Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
To break the law (rules , regulations).
قانون شکنی کردن
Other Matches
breach
قانون شکنی
breaches
قانون شکنی
to break a law
قانون شکنی
breached
قانون شکنی
offense
قانون شکنی
offenses
قانون شکنی- بزه
offence
قانون شکنی- بزه
abjuration
عهد شکنی سوگند شکنی
code
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
to perjure oneself
سوگند شکنی کردن
to fly away from an agreement
پیمان شکنی کردن
to forswear oneself
پیمان شکنی کردن
to perjure oneself
پیمان شکنی کردن نقض عهد کردن
osteoclasis
استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
forced sale
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
the law is not retroactive
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
iconoclasm
بت شکنی
icon oclasm
بت شکنی
deblocking
بلاک شکنی
icon oclasm
شمایل شکنی
deblocking
کنده شکنی
perfidiousness
پیمان شکنی
perfidy
پیمان شکنی
disobligingness
دل شکنی بیمروتی
crushing
سنگ شکنی
break a record
رکورد شکنی
violation
پیمان شکنی
abjuration
پیمان شکنی
cop-out
قول شکنی
cop-outs
قول شکنی
cop-outs
عهد شکنی
treason
پیمان شکنی
iconoclasm
شمایل شکنی
cop-out
عهد شکنی
declaratory statute
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
perfidiously
ازروی پیمان شکنی
forswears
پیمان شکنی یانقض
forswearing
پیمان شکنی یانقض
forswear
پیمان شکنی یانقض
forswore
پیمان شکنی کرد
perjurious
ناشی از پیمان شکنی
selfhumbling
فروتنی خود شکنی
spree
میخوارگی ولگردی و قانونی شکنی
perjury
سوگند شکنی گواهی دروغ
sprees
میخوارگی ولگردی و قانونی شکنی
abjuratory
پیمان شکنی مبنی بر نقض عهد
iconoclastic
مبنی بر بت شکنی یا شمایل ویران کنی
say's law
قانون سی . براساس این قانون
canon
قانون کلی قانون شرع
penal statute
قانون جزایی قانون مجازات
canons
قانون کلی قانون شرع
codifying
قانون وضع کردن
offend against the law
از قانون تخلف کردن
legislated
قانون وضع کردن
offend against the law
تخطی کردن از قانون
legislates
قانون وضع کردن
codifies
قانون وضع کردن
codify
قانون وضع کردن
legislating
قانون وضع کردن
break the law
نقض قانون کردن
legislate
قانون وضع کردن
governmentalize
پیرو و تابع قانون کردن
to rule on something
حکم کردن در موضوعی
[قانون]
to stay something
موقتا معلق کردن
[قانون]
marginal productivity law
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
law
قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
to lay down the law
از پیش خود قانون وضع کردن
laws
قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
wavered
تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavering
تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver
تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavers
تردید پیدا کردن تبصره قانون
canons
مجموعه کتب قانون گزاری کردن
canon
مجموعه کتب قانون گزاری کردن
normalize
تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalizes
تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalised
تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalises
تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalising
تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
processes
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
process
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
eviction
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
evictions
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
disforest
ازحال جنگلی بیرون امدن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
disafforest
ازحال جنگلی بیرون اوردن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
Omerta
[قانون یا کودی که شخص را از حرف زدن و فاش کردن اطلاعت باز میدارد]
rule of reason
تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
the law does not apply to him
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
declaratory statute
هدف ازتصویب این نوع قانون برطرف کردن شک و تردیدی است که در مورد بعضی قوانین بروز میکند
to suspend
[stay]
a ruling
[proceedings]
[the execution]
تعلیق کردن حکمی
[دعوایی ]
[ اجرای حکمی]
[قانون]
the long arm of the law
دست قانون
[دست قدرتمند قانون]
statute of fraud
قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
nisi
قانون
laws
قانون
regardless of the law
به قانون
edict
قانون
law of constant heat sumation
قانون هس
enacment
قانون
edicts
قانون
legislation
قانون
regulation
قانون
canon
قانون
law
قانون
statutes
قانون
legal
قانون
statute
قانون
lex
قانون
canons
قانون
kanoon
قانون
hess's law
قانون هس
acted
قانون
code
قانون
rule
قانون
act
قانون
statutory law
قانون مدون
statutory
طبق قانون
okuns law
قانون اوکان
breach of the law
نقض قانون
statute
قانون موضوعه
ohm's law
قانون اهم
Parkinson's Law
قانون پارکینسون
coulomb's law
قانون کولن
stokes' law
قانون استوکس
nomological
منطبق با قانون
pascal
قانون پاسکال
legislator
قانون گذار
parallel law
قانون توازی
economic law
قانون اقتصادی
the spirit of the law
جوهر قانون
pascal's law
قانون پاسکال
statue law
قانون یا قوانین
paschen's law
قانون پاشن
the spirit of the law
روح قانون
statute
قانون مدون
the letter of the law
عبارت قانون
einstein's law
قانون اینشتاین
the letter of the law
لفظ یا نص قانون
crown law
قانون جزائی
canon law
قانون کلیسایی
penal statute
قانون جزا
status of limitations
قانون مرورزمان
legislators
قانون گذار
corpus juris
اساس قانون
nationality law
قانون تابعیت
employment act
قانون اشتغال
constitutional low
قانون اساسی
mil rule
قانون میلیم
enactment of law
وضع قانون
enactor
واضع قانون
legislation
وضع قانون
It's a rule that ...
قانون است که ...
conservation law
قانون بقا
legislation
قانون گذاری
conscription law
قانون سربازگیری
avogadro's principle
قانون اووگادرو
constitutionally
مطابق قانون
nomographer
قانون گذاری
constructionist
کسیکه قانون
obedient to the law
مطیع قانون
obedient to the law
پیرو قانون
articles
ماده قانون
regulation
دستور قانون
nomology
قانون شناسی
corpus juris
روح قانون
nomological
شبیه قانون
article
ماده قانون
nomological
وابسته به قانون
nomography
فن قانون گذاری
legislative
قانون گذار
canon law
قانون شرع
tax law
قانون مالیاتی
substantive law
قانون ماهوی
contrary to the law
مخالف قانون
commutative law
قانون جابجایی
nomographer
قانون گذار
commercial law
قانون تجارت
law-abiding
پیرو قانون
Under the protection of the law.
درپناه قانون
scofflaw
قانون شکن
breach of rule
نقض قانون
constitution
قانون اساسی
case law
قانون موضوعه
bragg's law
قانون پراگ
brabais law
قانون براوه
boyle s law
قانون بویل
scofflaw
ناقض قانون
chrles' law
قانون شارل
constitutions
قانون اساسی
civil code
قانون مدنی
civillaw
قانون مدنی
statutes
قانون مدون
say's law of markets
قانون بازارهای سی
charle's law
قانون شارل
demorgans law
قانون دمورگان
statute book
کتاب قانون
law-abiding
مطیع قانون
jurists
قانون دان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com