Total search result: 201 (8 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
the law is not retrospective |
قانون عطف به ماسبق نمیشود |
|
|
Other Matches |
|
the law does not apply to him |
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود |
expostfacto |
عطف به ماسبق نشدن قانون |
the law is not retroactive |
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند |
ignorance of the law is no defence |
جهل به قانون دفاع محسوب نمیشود |
what is preceded |
ماسبق |
retroactive |
عطف به ماسبق |
legalism |
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی |
forced sale |
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است |
code |
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن |
declaratory statute |
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند |
law of procedure |
قانون اصول محاکمات قانون شکلی |
penal statute |
قانون جزایی قانون مجازات |
canons |
قانون کلی قانون شرع |
say's law |
قانون سی . براساس این قانون |
canon |
قانون کلی قانون شرع |
The door is jammed. |
در باز نمیشود. |
fat is insoluble in water |
چربی در اب حل نمیشود |
he takes no notice of it |
ملتفت نمیشود |
non placer |
موافقت نمیشود |
no two leaves are identical |
دو برگ یکی نمیشود |
non-starter |
طرحی که انجام نمیشود |
impossible to get hold of |
نمیشود گیر آورد |
exclusive |
آنچه شامل نمیشود |
The window is jammed. |
پنجره باز نمیشود. |
non-starters |
طرحی که انجام نمیشود |
leakages |
به خزانه وارد نمیشود |
leakage |
به خزانه وارد نمیشود |
indelible pencil |
مدادی که خط ان پاک نمیشود |
oil is immiscible with water |
روغن با اب امیخته نمیشود |
that does not f. |
این دلیل نمیشود |
He is not to be relied upon. |
نمیشود به او [مرد] اتکا کرد. |
no pay nowork |
پول ندهندکار هم کرده نمیشود |
confedration of states |
دولت جدیدی تشکیل نمیشود |
law fallen into desuetude |
قانونی که دیگر اجرا نمیشود |
marginal productivity law |
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت |
fine words butter no parsnips |
بحلوابحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود |
fair words butter no parsnips |
به حلواحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود |
no pains no gains |
نابرده رنج گنج میسر نمیشود |
inactive |
آنچه کار نمیکند یا اجرا نمیشود |
mistake of law is no defence |
اشتباه حکمی دفاع محسوب نمیشود |
book message |
نامهای که سایر گیرندگان دران قید نمیشود |
blind hole |
سوراخ چمن که از فاصله معین دیده نمیشود |
an impersonal deity |
خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود |
acid fast |
دارای لکه هایی که بااسید زائل نمیشود |
variables |
داده قابل تغییر , که نسبت به نوشتن محافظت نمیشود |
variable |
داده قابل تغییر , که نسبت به نوشتن محافظت نمیشود |
crush hat |
کلاه نمدی نرم که ازله شدن خراب نمیشود |
maskable |
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیشود غیرفعال میشود |
non sequitur nonsensical |
نتیجه غیر منطقی بر نمیاید این دلیل نمیشود |
prize courts |
به دست امده عنوان غنیمت جنگی اعطا نمیشود |
implied trust |
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد |
luggable |
کامپیوتر شخصی قابل حمل که باتری اش معمولا تمام نمیشود. |
morganatic marriage |
عروسی یکی از بزرگان بازنی که ازطبقات پست که باشوهرخودهم پایه نمیشود |
inactive |
پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود |
full |
که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود |
homosphere |
قسمتی از اتمسفر که در ان تغییری در ترکیب و ساخت گازهای تشکیل دهنده مشاهده نمیشود |
detect |
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود |
detected |
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود |
detecting |
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود |
detects |
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود |
fullest |
که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود |
base band |
روش ارسال که در آن کل پهنای باند کابل استفاده میشود و سیگنال داده تقسیم نمیشود. مثل اینترنت |
baseband |
روش ارسال که در آن کل پهنای باند کابل استفاده میشود و سیگنال داده تقسیم نمیشود. مثل اینترنت |
blind keyboard |
صفحه کلیدی که خروجی آن نشان داده نمیشود ولی مستقیماگ روی نوار یا دیسک مغناطیسی ضبط میشود |
reactive mode |
حالت پردازش کامپیوتر که در آن هر ورودی کاربر باعث رویدادن چیزی میشود ولی پاسخ سریع داده نمیشود |
jaggies |
لبههای دندانه دار که در امتداد خط وط منحنی ایجاد میشود که به علت اندازه هر پیکس است و روی صفحه نمایش دیده نمیشود |
no show |
مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود |
dead time |
زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود |
junk |
پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود |
idles |
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده |
idle |
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده |
idlest |
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده |
idled |
