Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
law of readiness
قانون امادگی
Other Matches
readiness condition
وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
defense readiness condition
وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
legalism
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
the law is not retroactive
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
declaratory statute
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
air defense readiness
وضعیت امادگی پدافند هوایی امادگی پدافند هوایی
canon
قانون کلی قانون شرع
canons
قانون کلی قانون شرع
say's law
قانون سی . براساس این قانون
penal statute
قانون جزایی قانون مجازات
marginal productivity law
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
penchant
امادگی
cover
امادگی
coverings
امادگی
covers
امادگی
formed
امادگی
predispostion
امادگی
form
امادگی
conditioning
امادگی
forms
امادگی
preparedness
امادگی
tautness
امادگی
disposition
امادگی
qualification
امادگی
readiness
امادگی
susceptibility
امادگی
kelter or kilter
امادگی
preparation
امادگی
kelter
امادگی
preparations
امادگی
proneness
امادگی
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
operational readiness
امادگی عملیاتی
combat readiness
امادگی رزمی
physical fitness
امادگی جسمانی
hot
امادگی کامل
condition of readiness
شرایط امادگی
medical fitness
امادگی پزشکی
hotter
امادگی کامل
hottest
امادگی کامل
peak up
در اوج امادگی
reading readiness
امادگی خواندن
half way houses
خانههای امادگی
state of alert
وضعیت امادگی
insusceptibility
عدم امادگی
vigilance
امادگی چالاکی
third degree of readiness
امادگی درجه سه
second degree of readiness
امادگی درجه دو
work out
تمرین امادگی
readiness
امادگی رزمی
reconditioning
تجدید امادگی
liability to disease
تعهد امادگی
indisposition
عدم امادگی
indispositions
عدم امادگی
unreadiness
عدم امادگی
preparatory school
اموزشگاه امادگی
preparatory interval
دوره امادگی
training camp
اردوی امادگی
erg
2- امادگی ذاتی
preparatory schools
اموزشگاه امادگی
availability
زمان امادگی
peripheral
دوره امادگی
indisposedness
عدم امادگی
habilitation
لباس پوشاندن امادگی
operational performance category
امادگی عملیاتی از طبقه
physical fitness
امادگی عمومی جسمانی
peripheral course
دوره امادگی نظامی
distensibility
امادگی برای بادکردن
lurch
امادگی شکست فاحش
lurched
امادگی شکست فاحش
lurches
امادگی شکست فاحش
school readiness
امادگی ورود به مدرسه
readiness category
درجه امادگی رزمی
readiness category
نوع امادگی رزمی
readiness
اماده باش امادگی
lurching
امادگی شکست فاحش
ingenuity
امادگی برای اختراع
condition code
کد وضعیت امادگی اقلام
condition of readiness
وضعیت امادگی رزمی
flyable dud
بدون امادگی رزمی
level of readiness
سطح امادگی رزمی
data terminal ready
امادگی ترمینال داده
data set ready
امادگی مجموعه داده ها
fourth degree of readiness
امادگی درجه چهار
combat ready
دارای امادگی رزمی
preparation
امادگی اماده سازی
accessibility
امادگی برای پذیرایی
preparations
امادگی اماده سازی
operational performance category
طبقه امادگی عملیاتی
materiel readiness
امادگی رزمی وسایل
sight-reads
بدون امادگی قبلی اجراکردن
opposability
امادگی برای روبرو گذاشتن
sight read
بدون امادگی قبلی اجراکردن
fluctuability
امادگی برای بالاوپایین رفتن
reagency
امادگی برای واکنش یا معرفی
sight-reading
بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-read
بدون امادگی قبلی اجراکردن
readiness to report
امادگی برای پاسخ دادن
haemophillia
امادگی بخون رفتن زیاد
teachability
امادگی جهت یاد گرفتن
materiel readiness
