Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
law of procedure
قانون ائین دادرسی
Other Matches
law of criminal procedure
ائین دادرسی کیفری
law of civil procedure
ائین دادرسی مدنی
code of procedure
قانون ایین دادرسی
criminal proceedure code
قانون ایین دادرسی کیفری
civil procedure code
قانون ایین دادرسی مدنی
summing up
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summings up
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
conventions
ائین قراردادی
convention
ائین قراردادی
pareseeism
ائین زرتشتی
zoroastrianism
ائین زردشتی
field manual
ائین نامه صحرایی
solemnly
موقرانه با ائین و تشریفات
technical manual
ائین نامه فنی
formalism
رعایت ائین و اداب
article of a building by law
ائین نامه ساختمان
soldier's manual
ائین نامه راهنمای سربازان
p sexual relations
امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
legalism
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
code
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
declaratory statute
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
canon
قانون کلی قانون شرع
penal statute
قانون جزایی قانون مجازات
canons
قانون کلی قانون شرع
say's law
قانون سی . براساس این قانون
trials
دادرسی
legal procedure
دادرسی
trial
دادرسی
hearing
دادرسی
litigation
دادرسی
hearings
دادرسی
justiceship
دادرسی
justicing
دادرسی
costs
خسارت دادرسی
summery proceedings
دادرسی اختصاری
re hearing
اعاده دادرسی
ex parte trial
دادرسی غیابی
re trial
اعاده دادرسی
hearing
استماع دادرسی
judgement
دادرسی فتوی
judgement
دادرسی داوری
with costs
با هزینه دادرسی
trial in presence of the parties
دادرسی حضوری
speedy trial
دادرسی فوری
stay of proceedings
توقیف دادرسی
stay of proceedings
تعلیق دادرسی
public trial
دادرسی علنی
judgments
دادرسی داوری
judgments
دادرسی فتوی
judgements
دادرسی فتوی
judgements
دادرسی داوری
hearings
استماع دادرسی
costs of proceedings
هزینه دادرسی
criminal proceedings
دادرسی جزائی
civil litigation
دادرسی مدنی
judgment
داوری دادرسی
justiciable
قابل دادرسی
military justice
دادرسی نظامی
new trial
اعاده دادرسی
venues
محل دادرسی
venue
محل دادرسی
costs
هزینه دادرسی
prosecution team
تیم دادرسی
procedure
ایین دادرسی
marginal productivity law
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
oyer
تقاضای استماع یا دادرسی
bill of costs
صورت هزینه دادرسی
rehearing
جلسه دادرسی مجدد
civil procedure
ایین دادرسی مدنی
security for cost
تامین هزینه دادرسی
with costs
بعلاوه هزینه دادرسی
principle of criminal procedure
ایین دادرسی کیفری
hearing incamera
دادرسی غیر علنی
to delay the proceedings
به تأخیر انداختن دادرسی
in camera proceedings
دادرسی غیر علنی
taxation of costs
مالیات هزینه دادرسی
principle of civil litigation
ایین دادرسی مدنی
inquisitorial procedure
دادرسی با شکنجه و سخت گیری
mistrial
دادرسی پوچ وبی نتیجه
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
judging
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judges
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
taxing master
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
judge
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judged
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
oyez
اعلام سکوت و شروع دادرسی در دادگاه
legal aid
معافیت ازهزینه دادرسی معادل assistance judicial
commander's manual
ائین نامه راهنمای فرماندهان راهنمای فرماندهان در امر اموزش
lyuch law
مجازاتی که مردم بدون دادرسی و پیش خود معین می کنند
the law does not apply to him
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
the inquisition
دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
procedendo
حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
refresher
حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
summing up evidence
نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
the long arm of the law
دست قانون
[دست قدرتمند قانون]
lord high stew of england
رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
to hear a case
دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
wager of battle
نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
purgation
روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
hess's law
قانون هس
act
قانون
nisi
قانون
acted
قانون
regulation
قانون
statute
قانون
regardless of the law
به قانون
legislation
قانون
law of constant heat sumation
قانون هس
statutes
قانون
kanoon
قانون
lex
قانون
enacment
قانون
edicts
قانون
law
قانون
canon
قانون
legal
قانون
code
قانون
rule
قانون
canons
قانون
laws
قانون
edict
قانون
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
law of contract
قانون قرارداد
law of contiguity
قانون مجاورت
law of complimentarity
قانون مکملیت
breach of the law
نقض قانون
law of advantage
قانون امتیاز
law of analogy
قانون تمثیل
law of clouser
قانون بستار
law of causation
قانون علیت
law of demand
قانون تقاضا
law of scarcity
قانون کمیابی
law of use
قانون استعمال
lawmaker
قانون گزار
in the eyes of law
از دید قانون
left hand rule
قانون دست چپ
petitioner
[divorce proceedings]
مدعی
[قانون]
claimant
[arbitration proceedings]
مدعی
[قانون]
legiskative
قانون گذار
legislatress
قانون گذار زن
legislatrix
قانون گذار زن
reflection law
قانون بازتاب
law of reflection
قانون بازتاب
law of recency
قانون تاخر
law of effect
قانون اثر
law of election
قانون انتخابات
law of frequency
قانون بسامد
law of gravitation
قانون گرانش
law of induced current
قانون لنتس
law of nations
قانون ملل
law of primacy
قانون تقدم
lawbreaker
قانون شکن
law of progression
قانون پیشروی
law of readiness
قانون امادگی
legist
قانون دان
law merchant
قانون تجارت
fechner's law
قانون فخنر
to go into effect
قانون شدن
to inure
قانون شدن
hook's law
قانون هوک
hubble law
قانون هابل
ignorance of law
جهل به قانون
to take effect
قانون شدن
to come into operation
قانون شدن
insolvent law
قانون درماندگی
hauy law
قانون هوی
greshams law
قانون گرشام
five second rule
قانون 5 ثانیه
faraday's law
قانون فاراده
game law
قانون شکار
gas laws
قانون گاز
gay lussac's law
قانون گیلوساک
governing law
قانون حاکم
graham's law
قانون گراهام
gresham's law
قانون گرشام
insolvent law
قانون اعسار
introduce law
انشاء قانون
juristic
قانون دان
labour act
قانون کار
labour code
قانون کار
labour law
قانون کار
lambert law
قانون لامبرت
laplace's law
قانون لاپلاس
law abidingness
پیروی قانون
law breaker
قانون شکن
islamic law
قانون شرع
jachson's law
قانون جکسون
joiting law
قانون ژول
joule's law
قانون ژول
It's a rule that ...
قانون است که ...
jurisconsult
قانون دان
jurisprudent
قانون دان
law fallen into desuetude
قانون متروک
planck law
قانون پلانک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com