Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 191 (9 milliseconds)
English
Persian
arbiter
قاضی داور
arbiters
قاضی داور
Other Matches
arrest of judgment
سرباز زدن قاضی از صدورحکم پس از اعلام نظر هیات منصفه به علت مطالبی که درمدارک ارائه شده به نظررسیده و انهارا غلط یا قابل نقض قلمداد کند . به عبارت دیگر خودداری قاضی ازصدور رای است تا رفع اشتباهات موجود
goal judge
داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
judged
قاضی
judge
قاضی
pretor
قاضی
pretorian
قاضی
recusatio judicis
رد قاضی
cadi
قاضی
magistracy
قاضی
judges
قاضی
bencher
قاضی
kadi or kadee
قاضی
judging
قاضی
judge advocate
قاضی عسکر
examinating magistrate
قاضی تحقیق
judicial interrogator
قاضی تحقیق
padre
قاضی عسکر
examing magistrate
قاضی تحقیق
padres
قاضی عسکر
holy joe
قاضی عسکر
interrogators
قاضی تحقیق
Chief Justice
قاضی القضات
Chief Justice
قاضی اعظم
Chief Justices
قاضی اعظم
Chief Justices
قاضی القضات
before the jvdges
در حضور قاضی
judging
قاضی دادرس
judges
قاضی دادرس
judged
قاضی دادرس
judge
قاضی دادرس
arbitrators
قاضی تحکیم
arbitrator
قاضی تحکیم
interrogator
قاضی تحقیق
chaplains
قاضی عسگر
Justice of the Peace
قاضی صلحیه
provost marshal
قاضی نظامی
the chief justice
قاضی القضات
stylist
قاضی سلیقه
personal knowledge of the judge
علم قاضی
stylists
قاضی سلیقه
Justices of the Peace
قاضی صلحیه
chaplain
قاضی عسگر
samson
قاضی قدیم اسرائیل
county magestrate
قاضی دادگاه استان
to reckon with out one's host
تنها به قاضی رفتن
Soc
اصل استقلال قاضی
coram judice
در حضور قاضی اصاع
magistrates
قاضی دادگاه جنحه
magistrate
قاضی دادگاه جنحه
king's counsel
قاضی دادگاه پادشاه
puisne judge
قاضی پایین رتبه دادرس جز
to bring the matter before a court
[the judge]
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
to bring somebody before the judge
کسی را در حضور قاضی آوردن
circuits
حوزه قضایی یک قاضی دور
circuit
حوزه قضایی یک قاضی دور
praetor
قاضی یاافسر مادون کنسول
The judge remained an honest man all his life .
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
chaplaincies
مقام یا محل کار قاضی عسگر
chaplaincy
مقام یا محل کار قاضی عسگر
judged
داور
judge
داور
marker
داور
arbitator
داور
juror
داور
judging
داور
jurors
داور
markers
داور
judges
داور
refereeing
داور
umpired
داور
refereed
داور
referee
داور
umpires
داور
umpiring
داور
arbitrator
داور
arbiters
داور
arbitrators
داور
umpire
داور
arbiter
داور
referees
داور
bench warrant
حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
nemo potest esse simul actor et judex
هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
placing judge
داور خط پایان
line official
داور خط تجمع
net cord judge
داور تور
netcord umpire
داور تور
field judge
داور میدان
ump
کمک داور
referee throw
پرتاب داور
sole arbitrator
داور منفرد
head linesman
داور خط کناری
judicial arbitrator
داور قانونی
judicial arbitrator
داور قضائی
referee's whistle
سوت داور
referee stops contest
استوپ داور
foot fault judge
کمک داور
referees
داور مسابقات
umpires
داور مانور
umpire
داور مانور
award
رای داور
umpiring
کمک داور
umpire
کمک داور
umpiring
داور مانور
refereed
داور مسابقات
umpired
کمک داور
umpires
کمک داور
umpired
داور مانور
awards
رای داور
awarding
رای داور
awarded
رای داور
refereeing
داور مسابقات
referee
داور مسابقات
The judge will have the final say on the matter.
قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
acetiam
برای عملی تا قاضی بتواند رای خود را بدهد
justiciary
داور عالی رتبه
umpire
سرداور داور مسابقات
refereed
داور بالای والیبال
refereed
داور مسابقات شدن
umpires
سرداور داور مسابقات
jooshim
داور کنار تکواندو
stop
استوپ داور بوکس
referee
داور بالای والیبال
referee
داور مسابقات شدن
umpired
سرداور داور مسابقات
ground judge
داور زمین شمشیربازی
shushin
داور وسط کاراته
fukushin
کمک داور کاراته
sole arbitrator
حکم یا داور انحصاری
stopped
استوپ داور بوکس
aftereffect
اثر بعدی داور
stopping
استوپ داور بوکس
umpiring
سرداور داور مسابقات
dissents
مشاجره بر سر رای داور
back judge
داور در محوطه دفاعی
stops
استوپ داور بوکس
dissented
مشاجره بر سر رای داور
dissent
مشاجره بر سر رای داور
refereeing
داور مسابقات شدن
refereeing
داور بالای والیبال
deashim
داور وسط تکواندو
referees
داور مسابقات شدن
the judgewas corrupted
داور به رشوه تطییع شد
referees
داور بالای والیبال
case law
رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود
acatalectic
قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
attaint
محکومیت قاضی یا عضوهیئت منصفه بعلت دادن رای غلط
perverse verdict
رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
protesting
اعتراض به رای داور کشتی
protests
اعتراض به رای داور کشتی
protest
اعتراض به رای داور کشتی
protested
اعتراض به رای داور کشتی
backfield
جای بازیگر پشت داور
The referee blew for full-time.
داور سوت پایان بازی را زد.
flagman
داور مخصوص تشخیص امتیاز
justiciar
قاضی عالیرتبهء دادگاههای عالی قرون وسطایی انگلیس دادرس عالیرتبه
slow whistle
تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
rhadamanthus
داور سخت گیر ورشوه خوار
officiate
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
referee's position
اعلام کشتی در خاک از سوی داور
patrol judge
داور برج طول مسیر اسبدوانی
officiates
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
order of service
سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
officiated
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
The referee put a boycott on him .
داور اورا از بازی محروم کرد
two
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
twos
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
officiating
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
procedendo
حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
inspectors
داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
paddock judge
داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
jump ball
توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
inspector
داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
technical foul
خطای شروع بازی واترپولو پیش ازاعلام داور
chest protector
لایی کلفت محافظ سینه توپگیریا داور بیس بال
appeal play
تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
barrator
قاضی رشوه گیر رئیس یامتصدی کشتی که رشوه بگیرد
adjudicate
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
observers
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observer
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
adjudicating
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
misdirection
در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
referees
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereeing
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
referee
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereed
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
summings up
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summing up
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com