Dictiornary-Farsi | قانون کوری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
curie's law	قانون کوری


Search result with all words

curie weiss law	قانون کوری- وایس
Other Matches

forced sale	فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism	رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
code	قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive	قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
curie	کوری
cecity	کوری
nyctalopia	شب کوری
night blindness	شب کوری
blindness	کوری
declaratory statute	قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure	قانون اصول محاکمات قانون شکلی
glaucoma	کوری تدریجی
dazzle	کوری موقت
curie point	نقطه کوری
achromatopsy	رنگ کوری
purblindness	نیم کوری
dazzling	کوری موقت
day blindness	روز کوری
protanopia	سرخ کوری
chess blindness	کوری شطرنجی
amaurosis scacchistica	کوری شطرنجی
achropsia	رنگ کوری
curie temperature	دمای کوری
achropsia	کوری رنگ
snowblindness	برف کوری
snow blindness	برف کوری
hemi anopsia	نیم کوری
curie constant	ثابت کوری
dazzled	کوری موقت
violet blindness	بنفش کوری
daltonism	رنگ کوری
dazzles	کوری موقت
color blindness	رنگ کوری
snow blind	برف کوری
mind blindness	کوری ادراکی
magnetic transition temperature	نقطه کوری
word blindness	واژه کوری
word-blindness	واژه کوری
magnetic transition point	نقطه کوری
hemi anopia	نیم کوری
partial color blindness	رنگ کوری ناقص
glimmer	کور کوری کردن
parachromopsia	رنگ کوری ناقص
glimmered	کور کوری کردن
glimmers	کور کوری کردن
hemeralopia	مرض روز کوری
To the envy of our enemies .	به کوری چشم دشمن
total color blindness	رنگ کوری کامل
achromatopsia	رنگ کوری کامل
achromatism	رنگ کوری کامل
parachromatopsia	رنگ کوری ناقص
dichromatopsia	رنگ کوری دوفامی
blue yellow blindness	رنگ کوری ابی- زرد
red green blindness	رنگ کوری سبز- قرمز
tetartanopia	رنگ کوری ابی- زرد
blow it (something) <idiom>	کوری عصا کش کور دگرشود
penal statute	قانون جزایی قانون مجازات
canon	قانون کلی قانون شرع
say's law	قانون سی . براساس این قانون
canons	قانون کلی قانون شرع
flash blindness	کوری حاصله از نگاه کردن به برق ترکش اتمی
marginal productivity law	قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
eyestrings	ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
implied trust	امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
the law does not apply to him	او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
the long arm of the law	دست قانون [دست قدرتمند قانون]
acted	قانون
statute	قانون
hess's law	قانون هس
statutes	قانون
edict	قانون
legal	قانون
regulation	قانون
legislation	قانون
kanoon	قانون
act	قانون
laws	قانون
regardless of the law	به قانون
law of constant heat sumation	قانون هس
rule	قانون
code	قانون
canons	قانون
canon	قانون
edicts	قانون
nisi	قانون
enacment	قانون
lex	قانون
law	قانون
constitutionally	مطابق قانون
coulomb's law	قانون کولن
constructionist	کسیکه قانون
gay lussac's law	قانون گیلوساک
corpus juris	اساس قانون
game law	قانون شکار
contrary to the law	مخالف قانون
statue law	قانون یا قوانین
to break a law	قانون شکنی
corpus juris	روح قانون
governing law	قانون حاکم
gresham's law	قانون گرشام
clublaw	قانون زور
codification	قانون نویسی
graham's law	قانون گراهام
code civil	قانون مدنی
claimant [arbitration proceedings]	شاکی [قانون]
commercial code	قانون تجارت
commercial law	قانون تجارت
trapezoidal law	قانون ذوذنقهای
conscription law	قانون سربازگیری
commutative law	قانون جابجایی
constitutional low	قانون اساسی
gas laws	قانون گاز
status of limitations	قانون مرورزمان
the spirit of the law	روح قانون
the letter of the law	عبارت قانون
declaratory statute	قانون اعلامی
engels law	قانون انگل
the letter of the law	لفظ یا نص قانون
demorgans law	قانون دمورگان
distribution law	قانون توزیع
economic law	قانون اقتصادی
einstein's law	قانون اینشتاین
tax law	قانون مالیاتی
dead letter	قانون منسوخ
employment act	قانون اشتغال
enactor	واضع قانون
dalton's law	قانون دالتون
the spirit of the law	جوهر قانون
crown law	قانون جزائی
conservation law	قانون بقا
five second rule	قانون 5 ثانیه
enactment of law	وضع قانون
statutory law	قانون مدون
stokes' law	قانون استوکس
fechner's law	قانون فخنر
substantive law	قانون ماهوی
faraday's law	قانون فاراده
faraday's law	قانون فارادی
extralegal	ماورای قانون
engel's law	قانون انگل
greshams law	قانون گرشام
law of contiguity	قانون مجاورت
law of gravitation	قانون گرانش
nomology	قانون شناسی
law of induced current	قانون لنتس
nomological	منطبق با قانون
nomological	شبیه قانون
nomological	وابسته به قانون
nomography	فن قانون گذاری
law of nations	قانون ملل
nomographer	قانون گذار
nomographer	قانون گذاری
law of frequency	قانون بسامد
law of election	قانون انتخابات
law of contract	قانون قرارداد
riot act	قانون ضد اغتشاشات
law of demand	قانون تقاضا
okuns law	قانون اوکان
ohm's law	قانون اهم
offense	قانون شکنی
obedient to the law	مطیع قانون
obedient to the law	پیرو قانون
law of effect	قانون اثر
law of primacy	قانون تقدم
law of progression	قانون پیشروی
law of readiness	قانون امادگی
left hand rule	قانون دست چپ
matrimonially	به قانون زناشوئی
legiskative	قانون گذار
legislatress	قانون گذار زن
legislatrix	قانون گذار زن
legist	قانون دان
lenz' law	قانون لنز
marioote law	قانون ماریوت
lenz's law	قانون لنتس
lextalionis	قانون قصاص
lawmaker	قانون گزار
lawbreaker	قانون شکن
law of recency	قانون تاخر
nationality law	قانون تابعیت
law of reflection	قانون بازتاب
reflection law	قانون بازتاب
law of scarcity	قانون کمیابی
mil rule	قانون میلیم
merkel's law	قانون مرکل
law of use	قانون استعمال
mercantile law	قانون تجارت
make law	وضع قانون
parallel law	قانون توازی
scofflaw	ناقض قانون
raoult's law	قانون رائول
islamic law	قانون شرع
rambunctious	بی قانون و قاعده
jachson's law	قانون جکسون
joiting law	قانون ژول
joule's law	قانون ژول
jurisconsult	قانون دان
jurisprudent	قانون دان
introduce law	انشاء قانون
insolvent law	قانون اعسار