Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
law of rational indices	قانون اندیسهای گویا
Other Matches
expressive	گویا
as thought	گویا
illustrative	گویا
methought	گویا
perhaps	گویا
one would say	گویا
communicative	گویا
rational	گویا
methinks	گویا
rational fraction	کسر گویا
rational number	عدد گویا
A telling reason .	دلیل گویا
rational numbers	اعداد گویا
inexpressive	غیر گویا
rational numbers	اعدد گویا [ریاضی]
altitude tints	گویا کردن نقشه
rational number	عدد گویا [ریاضی]
it look like rain	گویا خیال باریدن دارد
legalism	رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale	فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
the law is not retroactive	قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code	قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
you do not seem well	گویا حالتان خوش نیست سالم بنظر نمیایید
declaratory statute	قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure	قانون اصول محاکمات قانون شکلی
Pronoia	واژه ای جدید: حسی که گویا از طرف دنیا برای کمک کردن وجود دارد
canon	قانون کلی قانون شرع
canons	قانون کلی قانون شرع
say's law	قانون سی . براساس این قانون
penal statute	قانون جزایی قانون مجازات
marginal productivity law	قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
implied trust	امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
the law does not apply to him	او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
the long arm of the law	دست قانون [دست قدرتمند قانون]
law	قانون
legal	قانون
kanoon	قانون
law of constant heat sumation	قانون هس
edicts	قانون
legislation	قانون
lex	قانون
regulation	قانون
statute	قانون
statutes	قانون
acted	قانون
laws	قانون
regardless of the law	به قانون
act	قانون
nisi	قانون
edict	قانون
hess's law	قانون هس
rule	قانون
canons	قانون
code	قانون
canon	قانون
enacment	قانون
fechner's law	قانون فخنر
lawbreaker	قانون شکن
faraday's law	قانون فارادی
lawmaker	قانون گزار
declaratory statute	قانون اعلامی
left hand rule	قانون دست چپ
gas laws	قانون گاز
extralegal	ماورای قانون
law of use	قانون استعمال
law of scarcity	قانون کمیابی
five second rule	قانون 5 ثانیه
reflection law	قانون بازتاب
law of recency	قانون تاخر
law of reflection	قانون بازتاب
faraday's law	قانون فاراده
law of readiness	قانون امادگی
dead letter	قانون منسوخ
legiskative	قانون گذار
make law	وضع قانون
economic law	قانون اقتصادی
einstein's law	قانون اینشتاین
marioote law	قانون ماریوت
employment act	قانون اشتغال
matrimonially	به قانون زناشوئی
mercantile law	قانون تجارت
merkel's law	قانون مرکل
crown law	قانون جزائی
enactment of law	وضع قانون
enactor	واضع قانون
lextalionis	قانون قصاص
dalton's law	قانون دالتون
engels law	قانون انگل
legislatress	قانون گذار زن
legislatrix	قانون گذار زن
law abidingness	پیروی قانون
lenz' law	قانون لنز
lenz's law	قانون لنتس
curie's law	قانون کوری
parallel law	قانون توازی
engel's law	قانون انگل
legist	قانون دان
gay lussac's law	قانون گیلوساک
law breaker	قانون شکن
law fallen into desuetude	قانون متروک
law merchant	قانون تجارت
law of advantage	قانون امتیاز
law of analogy	قانون تمثیل
law of causation	قانون علیت
law of clouser	قانون بستار
law of complimentarity	قانون مکملیت
joiting law	قانون ژول
law of contiguity	قانون مجاورت
demorgans law	قانون دمورگان
juristic	قانون دان
jurisprudent	قانون دان
labour act	قانون کار
labour code	قانون کار
labour law	قانون کار
lambert law	قانون لامبرت
distribution law	قانون توزیع
laplace's law	قانون لاپلاس
joule's law	قانون ژول
jachson's law	قانون جکسون
islamic law	قانون شرع
hubble law	قانون هابل
hook's law	قانون هوک
hauy law	قانون هوی
greshams law	قانون گرشام
gresham's law	قانون گرشام
law of induced current	قانون لنتس
graham's law	قانون گراهام
law of nations	قانون ملل
law of primacy	قانون تقدم
governing law	قانون حاکم
law of gravitation	قانون گرانش
ignorance of law	جهل به قانون
law of contract	قانون قرارداد
law of demand	قانون تقاضا
law of election	قانون انتخابات
introduce law	انشاء قانون
law of frequency	قانون بسامد
game law	قانون شکار
insolvent law	قانون اعسار
jurisconsult	قانون دان
insolvent law	قانون درماندگی
law of effect	قانون اثر
law of progression	قانون پیشروی
to the letter <idiom>	طبق قانون
plaintiff	خواهان [قانون]
complainant [British E]	خواهان [قانون]
pursuer [Scottish English]	خواهان [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	خواهان [قانون]
petitioner [divorce proceedings]	خواهان [قانون]
plaintiff	شاکی [قانون]
complainant [British E]	شاکی [قانون]
pursuer [Scottish English]	شاکی [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	شاکی [قانون]
petitioner [divorce proceedings]	شاکی [قانون]
It's a rule that ...	قانون است که ...
to come into operation	قانون شدن
to take effect	قانون شدن
to inure	قانون شدن
to go into effect	قانون شدن
breach of the law	نقض قانون
plaintiff	مدعی [قانون]
complainant [British E]	مدعی [قانون]
pursuer [Scottish English]	مدعی [قانون]
petitioner [divorce proceedings]	مدعی [قانون]
in the eyes of law	از دید قانون
brush with the law <idiom>	درگیری با قانون
mil rule	قانون میلیم
pascal	قانون پاسکال
pascal's law	قانون پاسکال
paschen's law	قانون پاشن
penal statute	قانون جزا
peronality of laws	ویژگی قانون
planck law	قانون پلانک
power law	قانون توانی
preamble of a statute	مقدمه قانون
press law	قانون مطبوعات
procedural law	قانون شکلی
rambunctious	بی قانون و قاعده
okuns law	قانون اوکان
ohm's law	قانون اهم
nationality law	قانون تابعیت
nomographer	قانون گذاری
nomographer	قانون گذار
nomography	فن قانون گذاری
nomological	وابسته به قانون
nomological	شبیه قانون
nomological	منطبق با قانون
nomology	قانون شناسی
obedient to the law	پیرو قانون
obedient to the law	مطیع قانون
offense	قانون شکنی
raoult's law	قانون رائول
religious law	قانون شرع
the spirit of the law	روح قانون
the spirit of the law	جوهر قانون
to break a law	قانون شکنی
trapezoidal law	قانون ذوذنقهای
unwritten law	قانون ننوشته
violation of law	نقض قانون
wagners law	قانون واگنر

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com