Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
to put in rime
قافیه ناقص
Other Matches
feminine rhyme
قافیه وروی قافیه وردیف
rime
قافیه
rimeless or rhyme
بی قافیه
rhymes
قافیه
rimeless
بی قافیه
rhyming
قافیه
rhyme
قافیه
to give rimes
قافیه شدن
rime
هم قافیه شدن
rhyme
قافیه ساختن
rimer
قافیه پرداز
rimer or rhymer
قافیه پرداز
rimy
قافیه دار
stress verse
قافیه مشدد
stress verse
قافیه موکد
verseman
قافیه پرداز
verser
قافیه پرداز
rhyming
هم قافیه شدن
rhyming
قافیه ساختن
To miss the bus . To slip up .
قافیه را باختن
blank verse
شعر بی قافیه
rhumer
قافیه پرداز
rhyme scheme
قافیه بندی
rhymester
قافیه ساز
rhymes
هم قافیه شدن
versifier
قافیه پرداز
versification
قافیه سازی
rhymes
قافیه ساختن
rhyme
هم قافیه شدن
rime
قافیه دار کردن
versification
شاعری قافیه پردازی
rime
سخن قافیه دار
rhythmization
سجع و قافیه سازی
internal rhyme
قافیه ماقبل اخر
crambo
بازی قافیه جویی
rime
نظم قافیه ساختن
hai ku
شعر بی قافیه سه سطری ژاپنی
blank verse
شعر بی قافیه پنج وزنی
rhyming
شعر سخن قافیه دار
rhyme
شعر سخن قافیه دار
to rime away one's time
وقت خود را به قافیه سازی
rhymes
شعر سخن قافیه دار
The two are rhyming words .
این دو لغت هم قافیه هستند
I am in a tight corner . I am hard put to it .
قافیه برمن تنگ شده است
rondelet
غزل تهلیل دار دو قافیه هفت بندی
rimester
قافیه ساز شاعر بی استعداد وکم مایه شاعرک
masculinerhme
قافیه کلماتی که نه به eبلکه بهجای تکیه دار منتهی میشود
trochee
وتد یا قافیه دو هجایی که هجای اولش بلند یا موکدوهجای دومش کوتاه یاخفیف باشد
incomplete
ناقص
mutilating
ناقص
unperfect
ناقص
violator
ناقص
violators
ناقص
imcomplete
ناقص
imperfective
ناقص
in defect
ناقص
incorrect
ناقص
incomplete flower
گل ناقص
inconsummate
ناقص
mutilated
ناقص
rudimentary
ناقص
imperfect
ناقص
mutilates
ناقص
short
ناقص
rudimental
ناقص
stickit
ناقص
roughcast
ناقص
deficient
ناقص
malformed
ناقص
manque
ناقص
meagre
ناقص
shorter
ناقص
skimpy
ناقص
inadequate
ناقص
half-baked
ناقص
shortest
ناقص
defective
ناقص
faulty
ناقص
mutilate
ناقص
half truth
حقیقت ناقص
in my poor opinion
بعقل ناقص من
half baked
ناپخته ناقص
in my poor opinion
بعقیده ناقص من
hemiplegia
فلج ناقص
imcomplete ditch
گود ناقص
imperfect competition
رقابت ناقص
imperfect market
بازار ناقص
incapacious
بی گنجایش ناقص
incomplete breakdown
شکست ناقص
truncation
ناقص سازی
tracheid
اوند ناقص
wanting in reason
ازعقل ناقص
flawed
معیوب ناقص
paresis
فلج ناقص
paraparesis
فلج ناقص پا
nubbin
میوه ناقص
mutilator
ناقص کننده
moon calf
خلقت ناقص
missed approach
فرود ناقص
miscreation
خلقت ناقص
incomplete induction
استقراء ناقص
mooncalf
ناقص الخلقه
truncated distribution
توزیع ناقص
lacks
ناقص بودن
demonish
ناقص کردن
defectively
بطور ناقص
blastie
ناقص الخلقه
deficiently
بطور ناقص
imperfectly
بطور ناقص
ill
بطور ناقص
annular eclipse
خسوف ناقص
ill-
بطور ناقص
misshapen
ناقص الخلقه
deformed
ناقص شده
paralysis
سکته ناقص
apoplexy
سکتهء ناقص
lack
ناقص بودن
lacked
ناقص بودن
erectio deficiens
نعوظ ناقص
faulty design
طرح ناقص
framentary
شکسته ناقص
half
بطور ناقص
misfiring
احتراق ناقص
faulty switching
سوئیچینگ ناقص
half
شریک ناقص
ills
بطور ناقص
frustum
هرم ناقص
frustum
مخروط ناقص
free verse
شعر ازاد وبی نظم وقاعده شعر بی قافیه
mutilates
ناقص یا فلج کردن
mutilating
ناقص یا فلج کردن
mutilate
ناقص یا فلج کردن
rough cast
اجمالادرست شده ناقص
