند
unsociable مردم گریز
plebeian توده مردم
commoners : مردم عوام
popularity مردم پسندی
rushing ازدحام مردم
demography مردم نگاری
rucks مردم عادی
ruck مردم عادی
commons مردم عادی
communists مردم گرا
communist مردم گرا
corporations گروهی از مردم
corporation گروهی از مردم
communism مردم داری
commonest : مردم عوام
townsfolk مردم شهری
unsocial مردم گریز
rush ازدحام مردم
rushed ازدحام مردم
massing توده مردم
masses توده مردم
omnibus توده مردم
reputedly در نظر مردم
mandating دستور مردم به
populace توده مردم
mandates دستور مردم به
mandate دستور مردم به
mobs انبوه مردم
mobbing انبوه مردم
all men همه مردم
mobbed انبوه مردم
mob انبوه مردم
misanthropes مردم گریز
omnibuses توده مردم
mandated دستور مردم به
hoi polloi توده مردم
mass توده مردم
public-spirited خیرخواه مردم
anarchy خودسری مردم
openly در انظار مردم
morale روحیه افراد مردم
quite a number of people عده زیادی از مردم
self-government حکومت بدست مردم
the offscourings humanity طبقه پست مردم
democracies حکومت قاطبه مردم
public spiritedness خیر خواهی مردم
democracy حکومت قاطبه مردم
open day روزیکهعموم مردم میتوانندازمکانهایخاصیمثلمدرسهیایکموسسهآزادانهبازدیدکنند
up front جلو چشم مردم
people of all ranks مردم ازهر طبقه
to be a crowd-pleaser مردم نواز بودن
man in the street <idiom> مردم عادی یا متوسط
It benefits the people . فایده اش به مردم می رسد
rub shoulders with others با مردم امیزش کردن
self government حکومت به دست مردم
the talnet of the country مردم با استعداد کشور
ragtag and bobtail توده مردم پست
rabblement توده مردم پست
seminomad مردم نیمه چادرنشین
To arhue ( haggle ) with people . با مردم سروکله زدن
the rank and file توده مردم عادی
vox populi اراء یا افکار مردم
To set people by the ears. مردم را بجان هم انداختن
To muzzle the people. دهان مردم را بستن
The will of the nation [people] اراده ملت [مردم]
civil affairs عملیات مردم یاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com