Dictiornary-Farsi | قانون مجاورت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
law of contiguity	قانون مجاورت


Other Matches

abutment	مجاورت
propinquity	مجاورت
collateral	در مجاورت هم
contiguity	مجاورت
neighborhood	مجاورت
adjacence or cency	مجاورت
vichywater	مجاورت
juxtaposition	مجاورت
proximity	مجاورت
vicinity	مجاورت
neighbourhood	همسایگی مجاورت
neighbourhoods	همسایگی مجاورت
neighborhoods	همسایگی مجاورت
greenside	در مجاورت زمین
adjacence	نزدیکی مجاورت
vicinage	مجاورت همسایگی
adjacency	نزدیکی مجاورت
join	در مجاورت بودن
joined	در مجاورت بودن
joins	در مجاورت بودن
neiggourhood	جوار مجاورت
association by contiguity	تداعی از راه مجاورت
forced sale	فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism	رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
code	قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive	قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
pyrophorous	اتش گیرنده مجاورت هوا
juxtaposition	جا دادن اقلام در مجاورت یکدیگر
pyrophorus	چیزی که در مجاورت هواخودبخود اتش گیرد
atmospheric corrosion	فساد تدریجی در اثر مجاورت با هوا
tip fading	[رنگ پریدگی الیاف در مجاورت نور آفتاب]
declaratory statute	قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure	قانون اصول محاکمات قانون شکلی
catalyst	عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت
catalysis	اثر مجاورت جسمی دریک فعل وانفعال شیمیایی
catalysts	عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت
side tone	انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
penal statute	قانون جزایی قانون مجازات
canons	قانون کلی قانون شرع
canon	قانون کلی قانون شرع
say's law	قانون سی . براساس این قانون
marginal productivity law	قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
implied trust	امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
pneumatolysis	تاثیر بخار گرم ومایعات وفشار درتشکیل سنگهای معدنی واقع در مجاورت سنگهای اذرین
the law does not apply to him	او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
the long arm of the law	دست قانون [دست قدرتمند قانون]
statutes	قانون
statute	قانون
regardless of the law	به قانون
act	قانون
acted	قانون
hess's law	قانون هس
regulation	قانون
kanoon	قانون
laws	قانون
law	قانون
enacment	قانون
legal	قانون
legislation	قانون
canons	قانون
rule	قانون
lex	قانون
canon	قانون
code	قانون
law of constant heat sumation	قانون هس
edict	قانون
nisi	قانون
edicts	قانون
statue law	قانون یا قوانین
codification	قانون نویسی
clublaw	قانون زور
commercial law	قانون تجارت
constitutional low	قانون اساسی
code civil	قانون مدنی
conservation law	قانون بقا
commercial code	قانون تجارت
conscription law	قانون سربازگیری
to break a law	قانون شکنی
status of limitations	قانون مرورزمان
commutative law	قانون جابجایی
crown law	قانون جزائی
clublaw	قانون سرنیزه
bylaw	قانون ویژه
say's law of markets	قانون بازارهای سی
scofflaw	قانون شکن
gay lussac's law	قانون گیلوساک
gas laws	قانون گاز
scofflaw	ناقض قانون
game law	قانون شکار
wagners law	قانون واگنر
violation of law	نقض قانون
charle's law	قانون شارل
unwritten law	قانون ننوشته
claimant [arbitration proceedings]	شاکی [قانون]
chain rule	قانون زنجیری
chrles' law	قانون شارل
civil code	قانون مدنی
trapezoidal law	قانون ذوذنقهای
civillaw	قانون مدنی
five second rule	قانون 5 ثانیه
constitutionally	مطابق قانون
the letter of the law	عبارت قانون
einstein's law	قانون اینشتاین
economic law	قانون اقتصادی
distribution law	قانون توزیع
law of complimentarity	قانون مکملیت
tax law	قانون مالیاتی
demorgans law	قانون دمورگان
coulomb's law	قانون کولن
declaratory statute	قانون اعلامی
dead letter	قانون منسوخ
the letter of the law	لفظ یا نص قانون
dalton's law	قانون دالتون
corpus juris	اساس قانون
employment act	قانون اشتغال
corpus juris	روح قانون
fechner's law	قانون فخنر
constructionist	کسیکه قانون
the spirit of the law	جوهر قانون
substantive law	قانون ماهوی
contrary to the law	مخالف قانون
statutory law	قانون مدون
the spirit of the law	روح قانون
faraday's law	قانون فاراده
faraday's law	قانون فارادی
extralegal	ماورای قانون
engels law	قانون انگل
stokes' law	قانون استوکس
engel's law	قانون انگل
enactor	واضع قانون
enactment of law	وضع قانون
curie's law	قانون کوری
law of clouser	قانون بستار
nomological	شبیه قانون
nomological	وابسته به قانون
nomography	فن قانون گذاری
nomographer	قانون گذار
nomographer	قانون گذاری
law of effect	قانون اثر
law of election	قانون انتخابات
law of frequency	قانون بسامد
law of gravitation	قانون گرانش
nationality law	قانون تابعیت
nomological	منطبق با قانون
nomology	قانون شناسی
parallel law	قانون توازی
okuns law	قانون اوکان
ohm's law	قانون اهم
offense	قانون شکنی
legist	قانون دان
obedient to the law	مطیع قانون
obedient to the law	پیرو قانون
law of contract	قانون قرارداد
law of demand	قانون تقاضا
law of induced current	قانون لنتس
mil rule	قانون میلیم
merkel's law	قانون مرکل
make law	وضع قانون
lextalionis	قانون قصاص
law of use	قانون استعمال
lenz's law	قانون لنتس
lawbreaker	قانون شکن
lawmaker	قانون گزار
left hand rule	قانون دست چپ
lenz' law	قانون لنز
legiskative	قانون گذار
legislatress	قانون گذار زن
law of scarcity	قانون کمیابی
reflection law	قانون بازتاب
law of nations	قانون ملل
mercantile law	قانون تجارت
matrimonially	به قانون زناشوئی
law of primacy	قانون تقدم
marioote law	قانون ماریوت
law of progression	قانون پیشروی
law of readiness	قانون امادگی
law of recency	قانون تاخر
law of reflection	قانون بازتاب
legislatrix	قانون گذار زن
governing law	قانون حاکم
rambunctious	بی قانون و قاعده
procedural law	قانون شکلی
insolvent law	قانون درماندگی
insolvent law	قانون اعسار
introduce law	انشاء قانون
paschen's law	قانون پاشن
press law	قانون مطبوعات
preamble of a statute	مقدمه قانون
islamic law	قانون شرع
power law	قانون توانی
raoult's law	قانون رائول
ignorance of law	جهل به قانون
graham's law	قانون گراهام
rule of thumb	قانون عمومی
gresham's law	قانون گرشام
greshams law	قانون گرشام
rule of thumb	قانون کلی
riot act	قانون ضد اغتشاشات
hauy law	قانون هوی
religious law	قانون شرع

law of contiguity

قانون مجاورت