English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
canon low قانون کلیسای کاتولیک
Other Matches
feria کلیسای کاتولیک و کلیسای انگلیس روزهای عادی هفته
reunionism دلبستگی به پیوند کلیسای کاتولیک با کلیسای انگلیس
popery کلیسای کاتولیک رم
Catholics عضو کلیسای کاتولیک
Catholic عضو کلیسای کاتولیک
Roman Catholics وابسته به کلیسای کاتولیک روم
Roman Catholic وابسته به کلیسای کاتولیک روم
lector قاری کتاب مقدس در کلیسای کاتولیک
romanism اصول عقاید کلیسای کاتولیک معتقدات کاتولیکی
gregorian chant سرود مذهبی ساده کلیسای کاتولیک رومی
mantelletta شنل بلند تا سر زانو مخصوص کاردینال کلیسای کاتولیک
The Catholic Church springs [comes] to mind as an obvious example. کلیسای کاتولیک به عنوان یک نمونه بارز به ذهن می آید.
biretta یکجور کلاه چهارگوش که کشیشان کلیسای کاتولیک روم بر سر می گذارند
lady-chapel [کلیسای کوچک در کلیسای اصلی برای تکریم]
forced sale فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
the law is not retroactive قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
of the catholic persuasion کاتولیک
romanist کاتولیک
miaasl کاتولیک ها
RC کاتولیک
Catholics ازاده کاتولیک
catholicize کاتولیک شدن
Catholic ازاده کاتولیک
catholicize کاتولیک کردن
popish شبیه کاتولیک
monseigneur مسیو کشیش کاتولیک
greek catholic عضوکلیسای کاتولیک رومی
romanize کاتولیک مسلک کردن
of the catholic persuasion وابسته به تیره کاتولیک
You are more catholic than the pope. <proverb> از پاپ کاتولیک تر شده اى .
declaratory statute قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure قانون اصول محاکمات قانون شکلی
lent 04 روز پرهیز وروزه کاتولیک ها
soutane ردای مخصوص کشیشان کاتولیک
pontifex عضو شورای کشیشان کاتولیک
major seminary دانشکده علوم روحانی جماعت کاتولیک
zucchetto شبکلاه یا عرقچین سفیدرنگ کشیش کاتولیک
extreme unction مسح اخری تدهین دم مرگ کاتولیک ها
neoscholasticism نهضت ادبی ادبای کاتولیک قرن نوزدهم
romanist عضو کلیسای رم
the orthodox church کلیسای خاور
st peter's کلیسای سن پیر
chapels کلیسای کوچک
chapel کلیسای کوچک
minster کلیسای بزرگ
cathedral کلیسای جامع
Coptic Church کلیسای قبطی
cathedrals کلیسای جامع
Church of England کلیسای انگلستان
greek church کلیسای خاور
greek church کلیسای شرقی
kirk کلیسای اسکاتلند
cross-doomed کلیسای گنبددار
cross-church کلیسای صلیبی
the orthodox church کلیسای ارتودوکس
penal statute قانون جزایی قانون مجازات
say's law قانون سی . براساس این قانون
canons قانون کلی قانون شرع
canon قانون کلی قانون شرع
reunionist کسیکه که هواخواه پیوندکلیسای کاتولیک باکلیسای انگلیس میباشد
greed orthodox کلیسای ارتدکس یونانی
orthodoxly بشیوه کلیسای خاور
power of the keys اختیارات کلیسای پاپ
nonconformist مخالف کلیسای رسمی
episcopalianism پیروی از کلیسای اسقفی
nonconformists مخالف کلیسای رسمی
C. of E مخفف کلیسای انگلیس
laura صومعه کلیسای شرقی
established church کلیسای قانونی و شرعی
episcopalian پیرو کلیسای اسقفی
greek catholic عضو کلیسای شرقی
Collegiate church کلیسای وقف ایتام
episcopalians پیرو کلیسای اسقفی
lenten veil پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
hunger cloth پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
presbyterian وابسته به کلیسای مشایخی پروتستان
dominie عنوان کشیشان کلیسای هلند
anglicanism اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
Cluny [کلیسای کلونی به سبک رنسانس]
parochial school مدرسه وابسته به کلیسای بخش
Coptic Church کلیسای بومی مصر و اتیوپی
archimandrite رئیس دیر در کلیسای شرقی
nestorian کلیسای نسطوری قدیم ایران
episcopal مربوط به کلیسای اسقفی درمسیحیت
