English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
closed shop قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shops قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
Other Matches
yellow dog contract قراردادی که براساس ان کارگر حق عضویت در اتحادیه کارگری را ندارد
forced sale فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
the law is not retroactive قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
blue-collar کارگری
laboring کارگری
proletarian کارگری
blue collar کارگری
trade union اتحادیه کارگری
labor organization سازمان کارگری
union <adj.> سندیکای کارگری
dictatorship of proletariat خودکامگی کارگری
labor movement جنبش کارگری
trade unions اتحادیه کارگری
labor unions سندیکای کارگری
labor union سندیکای کارگری
labor union اتحادیه کارگری
labor movement نهضت کارگری
labor نیروی کارگری
labor unions اتحادیه کارگری
trades unions اتحادیه کارگری
union <adj.> اتحادیه کارگری
fellowships عضویت
fellowship عضویت
memberships عضویت
membership عضویت
jurisdictional dispute مرکز حل اختلافات کارگری
labor turnover نقل و انتقال کارگری
maintenance of membership حمایت از عضویت
membership of the parliament عضویت پارلمان
membership group گروه عضویت
membership character ویژگی عضویت
group membership عضویت گروهی
declaratory statute قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure قانون اصول محاکمات قانون شکلی
world federation of trade unions فدراسیون جهانی اتحادیههای کارگری
nonunion غیر وابسته بسندیکای کارگری
ipso facto عضویت خود بخودی
card-carrying دارای کارت عضویت
enters داخل عضویت شدن
seceding از عضویت خارج شدن
secedes از عضویت خارج شدن
adhesion انضمام قبول عضویت
secede از عضویت خارج شدن
seceded از عضویت خارج شدن
membership of legislative assembly عضویت مجلس مقننه
enter داخل عضویت شدن
entered داخل عضویت شدن
nonunion کسیکه عضو اتحادیه کارگری نیست
dockers کارگری که کشتی رابارگیری و تخلیه میکند
docker کارگری که کشتی رابارگیری و تخلیه میکند
enroll عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrols عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrol عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrolling عضویت دادن درفهرست واردکردن
clubbabble قابل عضویت درباشگاه یامجمع
enrolls عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrolled عضویت دادن درفهرست واردکردن
syndicalism سیستم اتحادیهای برای تشکیلات کارگری سندیکالیسم
canons قانون کلی قانون شرع
say's law قانون سی . براساس این قانون
canon قانون کلی قانون شرع
penal statute قانون جزایی قانون مجازات
compulsory اجباری
mandatory اجباری
forced اجباری
compulsive اجباری
of obligation اجباری
de rigueur اجباری
obliging اجباری
constrained اجباری
obligatory اجباری
strained اجباری
bindings اجباری
binding اجباری
forcible اجباری
forced labour کار اجباری
compulsory hospitalization بستری اجباری
forced labor کار اجباری
forced landing فرود اجباری
conscription خدمت اجباری
forced movement حرکت اجباری
forced oscillations نوسانهای اجباری
statute labour کار اجباری
forced sale فروش اجباری
compulsory saving پس انداز اجباری
compulsory freestyle حرکات اجباری
levying سربازگیری اجباری
levy سربازگیری اجباری
levies سربازگیری اجباری
levied سربازگیری اجباری
forced saving پس انداز اجباری
prescribed exercise حرکات اجباری
compulsury deduction فرانشیز اجباری
compulsory levies مالیات اجباری
compulsory حرکات اجباری
compulsorily بطور اجباری
blessing in d. توفیق اجباری
coercive اجباری قهری
juxtaposition ارتباط اجباری
compulsory education اموزش اجباری
panels صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panel صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
marginal productivity law قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
forced move حرکت اجباری شطرنج
forced crossing عبور اجباری از رودخانه
forced landing فرود اجباری هواپیما
imperative planning برنامه ریزی اجباری
concentration camps اردوگاه کار اجباری
schoolable مشمول تحصیل اجباری
forced withrawal عقب نشینی اجباری
scoolable مشغول تحصیل اجباری
impressment بکار اجباری گماری
forced page break قطع اجباری صفحه
servitude خدمت اجباری رعیتی
crossing site محل عبور اجباری
forced convection تبادل حرارت اجباری
compulsury deduction کسر گذاری اجباری
concentration camp اردوگاه کار اجباری
forced marching راه پیمایی اجباری
commitment بستری کردن اجباری
commitments بستری کردن اجباری
union shop مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
casual labour کارگری که برای حمل و نقل مواد تولیدشده هر چند گاه یکبار به کارگرفته میشود
canalize هدایت اجباری منشعب کردن
retreating عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreated عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreats عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreat عقب نشینی اجباری بازگشتن
work farm اردوی کار اجباری زندانیان
to be compulsorily insured اجباری [الزامی] بیمه بودن
to have compulsory insurance [cover] اجباری [الزامی] بیمه بودن
implied trust امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
The convicts are being sent to concentration camps . محکومین به اردوگاههای کار اجباری اعزام می شوند
power approach تقرب به روش فرود اجباری در فرودگاههای نامناسب با سیستم برقی
strike pay حقوق ایام اعتصاب که ازطرف سندیکاهای کارگری به اعتصاب کنندگان پرداخت میشود
rattening محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
the law does not apply to him او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
noblemen شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
nobleman شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
presbyteries داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
presbytery داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
labor relations روابط کارگر و کارفرما روابط کارگری
maintenance of membership هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
the long arm of the law دست قانون [دست قدرتمند قانون]
commandeers وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
indeterminate change of station انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
cards کارت تبریک کارت عضویت
card کارت تبریک کارت عضویت
inductive coordination توافق بین تولیدکننده توان الکتریکی و تولیدکننده ارتباط به روش کاهش واسط های اجباری
picketings اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
union shop یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
levy in mess نام نویسی از مردمان سالم برای جنگ بسیج مردمان سالم به طور اجباری
fatigued کار بیگاری لباس کار کار اجباری درسربازخانه
fatigues کار بیگاری لباس کار کار اجباری درسربازخانه
fatigue کار بیگاری لباس کار کار اجباری درسربازخانه
edicts قانون
nisi قانون
enacment قانون
edict قانون
regardless of the law به قانون
statutes قانون
law of constant heat sumation قانون هس
rule قانون
lex قانون
kanoon قانون
canon قانون
canons قانون
hess's law قانون هس
code قانون
statute قانون
regulation قانون
act قانون
acted قانون
legislation قانون
laws قانون
legal قانون
law قانون
labour act قانون کار
law abidingness پیروی قانون
laplace's law قانون لاپلاس
lambert law قانون لامبرت
to break a law قانون شکنی
labour law قانون کار
the spirit of the law جوهر قانون
the letter of the law عبارت قانون
labour code قانون کار
the letter of the law لفظ یا نص قانون
the spirit of the law روح قانون
breach of the law نقض قانون
law breaker قانون شکن
law of effect قانون اثر
law of election قانون انتخابات
law of primacy قانون تقدم
law of frequency قانون بسامد
law of gravitation قانون گرانش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com