stepped thread
پیچ ناقص کولاس
unemployment equilibrium
تعادل در اشتغال ناقص
overshooting
فرود ناقص هواپیما
overshoots
فرود ناقص هواپیما
oaf
بچه ناقص الخلقه
oafs
بچه ناقص الخلقه
sketchy
از روی عجله ناقص
sketchily
از روی عجله ناقص
to do by halves
ناقص انجام دادن
sketchiest
از روی عجله ناقص
sketchier
از روی عجله ناقص
stepped thread
کولاس پیچی ناقص
overshoot
فرود ناقص هواپیما
partial color blindness
رنگ کوری ناقص
fragmental
ریز شده ناقص
garble
تحریف یا ناقص کردن
evils of imperfect competition
مضار رقابت ناقص
fragmentary
ریز شده ناقص
low order
انفجار کند یا ناقص
miscreate
ناقص الخلقه ساختن
meagrely
بطور لاغر یا ناقص
fragmentarily
بطور شکسته یا ناقص
heterometabolous
دارای دگردیسی ناقص
market imperfection
ناقص بودن بازار
heterometabolic
دارای دگردیسی ناقص
incomplete pictures test
ازمون تصویرهای ناقص
parachromopsia
رنگ کوری ناقص
parachromatopsia
رنگ کوری ناقص
to rime one word with another
یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
to break aset
خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
We don't do half-ass job
[American E]
[derogatory]
کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things halfway.
کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by half-measures.
کاری را ناقص انجام ندادن
truncate
شاخه زدن ناقص کردن
catalexis
وتد ناقص دراخر شعر
We don't do things by halves.
کاری را ناقص انجام ندادن
imperfect oligopoly
انحصار چند جانبه ناقص
verticillium
قارچ ناقص افت گیاهی
orthopaedy
فن درست کردن انامهای ناقص
truncated
شاخه زدن ناقص کردن
truncates
شاخه زدن ناقص کردن
truncating
شاخه زدن ناقص کردن
rough coating
اجمالا درست شده ناقص
paretic
دچار فلج ناقص یا عضلانی
huddled
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
hermit crab
خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
hermit crabs
خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
malnutrition
تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
huddling
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
teratology
مبحث شناسایی جنین ناقص الخلقه
huddle
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddles
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
The comparison is misleading
[flawed]
.
مقایسه گمراه کننده
[ ناقص ]
است.
paraplegics
فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
orthopaedic
مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
paraplegic
فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
bobtail
اسب یا سگ دم کل هرچیز ناقص یامختصر شده ادم مهمل
osteoclasis
استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
frictional unemployment
بیکاری کوتاه مدت که در نتیجه تحرک ناقص نیروی کار
corona discharge
تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
He who grasps too much holds nothing fast.
<proverb>
کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
frictional unemployment
اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
collapse slump
از هم پاشیدگی بتن را درازمایش افت بتن بوسیله مخروط ناقص گویند
mayhem
چلاق کردن ناقص العضو کردن
eyespot
چشم ابتدایی چشم رشدنکرده و ناقص
normal slump
درازمایش افت مخروطی بتن حالتی است که بتن پس ازنشست شکل مخروطی ناقص خود را حفظ کند
mar
ناقص کردن بی اندام کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com