gregorian وابسته به کلیسای گریگوریان ارمنستان
orthodox مطابق عقاید کلیسای مسیح
presbyterianism پیروی از عقاید کلیسای مشایخی پروتستان
jacobite عضو کلیسای قدم سوریه و عراق
abbey کلیسا نام کلیسای وست مینستر
lutheran وابسته به مارتین لوتر کلیسای لوتران
lateran نام کلیسای جامع رم نامیده میشود
abbeys کلیسا نام کلیسای وست مینستر
marginal productivity law قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
mardi gras سه روز قبل از چهارشنبه توبه کاتولیک ها که دراستان لویزیانا کاروان شادی حرکت میکند
the r. مذهبی درسده شانزدهم میلادی برای اصطلاح کلیسای رم
nonagium عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
parish clerk کشیش یا عامی که متصدی برخی کارهای کلیسای بخش می گرد د
implied trust امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
the law does not apply to him او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
the long arm of the law دست قانون [دست قدرتمند قانون]
episcopacy مقام اسقفی پیروی از کلیسای اسقفی
acted قانون
act قانون
nisi قانون
lex قانون
legislation قانون
law of constant heat sumation قانون هس
statutes قانون
regardless of the law به قانون
hess's law قانون هس
enacment قانون
kanoon قانون
edict قانون
regulation قانون
statute قانون
canon قانون
laws قانون
canons قانون
law قانون
legal قانون
code قانون
rule قانون
edicts قانون
law of causation قانون علیت
law of contiguity قانون مجاورت
law of contract قانون قرارداد
law of demand قانون تقاضا
legislatrix قانون گذار زن
pursuer [Scottish English] مدعی [قانون]
law of effect قانون اثر
legislatress قانون گذار زن
law of election قانون انتخابات
law abidingness پیروی قانون
law of analogy قانون تمثیل
law of clouser قانون بستار
law of complimentarity قانون مکملیت
law of advantage قانون امتیاز
law merchant قانون تجارت
law fallen into desuetude قانون متروک
law breaker قانون شکن
law of frequency قانون بسامد
law of gravitation قانون گرانش
law of use قانون استعمال
law of recency قانون تاخر
reflection law قانون بازتاب
lawmaker قانون گزار
lawbreaker قانون شکن
law of scarcity قانون کمیابی
claimant [arbitration proceedings] مدعی [قانون]
in the eyes of law از دید قانون
complainant [British E] مدعی [قانون]
plaintiff مدعی [قانون]
law of induced current قانون لنتس
law of nations قانون ملل
law of primacy قانون تقدم
legiskative قانون گذار
law of reflection قانون بازتاب
law of progression قانون پیشروی
law of readiness قانون امادگی
petitioner [divorce proceedings] مدعی [قانون]
five second rule قانون 5 ثانیه
It's a rule that ... قانون است که ...
gresham's law قانون گرشام
left hand rule قانون دست چپ
greshams law قانون گرشام
hauy law قانون هوی
hook's law قانون هوک
to come into operation قانون شدن
game law قانون شکار
gas laws قانون گاز
gay lussac's law قانون گیلوساک
governing law قانون حاکم
graham's law قانون گراهام
to go into effect قانون شدن
to inure قانون شدن
to take effect قانون شدن
hubble law قانون هابل
ignorance of law جهل به قانون
juristic قانون دان
labour act قانون کار
labour code قانون کار
labour law قانون کار
lambert law قانون لامبرت
laplace's law قانون لاپلاس
jurisprudent قانون دان
insolvent law قانون درماندگی
insolvent law قانون اعسار
introduce law انشاء قانون
islamic law قانون شرع
jachson's law قانون جکسون
breach of the law نقض قانون
joiting law قانون ژول
joule's law قانون ژول
jurisconsult قانون دان
legist قانون دان
penal statute قانون جزا
raoult's law قانون رائول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com