میزان امادگی جنگ افزارها وتجهیزات
removability
ناپایداری امادگی برای برداشته شدن
impressionability
امادگی برای تحت تاثیر قرارگرفتن
inseparability
عدم امادگی برای جدا شدن
communicativeness
امادگی برای رساندن خبر پرگویی
ready solubility in water
امادگی برای زودحل شدن دراب
insuperability
عدم امادگی برای از میان برداشتن
inerrability
معصومیت عدم امادگی برای خطاکردن
mission ready
اعلام امادگی هواپیما برای پرواز
army ready material program
برنامه بهبود امادگی رزمی اماد
flight readiness firing
ازمایش سریع امادگی پرتاب موشک
snug down
امادگی قبل از ورود به دریای طوفانی
irresponsiveness
عدم امادگی برای پاسخ دادن
the law does not apply to him
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
war footing
حالت اماده باش در ارتش امادگی رزمی
inductility
عدم امادگی برای لوله شدن اقامه
road test
ازمایش امادگی وسائط نقلیه برات مسافرت
impulsiveness
امادگی برای کار کردن یا نیروی انی
dtr
Ready Terminal Data امادگی ترمینال داده
vitrescence
امادگی برای تبدیل به شیشه خاصیت شیشهای
condensability
قابلیت انقباض یاتکثیف-امادگی برای منقبض شدن
put and take fishing
انداختن ذخیره ماهی به اب برای امادگی ماهیگیری درفصل
plea of tender
اعلام امادگی خوانده به ادای دین خواهان در دادگاه
civilian preparedness for war
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
ground
تماس دادن چوب به زمین پشت گوی برای امادگی
the long arm of the law
دست قانون
[دست قدرتمند قانون]
availability factor
ضریب امادگی عملیاتی هواپیماها یا ناوها ضریب قابلیت استفاده
contractibility
قابلیت انقباض- امادگی برای جمع شدن یاکوچک شدن
record
کلیدی در دستگاه ضبط کننده برای بیان امادگی ضبط سیگنال ها روی رسانه
availability
میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
serviceability criteria
وضعیت امادگی تجهیزات وضعیت قابلیت استفاده ازوسایل
flight test
ازمایش پرواز یا ازمایش امادگی پرتاب موشک
unit categories
انواع مختلف یکانها یا انواع طبقات یکانها از نظر استعدادو سازمان و امادگی رزمی
flying status
وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
nisi
قانون
regulation
قانون
legislation
قانون
laws
قانون
act
قانون
acted
قانون
statute
قانون
kanoon
قانون
regardless of the law
به قانون
edicts
قانون
statutes
قانون
enacment
قانون
law of constant heat sumation
قانون هس
edict
قانون
rule
قانون
hess's law
قانون هس
canon
قانون
canons
قانون
lex
قانون
legal
قانون
law
قانون
code
قانون
service test
ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
okuns law
قانون اوکان
engels law
قانون انگل
engel's law
قانون انگل
lawbreaker
قانون شکن
enactor
واضع قانون
enactment of law
وضع قانون
lawmaker
قانون گزار
employment act
قانون اشتغال
left hand rule
قانون دست چپ
make law
وضع قانون
economic law
قانون اقتصادی
tax law
قانون مالیاتی
legiskative
قانون گذار
legislatress
قانون گذار زن
legislatrix
قانون گذار زن
legist
قانون دان
obedient to the law
پیرو قانون
extralegal
ماورای قانون
faraday's law
قانون فارادی
law of recency
قانون تاخر
law of reflection
قانون بازتاب
reflection law
قانون بازتاب
law of scarcity
قانون کمیابی
ohm's law
قانون اهم
five second rule
قانون 5 ثانیه
statutory law
قانون مدون
stokes' law
قانون استوکس
offense
قانون شکنی
obedient to the law
مطیع قانون
fechner's law
قانون فخنر
substantive law
قانون ماهوی
faraday's law
قانون فاراده
law of use
قانون استعمال
distribution law
قانون توزیع
demorgans law
قانون دمورگان
mercantile law
قانون تجارت
the letter of the law
عبارت قانون
merkel's law
قانون مرکل
mil rule
قانون میلیم
nomographer
قانون گذاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com