English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
law of common fate قانون سرنوشت مشترک
Other Matches
common fate سرنوشت مشترک
common divisor مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
subscribers مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscriber مشترک روزنامه وغیره مشترک
forced sale فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
the law is not retroactive قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
destiny سرنوشت
lot سرنوشت
doom سرنوشت بد
die سرنوشت
fates سرنوشت
destinations سرنوشت
fate سرنوشت
destination سرنوشت
the weird sisters سرنوشت
predestination سرنوشت
kismet سرنوشت
destinies سرنوشت
declaratory statute قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure قانون اصول محاکمات قانون شکلی
fatalism سرنوشت باوری
parcae سه خدای سرنوشت
allotments سرنوشت تقدیر
manifest destiny سرنوشت ملی
portion سرنوشت قسمت
portions سرنوشت قسمت
fatalist معتقد به سرنوشت
allotment سرنوشت تقدیر
fatalism اعتقاد به سرنوشت
ice امتیاز سرنوشت ساز
karma سرنوشت مراسم دینی
deciding امتیاز سرنوشت ساز
a fateful mistake اشتباهی سرنوشت ساز
to turn the scales سرنوشت ساختن [موقعیتی]
depths بازیگر سرنوشت ساز
depth بازیگر سرنوشت ساز
run-offs مسابقه سرنوشت ساز
run-off مسابقه سرنوشت ساز
to be the clincher سرنوشت ساختن [موقعیتی]
run off مسابقه سرنوشت ساز
take in stride <idiom> خودرا به باد سرنوشت دادن
heart of stone <idiom> شخصیت با یک سرنوشت وخوی بی رحم
his fate is sealed سرنوشت اوازقبل معلوم گردیده
canon قانون کلی قانون شرع
canons قانون کلی قانون شرع
penal statute قانون جزایی قانون مجازات
say's law قانون سی . براساس این قانون
seal one's fate سرنوشت کسی را به بدی معلوم کردن
dole سرنوشت تقسیم پول یا غذا در فواصل معین
marginal productivity law قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
predestinate قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
implied trust امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
the law does not apply to him او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
destine مقدر کردن سرنوشت معین کردن
common مشترک
party line خط مشترک
party lines خط مشترک
common user مشترک
subscriber's line خط مشترک
senses حس مشترک
sensed حس مشترک
commonalities مشترک
sense حس مشترک
commoners مشترک
participant مشترک
participants مشترک
commonality مشترک
joint مشترک
held in common مشترک
commonest مشترک
subscribers مشترک
conjoint مشترک
subscriber مشترک
intercommon حق مشترک
the long arm of the law دست قانون [دست قدرتمند قانون]
party parpet جانپناه مشترک
mutual interests منافع مشترک
intercommunion اقدام مشترک
common storage حافظه مشترک
bottom layer لایه مشترک
mutual responsibility مسئوولیت مشترک
commonwealths مشترک المنافع
insurance certificate بیمه مشترک
rachis دیرک مشترک
my and his father پدر مشترک من و او
intercommunion ارتباط مشترک
mutual debts دیون مشترک
commonwealth مشترک المنافع
subscriber's cable کابل مشترک
tenancy in common استیجار مشترک
meant میان مشترک
caveat subscriptor اخطار به مشترک
cenotrope گرایش مشترک
coenotrope گرایش مشترک
trunk circuit معبر مشترک
co-author نویسندهی مشترک
co-authors نویسندهی مشترک
telephone subscriber مشترک تلفنی
synergy عمل مشترک
combined publications نشریات مشترک
halvers نیمه مشترک
coinsurance بیمه مشترک
co insurance بیمه مشترک
subscriber's line خط متعلق به مشترک
joint products محصولات مشترک
subscriber's number شماره مشترک
subscriber's station مرکز مشترک
common area ناحیه مشترک
local subscriber مشترک داخلی
party lines مرز مشترک
joint declaration بیانیه مشترک
complex fraction برخه مشترک
complex fraction مخرج مشترک
joint demand تقاضای مشترک
commonweal مشترک المنافع
common wealth مشترک المنافع
common wall دیوار مشترک
joint costs هزینه مشترک
joint costs هزینههای مشترک
joint committee کمیسیون مشترک
party line مرز مشترک
interrelation مناسبات مشترک
joint account حساب مشترک
joint adventure تجارت مشترک
concerted action عمل مشترک
joint command فرماندهی مشترک
joint command یکان مشترک
joint exercise تمرین مشترک
joint exercise مانور مشترک
common multiple مضرب مشترک
joint zone منطقه مشترک
jointly owned property مال مشترک
common language زبان مشترک
common gender جنس مشترک
common fronties مرز مشترک
common factor عامل مشترک
joint supply عرضه مشترک
joint stock سرمایه مشترک
joint force نیروی مشترک
common trait ویژگی مشترک
joint ownership مالکیت مشترک
joint resolution تصمیم مشترک
common progarm برنامه مشترک
joint services خدمات مشترک
joint shares سهام مشترک
joint staff ستاد مشترک
line termination circuit اتصال مشترک
condominium تسلط مشترک
condominium حاکمیت مشترک
condominium مالکیت مشترک
condominium حکومت مشترک
Common Market بازار مشترک
condominiums حکومت مشترک
condominiums مالکیت مشترک
common fraction مخرج مشترک
common denominators مخرج مشترک
common denominator مخرج مشترک
subscriber line خط مشترک [مخابرات]
condominiums تسلط مشترک
condominiums حاکمیت مشترک
factors عامل مشترک
factor عامل مشترک
joint مشترک الحاقی
collaboration همکاری مشترک
cooperation همکاری مشترک
cooperative work همکاری مشترک
intersection فصل مشترک
coefficients عامل مشترک
co-operation همکاری مشترک
joint ستاد مشترک
co-operation کار مشترک
commonest مشترک اشتراکی
commoners مشترک اشتراکی
common مشترک اشتراکی
collaboration کار مشترک
cooperation کار مشترک
cooperative work کار مشترک
coefficient عامل مشترک
party walls دیوار مشترک
interfaces سطح مشترک
collective مشترک عمومی
EEC بازار مشترک
party wall دیوار مشترک
middling جمله مشترک
interfaces وجه مشترک
interface سطح مشترک
interface وجه مشترک
intersections فصل مشترک
fates پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
fate پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
osculate صفات مشترک داشتن
common wealth ممالک مشترک المنافع
common wealth ملل مشترک المنافع
interface دفتر مشترک قسمتها
interfaces دفتر مشترک قسمتها
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com