Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 204 (12 milliseconds)
English	Persian
clinch	قاطع ساختن
clinched	قاطع ساختن
clinches	قاطع ساختن
clinching	قاطع ساختن
Other Matches
transverse	خط قاطع
finals	قاطع
conclusive	قاطع
incisive	قاطع
final	قاطع
overbearing	قاطع
definitive	قاطع
secant	قاطع
definitely	قاطع
decretory	قاطع
secs	خط قاطع
sec	خط قاطع
categorical	قاطع
categoric	قاطع
crucially	قاطع
crucial	قاطع
decretive	قاطع
peremptory	قاطع
judicial	قاطع
decisive	قاطع
cut and dried <idiom>	تصمیم قاطع
conclusive evidence	مدرک قاطع
conclusive evidence	دلیل قاطع
casting votes	رای قاطع
sockdologer	ضربت قاطع
to turn the scale	قاطع بودن
casting vote	رای قاطع
magistral	قاطع قطعی
peremptory undertaking	تعهد قاطع
diagonal	قاطع دو زاویه
secant	خط قاطع متقاطع
secant line	خط قاطع [ریاضی]
highway robber	قاطع الطریق
sockdolager	ضربت قاطع
floorer	دلیل قاطع
trenchant	قاطع قطعی
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
unanswerable	قاطع دندان شکن
predominate	نفوذ قاطع داشتن
predominated	نفوذ قاطع داشتن
predominating	نفوذ قاطع داشتن
clinchers	قیچی کننده قاطع
clincher	قیچی کننده قاطع
predominates	نفوذ قاطع داشتن
last word	بیان یا رفتار قاطع
prima facie evidence	مدرک به فاهر قاطع
categorically	بطور قاطع یا قطعی
biocid	قاطع حیات کشنده حشرات
turning points	مرحله قاطع نقطه تحول
knockout	ویران کردن ضربت قاطع
turning point	مرحله قاطع نقطه تحول
knockouts	ویران کردن ضربت قاطع
whop	بطور قاطع شکست دادن
predominated	دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominates	دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominate	دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominating	دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
prima facie evidence	مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
makes	ساختن
indite	ساختن
manufacture	ساختن
put-up	ساختن
put up	ساختن
manufactured	ساختن
fabrication	ساختن
make	ساختن
constructing	ساختن
constructs	ساختن
composes	ساختن
miscreate	بد ساختن
creating	ساختن
constructed	ساختن
manufactures	ساختن
fashions	مد ساختن
upgrade	ساختن
pellet	حب ساختن
invented	ساختن
upgraded	ساختن
upgrades	ساختن
upgrading	ساختن
confect	ساختن
inventing	ساختن
bulid	ساختن
invent	ساختن
pill	حب ساختن
pills	حب ساختن
create	ساختن
build	ساختن
buildings	ساختن
builds	ساختن
invents	ساختن
compose	ساختن
dree	ساختن با
fashioned	مد ساختن
fashioning	مد ساختن
creates	ساختن
carbonize	کک ساختن
to t. up	ساختن
to make away	ساختن
idolised	بت ساختن
fashion	مد ساختن
idolises	بت ساختن
idolising	بت ساختن
upbuild	ساختن
remake	از نو ساختن
to make a shift	ساختن
idolizes	بت ساختن
generating	ساختن
generates	ساختن
generated	ساختن
produces	ساختن
generate	ساختن
to get along	ساختن
to go in with	ساختن با
mints	ساختن
remakes	از نو ساختن
idolized	بت ساختن
idolizing	بت ساختن
idolize	بت ساختن
minting	ساختن
minted	ساختن
mint	ساختن
forborne	ساختن با
produced	ساختن
set up	ساختن
unify	تک ساختن
bridge	پل ساختن
unifying	تک ساختن
construct	ساختن
fabricating	ساختن
produce	ساختن
bridges	پل ساختن
unifies	تک ساختن
bridged	پل ساختن
fabricated	ساختن
fabricates	ساختن
fabricate	ساختن
familiarises	اشنا ساختن
notified	اگاه ساختن
produce	ساختن محصول
familiarising	اشنا ساختن
notifies	اگاه ساختن
familiarize	اشنا ساختن
discovers	مکشوف ساختن
familiarized	اشنا ساختن
ensuring	مطمئن ساختن
ensures	مطمئن ساختن
insuring	مطمئن ساختن
nauseated	متنفر ساختن
familiarizing	اشنا ساختن
ensure	مطمئن ساختن
subverts	واژگون ساختن
nauseate	متنفر ساختن
ensured	مطمئن ساختن
familiarizes	اشنا ساختن
insures	مطمئن ساختن
familiarised	اشنا ساختن
disables	ناتوان ساختن
disable	ناتوان ساختن
subverting	واژگون ساختن
relieve	بر جسته ساختن
improvise	بالبداهه ساختن
produces	ساختن محصول
outraged	بی حرمت ساختن
improvises	بالبداهه ساختن
improvising	بالبداهه ساختن
outrage	بی حرمت ساختن
reconcile	راضی ساختن
minimised	کمینه ساختن
subverted	واژگون ساختن
disabling	ناتوان ساختن
outraging	بی حرمت ساختن
outrages	بی حرمت ساختن
notify	اگاه ساختن
notifying	اگاه ساختن
gaunt	زننده ساختن
sepulchers	قبر ساختن
sepulchre	قبر ساختن
sepulchres	قبر ساختن
reconciles	راضی ساختن
subvert	واژگون ساختن
produced	ساختن محصول
reconciling	راضی ساختن
relieves	بر جسته ساختن
vitiating	ناپاک ساختن
wet	مرطوب ساختن
wets	مرطوب ساختن
wetted	مرطوب ساختن
wettest	مرطوب ساختن
maximised	بیشینه ساختن
maximises	بیشینه ساختن
maximising	بیشینه ساختن
substantiating	مستند ساختن
substantiates	مستند ساختن
substantiated	مستند ساختن
maximize	بیشینه ساختن
maximized	بیشینه ساختن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com