Dictiornary-Farsi | قانون انگل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
engel's law	قانون انگل
engels law	قانون انگل


Other Matches

forced sale	فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism	رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
the law is not retroactive	قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code	قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
declaratory statute	قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure	قانون اصول محاکمات قانون شکلی
parasital	انگل
satellite	انگل
parasites	انگل
parasite	انگل
sycophants	انگل
hangers-on	انگل
parastite	انگل
sycophant	انگل
hanger on	انگل
hanger-on	انگل
satellites	انگل
tagalong	انگل
sponging	انگل
raff	انگل
sponged	انگل
sponge	انگل
penal statute	قانون جزایی قانون مجازات
say's law	قانون سی . براساس این قانون
canons	قانون کلی قانون شرع
canon	قانون کلی قانون شرع
guest	انگل خارجی
parasitology	انگل شناسی
guests	انگل خارجی
zany	ادم انگل
secondary planet	انگل قمر
autoecious	انگل یک میزبانی
hosted	انگل دار
anaclisis	انگل وارگی
hosting	انگل دار
plasmodium	انگل مالاریا
inquiline	انگل کم ازار
idle rich	ثروتمندان انگل
hosts	انگل دار
zooparasite	حیوان انگل
zooparasite	انگل حیوانی
stray current	جریان انگل
host	انگل دار
epizoon	انگل برونی
wide angle	واید انگل
wide-angle	واید انگل
footlicker	انگل طفیلی
foliicolous	انگل برگ
entophyte	انگل درونی
sponging	انگل شدن
free rider	آدم انگل
to sponge [on]	انگل شدن
endoparasite	انگل داخلی
parasitically	انگل وار
haematozoon	انگل خونی
ectoparasite	انگل خارجی
parasitologist	انگل شناس
sponge	انگل شدن
sponged	انگل شدن
ectoparasite	انگل برون زی
parasitize	انگل شدن بر
parasiticide	ماده انگل کش
anglian	زبان قوم انگل ها
endamoeba	امیب انگل روده
anaclitic depression	افسردگی انگل واره
hemoflagellate	تاژکداران انگل خون
leech	خفاش خون اشام انگل
leeches	خفاش خون اشام انگل
gonococcus	انگل یا میکرب سوزاک گونوکوک
heterophyte	گیاه انگل گیاهان دیگر
marginal productivity law	قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
wheat eel	کرم کوچک انگل گندم و علوفه
wheatworm	کرم کوچک انگل گندم و علوفه
trichinous	مربوط به کرم انگل گوشت خوک
roundworm	انواع کرم های گرد انگل روده
microparasite	انگلهای کوچک وذره بینی ریز انگل
plasmodium	نوعی از پلاسمودیدها که انگل یاختههای خون میشوند
implied trust	امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
pinworm	کرم ریزسنجاقی انگل روده انسان ازدسته نماته ها
gamete	سلول جنسی بالغ قابل تکثیر انگل مالاریا
land shark	کسیکه ملوانان رادردریاغارت میکندیابمال انها انگل میشود
the law does not apply to him	او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
flagellant	کسیکه برای بخشودگی ازگناهان بخود شلاق میزند موجود یا انگل تاژک دار
epizoic	زندگی کننده روی بدن جانور انگل جانور
the long arm of the law	دست قانون [دست قدرتمند قانون]
engels law	ارتباط بین درامدو هزینههای مصرفی که اولین بار بوسیله امارشناس المانی قرن نوزدهم ارنست انگل مورد بررسی قرار گرفت
laws	قانون
statutes	قانون
statute	قانون
nisi	قانون
regardless of the law	به قانون
acted	قانون
act	قانون
lex	قانون
legislation	قانون
edict	قانون
law of constant heat sumation	قانون هس
regulation	قانون
hess's law	قانون هس
kanoon	قانون
canons	قانون
rule	قانون
canon	قانون
edicts	قانون
enacment	قانون
code	قانون
legal	قانون
law	قانون
gay lussac's law	قانون گیلوساک
gas laws	قانون گاز
graham's law	قانون گراهام
enactment of law	وضع قانون
gresham's law	قانون گرشام
greshams law	قانون گرشام
employment act	قانون اشتغال
joule's law	قانون ژول
legiskative	قانون گذار
hauy law	قانون هوی
reflection law	قانون بازتاب
game law	قانون شکار
law of scarcity	قانون کمیابی
lenz's law	قانون لنتس
make law	وضع قانون
lextalionis	قانون قصاص
extralegal	ماورای قانون
faraday's law	قانون فارادی
faraday's law	قانون فاراده
fechner's law	قانون فخنر
lenz' law	قانون لنز
legist	قانون دان
legislatrix	قانون گذار زن
legislatress	قانون گذار زن
enactor	واضع قانون
five second rule	قانون 5 ثانیه
left hand rule	قانون دست چپ
lawmaker	قانون گزار
lawbreaker	قانون شکن
law of use	قانون استعمال
governing law	قانون حاکم
law of reflection	قانون بازتاب
law of analogy	قانون تمثیل
labour law	قانون کار
law of contiguity	قانون مجاورت
labour code	قانون کار
law of contract	قانون قرارداد
labour act	قانون کار
law of demand	قانون تقاضا
law of effect	قانون اثر
law of election	قانون انتخابات
law of complimentarity	قانون مکملیت
law of clouser	قانون بستار
lambert law	قانون لامبرت
law of advantage	قانون امتیاز
law merchant	قانون تجارت
law of causation	قانون علیت
law fallen into desuetude	قانون متروک
law breaker	قانون شکن
islamic law	قانون شرع
law abidingness	پیروی قانون
laplace's law	قانون لاپلاس
juristic	قانون دان
insolvent law	قانون اعسار
insolvent law	قانون درماندگی
ignorance of law	جهل به قانون
hubble law	قانون هابل
hook's law	قانون هوک
law of progression	قانون پیشروی
law of readiness	قانون امادگی
law of primacy	قانون تقدم
introduce law	انشاء قانون
jachson's law	قانون جکسون
jurisprudent	قانون دان
law of frequency	قانون بسامد
law of gravitation	قانون گرانش
jurisconsult	قانون دان
law of induced current	قانون لنتس
law of nations	قانون ملل
joiting law	قانون ژول
law of recency	قانون تاخر
wein law	قانون وین
plaintiff	خواهان [قانون]
complainant [British E]	خواهان [قانون]
pursuer [Scottish English]	خواهان [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	خواهان [قانون]
petitioner [divorce proceedings]	خواهان [قانون]
cl	قانون مدون
Under the protection of the law.	درپناه قانون
brush with the law <idiom>	درگیری با قانون
to the letter <idiom>	طبق قانون
complainant [British E]	شاکی [قانون]
plaintiff	شاکی [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	شاکی [قانون]
It's a rule that ...	قانون است که ...
to come into operation	قانون شدن
to take effect	قانون شدن
to inure	قانون شدن
to go into effect	قانون شدن
breach of the law	نقض قانون
petitioner [divorce proceedings]	شاکی [قانون]
plaintiff	مدعی [قانون]