Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (11 milliseconds)
English	Persian
dead letter	قانون منسوخ
Other Matches
outmoded	منسوخ
abrogate	منسوخ
rococo	منسوخ
outdated	منسوخ
abolished	منسوخ
abrogated	منسوخ
repealed	منسوخ
obsolescent	منسوخ
out of d.	منسوخ
antiquated	منسوخ
out of day	منسوخ
abrogates	منسوخ
obsolete	منسوخ
ci devant	منسوخ
forced sale	فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism	رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
code	قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive	قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
withdraw	منسوخ کردن
demode	منسوخ شده
abolish	منسوخ کردن
abrogate	منسوخ کردن
obsolesce	منسوخ شدن
outmode	منسوخ شدن
dissolve	منسوخ کردن
cancel	منسوخ کردن
nullify	منسوخ کردن
elide	منسوخ کردن
abolishable	منسوخ کردنی
to fall in to d.	منسوخ شدن
revoke	منسوخ کردن
dead	منسوخ کهنه
abrogable	منسوخ شدنی
abjure	منسوخ کردن
annul	منسوخ کردن
remit	منسوخ کردن
antiquate	برانداختن منسوخ کردن
pt down	منسوخ کردن از بین بردن
czech defence	نام منسوخ دفاع اسلاو
abolishes	ازمیان بردن منسوخ کردن
abolishing	ازمیان بردن منسوخ کردن
dementia praecox	اصطلاح منسوخ برای اسکیزوفرنی
declaratory statute	قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure	قانون اصول محاکمات قانون شکلی
canons	قانون کلی قانون شرع
canon	قانون کلی قانون شرع
penal statute	قانون جزایی قانون مجازات
say's law	قانون سی . براساس این قانون
marginal productivity law	قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
implied trust	امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
the law does not apply to him	او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
abrogates	باطل کردن منسوخ کردن
the long arm of the law	دست قانون [دست قدرتمند قانون]
edict	قانون
code	قانون
regardless of the law	به قانون
act	قانون
enacment	قانون
lex	قانون
nisi	قانون
edicts	قانون
law of constant heat sumation	قانون هس
laws	قانون
legal	قانون
acted	قانون
kanoon	قانون
canon	قانون
hess's law	قانون هس
canons	قانون
law	قانون
statute	قانون
legislation	قانون
statutes	قانون
regulation	قانون
rule	قانون
legislatrix	قانون گذار زن
merkel's law	قانون مرکل
legist	قانون دان
law of election	قانون انتخابات
legiskative	قانون گذار
law of induced current	قانون لنتس
legislatress	قانون گذار زن
make law	وضع قانون
lenz's law	قانون لنتس
law of use	قانون استعمال
law of scarcity	قانون کمیابی
law of progression	قانون پیشروی
reflection law	قانون بازتاب
law of reflection	قانون بازتاب
law of recency	قانون تاخر
law of readiness	قانون امادگی
law of primacy	قانون تقدم
marioote law	قانون ماریوت
law of gravitation	قانون گرانش
lenz' law	قانون لنز
mercantile law	قانون تجارت
left hand rule	قانون دست چپ
lawmaker	قانون گزار
matrimonially	به قانون زناشوئی
law of nations	قانون ملل
lawbreaker	قانون شکن
lextalionis	قانون قصاص
curie's law	قانون کوری
five second rule	قانون 5 ثانیه
game law	قانون شکار
gas laws	قانون گاز
gay lussac's law	قانون گیلوساک
governing law	قانون حاکم
graham's law	قانون گراهام
gresham's law	قانون گرشام
greshams law	قانون گرشام
hauy law	قانون هوی
hook's law	قانون هوک
hubble law	قانون هابل
law of frequency	قانون بسامد
insolvent law	قانون درماندگی
fechner's law	قانون فخنر
faraday's law	قانون فاراده
dalton's law	قانون دالتون
declaratory statute	قانون اعلامی
demorgans law	قانون دمورگان
economic law	قانون اقتصادی
einstein's law	قانون اینشتاین
employment act	قانون اشتغال
enactment of law	وضع قانون
enactor	واضع قانون
engel's law	قانون انگل
engels law	قانون انگل
extralegal	ماورای قانون
faraday's law	قانون فارادی
insolvent law	قانون اعسار
introduce law	انشاء قانون
islamic law	قانون شرع
law breaker	قانون شکن
law fallen into desuetude	قانون متروک
law merchant	قانون تجارت
law of advantage	قانون امتیاز
law of analogy	قانون تمثیل
law of causation	قانون علیت
law of clouser	قانون بستار
law of complimentarity	قانون مکملیت
distribution law	قانون توزیع
law of contiguity	قانون مجاورت
law of contract	قانون قرارداد
ignorance of law	جهل به قانون
law of demand	قانون تقاضا
law abidingness	پیروی قانون
jachson's law	قانون جکسون
joiting law	قانون ژول
joule's law	قانون ژول
jurisconsult	قانون دان
jurisprudent	قانون دان
juristic	قانون دان
labour act	قانون کار
labour code	قانون کار
labour law	قانون کار
lambert law	قانون لامبرت
laplace's law	قانون لاپلاس
law of effect	قانون اثر
plaintiff	خواهان [قانون]
complainant [British E]	خواهان [قانون]
pursuer [Scottish English]	خواهان [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	خواهان [قانون]
petitioner [divorce proceedings]	خواهان [قانون]
plaintiff	شاکی [قانون]
complainant [British E]	شاکی [قانون]
pursuer [Scottish English]	شاکی [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	شاکی [قانون]
petitioner [divorce proceedings]	شاکی [قانون]
plaintiff	مدعی [قانون]
It's a rule that ...	قانون است که ...
to come into operation	قانون شدن
to take effect	قانون شدن
to inure	قانون شدن
to go into effect	قانون شدن
breach of the law	نقض قانون
complainant [British E]	مدعی [قانون]
pursuer [Scottish English]	مدعی [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	مدعی [قانون]
petitioner [divorce proceedings]	مدعی [قانون]
in the eyes of law	از دید قانون
walras law	قانون والراس
to the letter <idiom>	طبق قانون
mil rule	قانون میلیم
parallel law	قانون توازی
pascal	قانون پاسکال
pascal's law	قانون پاسکال
paschen's law	قانون پاشن
penal statute	قانون جزا
peronality of laws	ویژگی قانون
planck law	قانون پلانک
power law	قانون توانی
preamble of a statute	مقدمه قانون
press law	قانون مطبوعات
procedural law	قانون شکلی
okuns law	قانون اوکان
ohm's law	قانون اهم
nationality law	قانون تابعیت
nomographer	قانون گذاری
nomographer	قانون گذار

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com