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده |
discretionary |
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود |
the long arm of the law |
دست قانون [دست قدرتمند قانون] |
garbage |
سازماندهی مجدد و حذف فایلهای داده و رکوردهای نالازم . پاک کردن بخشی از حافظه برنامه یا داده اش که استفاده نمیشود |
it is impossible to live there |
نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی |
rigid |
دیسک مغناطیسی محکم که داده بسیار بیشتری از فلاپی دیسک را میتواند ذخیره کند و از دیسک درایو حذف نمیشود |
peripheral |
که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود |
hyphen |
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود |
hyphens |
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود |
compensating port |
مدخلی در سیلندر اصلی ترمزکه در مواقعی که از ترمزاستفاده نمیشود سیلندر چرخ را به تانک روغن متصل کرده و از انبساط سیال در اثرگرما و نهایتا در گیر شدن ترمزها جلوگیری میکند |
collective goods |
کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود |
externals |
که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود |
external |
که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود |
soft |
حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود |
softer |
حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود |
softest |
حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود |
republic |
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد |
republics |
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد |
contiguous zone |
منطقهای ازابهای متصل به ابهای ساحلی کشور را گویند که هرچند قواعد مربوط به ابهای ساحلی در مورد انها رعایت نمیشود ولی برای کشورمجاور در محدوده ان حقوق استیلایی خاص و محدودی وجود دارد |
laws |
قانون |
statute |
قانون |
kanoon |
قانون |
hess's law |
قانون هس |
statutes |
قانون |
regulation |
قانون |
legislation |
قانون |
enacment |
قانون |
acted |
قانون |
act |
قانون |
regardless of the law |
به قانون |
canons |
قانون |
lex |
قانون |
rule |
قانون |
code |
قانون |
edict |
قانون |
legal |
قانون |
law of constant heat sumation |
قانون هس |
canon |
قانون |
edicts |
قانون |
nisi |
قانون |
law |
قانون |
lawbreaker |
قانون شکن |
employment act |
قانون اشتغال |
law of use |
قانون استعمال |
einstein's law |
قانون اینشتاین |
demorgans law |
قانون دمورگان |
the spirit of the law |
جوهر قانون |
left hand rule |
قانون دست چپ |
the spirit of the law |
روح قانون |
distribution law |
قانون توزیع |
the letter of the law |
عبارت قانون |
the letter of the law |
لفظ یا نص قانون |
economic law |
قانون اقتصادی |
enactment of law |
وضع قانون |
enactor |
واضع قانون |
law of primacy |
قانون تقدم |
nomological |
وابسته به قانون |
faraday's law |
قانون فارادی |
nomological |
شبیه قانون |
nomography |
فن قانون گذاری |
law of progression |
قانون پیشروی |
extralegal |
ماورای قانون |
nomographer |
قانون گذار |
law of recency |
قانون تاخر |
engels law |
قانون انگل |
nomographer |
قانون گذاری |
law of reflection |
قانون بازتاب |
law of readiness |
قانون امادگی |
engel's law |
قانون انگل |
reflection law |
قانون بازتاب |
law of scarcity |
قانون کمیابی |
fechner's law |
قانون فخنر |
faraday's law |
قانون فاراده |
marioote law |
قانون ماریوت |
violation of law |
نقض قانون |
merkel's law |
قانون مرکل |
contrary to the law |
مخالف قانون |
unwritten law |
قانون ننوشته |
corpus juris |
روح قانون |
corpus juris |
اساس قانون |
constructionist |
کسیکه قانون |
constitutionally |
مطابق قانون |
wagners law |
قانون واگنر |
commercial law |
قانون تجارت |
commutative law |
قانون جابجایی |
matrimonially |
به قانون زناشوئی |
conscription law |
قانون سربازگیری |
conservation law |
قانون بقا |
constitutional low |
قانون اساسی |
mercantile law |
قانون تجارت |
walras law |
قانون والراس |
complainant [British E] |
شاکی [قانون] |
coulomb's law |
قانون کولن |
lenz' law |
قانون لنز |
legist |
قانون دان |
to break a law |
قانون شکنی |
legislatrix |
قانون گذار زن |
declaratory statute |
قانون اعلامی |
lextalionis |
قانون قصاص |
legislatress |
قانون گذار زن |
legiskative |
قانون گذار |
lenz's law |
قانون لنتس |
dead letter |
قانون منسوخ |
trapezoidal law |
قانون ذوذنقهای |
crown law |
قانون جزائی |
make law |
وضع قانون |
curie's law |
قانون کوری |
mil rule |
قانون میلیم |
dalton's law |
قانون دالتون |
nationality law |
قانون تابعیت |
tax law |
قانون مالیاتی |
press law |
قانون مطبوعات |
law of contiguity |
قانون مجاورت |
jurisconsult |
قانون دان |
paschen's law |
قانون پاشن |
jurisprudent |
قانون دان |
penal statute |
قانون جزا |
juristic |
قانون دان |
law of contract |
قانون قرارداد |
joule's law |
قانون ژول |
okuns law |
قانون اوکان |
parallel law |
قانون توازی |
law of demand |
قانون تقاضا |
pascal |
قانون پاسکال |
jachson's law |
قانون جکسون |
pascal's law |
قانون پاسکال |
joiting law |
قانون ژول |
peronality of laws |
ویژگی قانون |